eitaa logo
『• كُمِیْــ✌ـــــلٌ •』
117 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
25 فایل
همـہ دست گـل بـہ "آب" مےدهند اما انگار حڪایت ما فرق دارد ما دستـہ گل به "خاڪ" میدهیم انگار آنان که زلال‌تر از آب‌اند باید "خاڪ آلود" به دیدار "رب‌الـعـالمـیـن" بروند #الهم_احفظ_قائدنا_الخامنـہ_اے ڪلـنا قـاســم‌ ســلـیـمــانـــے
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهیدی که از دل قبر مادر را صدا میکند!❤️ ❤️بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند. هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. 🌹شهید سیدمهدی غزالی از شهدای لشکر ۲۵ کربلا در عملیات والفجر شش می باشد، مستجاب الدعوه بود و بسیاری از مردم، متوسل به جدش می شدند و حاجت روا می گشتند، مطالب زیر روایاتی از سیره عملی این شهید بزرگوار می باشد که تقدیم عزیزان می کنم: مادر شهید می گوید: نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم. بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند. روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که شنیده احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد. در تمامی مراسمات مذهبی و روضه خوانی ها سیدمهدی را با خودم می بردم. بسیار به این مراسمات و روضه خوانی ها علاقه مند بود. روزی به من گفت: - مادرجان! خواب دیدم که دارم به سوی خدا پرواز می کنم. آن زمان سیدمهدی کوچک بود و من زیاد حرفش را جدی نگرفته بودم. علاقه زیادی به امام (ره) داشت، حتی یکبار هم موفق شد به دیدار امام (ره) برود، بعد از آن دیدار بسیار متحول شده بود و بدجوری عاشق امام (ره) و روحانیت شده بود تا جایی که عکس های امام (ره) را به صورت کلیشه درست می کرد و با اسپری در و دیوار شهر و همچنین دیوار کارخانه را پر از عکس امام (ره) کرده بود عاشق و شیفته روحانیت بود، زمانی که شهید دستغیب به شهادت رسید خیلی گریه می کرد و می گفت: - ای کاش من بجای او تکه تکه می شدم و فدایش می گشتم.🌹 روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت: - مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان!💖 سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. سید احمد غزالی (برادر شهید) می گوید: آخرین باری که می خواست اعزام شود. با همه خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن.💔 خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم. شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم. فرهاد کشمیری (داماد شهید) می گوید: 💕در آخرین وداع، همسرش در بیمارستان بود و فرزندش، زودتر از ۹ ماه، یعنی هفت ماهه به دنیا آمده بود. هر چه به سیدمهدی گفتم: یک سَری به بیمارستان بزن و همسر و فرزندت را ببین، تا همسرت روحیه بگیرد ولی قبول نکرد و خیلی خونسرد و آرام بود، چون می دانست که اگر آنها را ببیند، به آنها دل می بندد. نمی خواست با دیدن همسر و فرزندش سیم شهادتش قطع شود. 🌹«سرانجام سیدمهدی در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۵ در عملیات والفجر ۶، در منطقه چیلات به شهادت رسید و بعد از ۱۰ سال چشم انتظاری، چند تکه استخوان از سید مهدی به خانه بازگشت . Eitaa.com/komeil
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 امام خامنه ای(مدظله العالی): امروزفضیلت زنده نگه‌ داشتن نام،یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌷ــهادتـــــ نیست. شهیدان رانیازی به گفتن و نوشتن نیست،آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. بآیستـے... رآ درآغـوش گرفتــ گونھ هـابآیستـے ازشـوقش سرخ شـود وضربان قلبــ تندتربزنـد خـدآیـا‌‌!مـرآپاڪیزھ بپذیـر...♡•° .. Eitaa.com/komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️نجات از محاصره با نماز🌺 بی سیم ، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان رو داد ، اون هم در منطقه ای صعب العبور. فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند ! شهید بروجردی بلند شد وضو گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خدا ، بعد از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه ناگهان از خواب پرید ، سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید ، مدتی به نقشه زل زد بعد با صدای بلند همه فرماندهان رو صدا زد و طرحی رو برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد. طرحی نو که همه رو به تعجب وا داشت. همه موافق این طرح بودن. با اجرای طرح ، محاصره شکسته شد و رزمندگان آزاد شدند . با خوشحالی به سمت شهید بروجردی رفتم در مورد طرح سوال کردم. اشک توی چشماش حلقه زد و گفت ، هر وقت با مشکلی مواجه می شم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم. این کار ، راه هایی رو جلوی روم باز می کنه.... 📕 مسیح کردستان 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 Eitaa.com/komeil
°•| |•° ♨️ 😂😝 در یک منطقه کوهـستـانی مـستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودن 😂🐴 از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می‌کشید و اصلا اهل تنبلی نبود👌 یک روز که دشمن منطقه رو زیر آتیش توپخونه قرار داده بود....الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد...😔😅😅 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می‌کردیم متوجه الاغ اسیر می‌شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می‌کرد و کلی افسوس می‌خوردیم... اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه‌ها الاغ باوفا در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شـد.😆 الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود👌😂 Eitaa.com/komeil
°•| |•° شهد شیرین شہـادت را کسانـی می چــشند کہ لذت زودگذر گــناه را خریدار نباشند ....!! 🌷°•|Eitaa.com/komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همراه نیروهای عراقی مشغول تفحص پیکر شهدا بوديم. فرمانده اين نيروها دستور داده بود در ظرفی که ایرانی ها آب می‌ خورند ، حق آب خوردن ندارند! همکلام شدن با ایرانی ‌ها خشم اين افسر را در پی داشت. نمی دانم چه شد که مدتی بعد همين افسر به من التماس می‌ کرد که تو را به خدا اين سربند که همراه پیکر شهید پیدا شده را امانت به من بده ، من همسرم بيماره ، به عنوان تبرّک ببرم ، براتون بر می گردونم! روی سربند نوشته شده بود ، يا فاطمة الزهرا(س) داخل يک نايلون گذاشتم و تحويلش دادم . اول بوسيد و به چشماش ماليد ، بعد از چند روز برگرداند ، باز هم بوسيد و به سینه و سرش کشيد و تحويلمون داد. از آن به بعد سفره غذای عراقی ها با ما یکی شد ، سر سفره دعا می کرديم ، دعا را هم اين افسر عراقی می خواند.... 📕 شهید گمنام اثر گروه هادی Eitaa.com/komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا