eitaa logo
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
719 ویدیو
4 فایل
﷽ - بـہ‌ یـاد پـࢪسـتـوی گـمـنـام کـانـال کُـمـیـل 🕊... - #شهید‌ابراهیم‌هادی - #اللّٰھُمَ‌عَجِلْ‌لِّوَلیِڪَ‌الفَࢪَج . نـاشـنـاس: https://harfeto.timefriend.net/17190574891069
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت‌حواست‌باشه‌توی‌مهمونی‌خدایه طوری‌رفتارکنی‌که‌آخرش‌ازخداتوقع عیدی‌داشته‌باشی:)
enc_16210968063538845159956.mp3
9.06M
مـی مـیـرم اگـه مـحـل نـذاری.. مـی مـیـرم نـگـو دوسـم نـداری..
کـاش شـیـخ عـبـاس جـایـی در مـفـاتـیـح الـجـنـان ذکـر تـسـکـیـن فـراق کـربـلا را مـی‌نـوشـت..
- اگھ‌احسـٰاس‌کردۍدِلت‌تبدیـل‌بہ‌خرابہ‌شدھ‌، براۍحسیـن‌گریھ‌کن'💔:)
«وَالحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی» سپاس خدایی را که با من دوستی ورزید، در حالی که از من بی نیاز است…
آلودهـ و درماندهـ و شرمنده ی ارباب... امّا دلمان قرص کهـ ما حُر حسینیم(:
ای کهـ دسـتـت می رسـد دسـتم بگیر...
درباره چگونگی شهادت ابراهیم نیز یکی از همرزمانش نقل می‌کند: « به بچه‌های گردان گفتم عراق دارد کار کانال کمیل را تمام می‌کند چون فقط آتش و دود بود که دیده می‌شد. اما هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده اما وقتی یاد حرفاهایش افتادم دلم لرزید. نزدیک غروب بود احساس کردم چیزی از دور در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم کاملا مشخص بود سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند، در راه مرتب زمین می‌خوردند و بلند می‌شدند. میان سرخی غروب بالاخره آنها به خاکریز ما رسیدند. پرسیدیم از کجا می‌آیید؟ گفتند: از بچه‌های گردان کمیل هستیم. با اضطراب پرسیدم:پس بقیه چی شدند؟ حال حرف زدن نداشتند، کمی مکث کردند و ادامه دادند:ما این دو روز زیر جنازه‌ها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. یکی از این سه نفر دوباره نفسی تازه کرد و ادامه داد: عجب آدمی بود! یک طرف آر. پی. جی می‌زد، یک طرف با تیربار شلیک می‌کرد. عجب قدرتی داشت. یکی از آنها ادامه داد: همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود. آذوقه و آب رو تقسیم می‌کرد، به مجروحان رسیدگی می‌کرد. اصلا این پسرخستگی نداشت.گفتم: از کی دارید حرف می‌زنید مگر فرمانده‌ه‌تان شهید نشده بود؟ گفت:جوانی بود که نمی‌شناختمش. موهایش کوتاه بود، شلوار «کردی» پایش بود، دیگری گفت: روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود.چه صدای قشنگی داشت. برای ما مداحی هم می‌کرد و روحیه می‌داد. داشت روح از بدنم خارج می‌شد. سرم داغ شده بود. آب دهانم را فرو دادم چون که اینها مشخصات ابراهیم بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو میگی درسته؟ الان کجاست؟ گفت:آره انگار یکی دوتا از بچه‌های قدیمی آقا ابراهیم صداش می‌کردند. یکی دیگر گفت:تا آخرین لحظه که عراق آتش می‌ریخت زنده بود، به ما گفت: عراق نیروهایش را عقب برده است حتما می‌خواهد آتش سنگین بریزد، شما هم اگر حال دارید تا این اطراف خلوت است عقب بروید. دیگری گفت: من دیدم که او را زدند. با همان انفجارهای اول افتاد روی زمین. بی‌اختیار بدنم سست شد. دیگر نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. سرم را روی خاک گذاشتم و تمام خاطراتی که با ابراهیم داشتم در ذهنم مرور شد. از گود زورخانه تا گیلان غرب و ...بوی شدید باروت و صدای انفجار با هم آمیخته شده بود !رفتم لب خاکریز می‌خواستم به سمت کانال حرکت کنم یکی از بچه‌ها گفت با رفتن تو ابراهیم بر نمی‌گردد . همه بچه‌ها حال و روز من را داشتند. وقتی وارد دوکوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران در حال پخش بود:«ای از سفر برگشتگان کو شهیدانتان کو شهیدانتان؟ » صدای گریه بچه‌ها بیشتر شد. خبر شهادت و مفقود شدن ابراهیم خیلی سریع بین بچه‌ها پخش شد. یکی از رزمنده‌ها که با پسرش در جبهه بود گفت:همه داغدار ابراهیم هستیم. به خدا اگر پسرم شهید شده بود آنقدر ناراحت نمی‌شدم.هیچ کس نمی‌داند ابراهیم چه آدم بزرگی بود. او همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند.»
یڪ ماه‌ رمضان‌ ڪوشش‌ ڪنیم "انسان" باشیم آن‌ وقت‌ شما ببینید بعد از یڪ ماه عبادت و عبودیت‌ اثر خودش‌ را مۍبخشد یا نمۍبخشد؟ ببینید بعد از یڪ ماه‌ همین‌ روزه‌ شما را عوض‌ مۍڪند یا نمۍڪند...!
مسلمان کرده ای من را،خودت این را نمیدانی! تو با آوای چشمانت،موذن زاده میخوانی...
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
مسلمان کرده ای من را،خودت این را نمیدانی! تو با آوای چشمانت،موذن زاده میخوانی...
چه از پروردگار جهانیان می خواهی؟... ای کاش می شناختی من را و رفیق تو بودم ای شهید ... ای کاش زمانی که باران عشق از چشم هایت می بارید ... من هم زیر باران بودم و برایم دعا می کردی
- همیشہ‌ماندن؛ دلیل‌برعاشق‌بودن‌نیست ... خیلۍ‌هامی‌روند ، تاثابت‌کنندعاشقند‌(:'
شبکه چهار را دریابید...
همسرفرعون‌! تصميم‌گرفت‌ڪہ‌عوض‌شہ؛وشُدیڪـےاززنان‌والاۍبھشتے پسرنوح! تصميمـےبراۍعوض‌شدن‌نداشت ... غرق‌شدوشُددرس‌عبرتےبراۍآیندگان اولےهمسر‌يڪ‌طغيانگربود...! ودومـےپسـریڪ‌پيامبــر....! براۍعـوض‌شدن‌هيچ‌بھانھ‌ای قابل‌قبول‌نيست اين‌خۅدت‌هستےڪہ‌تصميم‌مۍگيرۍ عوض‌بشے
مَـحـٰال اسـت شـکـسـت بـخـوریـد وَقـتـی «مَـن» یـاورتـان هـسـتـم.. آل‌عمران۰۶۱۝
تو در طلب راه گمنام شدی و من در طلب نام گمنام...
روحم را بر می دارم وسفر می کنم به دورها...
شب‌بخیرگفتن‌مامحض‌ادای‌ادب‌است ورنه‌چون‌شب‌بشود،اول‌بیداری‌ماست...
جـز حـسـیـن بـرای مـا احـدی • چـاره سـاز نـیـسـت ..
بزࢪگتࢪین‌حسࢪت‌قیامت‌اینہ‌ڪہ؛ میفهمۍبانمـازتاڪجـاها میتونستی‌بالابࢪۍونࢪفتۍ💔» ازهࢪجهنمۍبیشتࢪآدموعذاب‌میده :)🥀» هنوزدیࢪنشده‌نمـازت‌ࢪودࢪیآب..! ✨