به رغم عشق، مهرت را برون کردم ازین سینه
که کس مهمان شیرین را به خاکستر نمیشاند...(:
مُشت بر دیوار و سر بر سنگ و دندان بر جگر ؛
لب فرو بستیم و راهی جز شکیبایی نبود(:
به رغم عشق، مهرت را برون کردم ازین سینه
که کس مهمان شیرین را به خاکستر نمیشاند...(:
آنان که راهِ دراز
و وقت کم را فهمیدهاند ؛
مجبورند که خود را زیاد کنند..
و رشد بدهند!
#عین_صاد
زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزهخور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن!
به نام او که به ما اعتبار بخشیده
به پای هر یک ما صدهزار بخشیده
تمام هستی خود را سه بار بخشیده
فدای جود و جوانمردی و مرام حسن(:
حسن امام من است و منم غلام حسن!
بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست
شکوه و هیبت او از رخ جمل جاریست
ببین ز مکتبش احلیمنالعسل جاریست(:
به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن..
حسن امام من است و منم غلام حسن!
به لطف هرم نفسهای او زمین زنده است
به لطف عزت او نام مؤمنین زنده است
به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است
معامله نبود با عدو پیام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن!
حسن کریم، حسن مهربان، حسن دلخواه
حسن معز الائمه؛ حسن عزیز الله
حسین شمس دل فاطمه، حسن هم ماه
پیمبران همه در حسرت مقام حسن..
حسن امام من است و منم غلام حسن(:
حسن حکیم، حسن دلربا، حسن والا
حسن حلیم، حسن دلنشین، حسن اعلا
به غیر او که نشستهست با جذامیها؟
فدای عاطفه و منطق و مرام حسن..(:
حسن امام من است و منم غلام حسن!
فدای او که فراوان غم و بلا دیده
از آشنا و غریبه فقط جفا دیده
شنیدههای مرا بین کوچهها دیده...
نگه نداشت کسی شأن و احترام حسن..
حسن امام من است و منم غلام حسن!
فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا
ضریح و گنبد و گلدستهای به رنگ طلا
نه خادمی نه غلامی نه زائری حتی
خدا کند که بگیریم انتقام حسن...
حسن امام من است و منم غلام حسن!
به وقتش ایگل زهرا به ظلم میتازیم
بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم
فقط به آلِ علی صبح و شام مینازیم
تمام هستی ما نذر یک سلام حسن(:
حسن امام من است و منم غلام حسن!
نبینی تا قیامت خوابِ ویرانی، اگر دانی..
چه معماریست در دلها، علیابنابیطالب!(:
هدایت شده از مبتلایِحسین:)
امامعباسم..!(:
دلِشکستهیِمن،ازتوعشقمیگیرد
کبوترمکهامیدم،بهآبودانهیِتوست ...((:
هدایت شده از mahor؛🇵🇸
هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است
تا ابد پرچم بالای حسین است حسن
کنجِخلوت...!
خوش آن که شود بساط مهجوری طی در بزم وصال میکشم پی در پی میجویمت آنچنان که مهجور وصال مشتاق توام چ
دقیقا همین مصراع...
خطاب به مأمنم(:
مشتاق توام چنان که مخمور به می..
یا بهتره بگم
محتاج توام چنان که مخمور به می(((:
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
رخت عزای «ابراهیم» از تن بهدر نکرده، حالا «اسماعیل» امت به مذبح میرود. در قلب تهران. در نیمهشبی روشن. پس از ملاقاتی طولانی با ولی امر مسلمانان در خیابان کشوردوست. او میهمان ویژه آیتاللّه خامنهای بود. اویی که از امنیتیترین شخصیتهای جبهه مقاومت با پروتکلهای پیچیده بود و هرجایی نمیرفت. میهمان آیتاللّه را غفلتاً کشتند؛ حضرت آیتاللّه پیشتر در ازای شهادت «سرباز»هایش در سفارت دمشق، دستور موشکباران قلب اسرائیل را داده بود؛ مستقیم از ایران! و حالا همه میدانند که او از شهادت «سردار»ش در تهران بهسادگی عبور نمیکند و ننگ کشتهشدن میهمان را بر دامن خود برنمیتابد. ما که به حضرت آیتاللّه و غیرتش ایمان داریم؛ آنها که ندارند محتاطانهتر زبان به طعنه بازکنند که پاسخ او زود، حتمی و وسیع خواهد بود!
«مهدی مولایی»
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
داغ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت
یک خبر تسکین این درد است؛
"اسرائیل رفت"