eitaa logo
کنجِ‌خلوت...!
440 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
861 ویدیو
7 فایل
«من پر از شعر غمم ؛ میلِ دلت نیست؟ نخوان!...» . صرفا دلی.. یه دفترچه شخصی برای اینکه شعرهایی که در طولِ روز می‌خونم، رو ذخیره کنم.. اگر خواستین استفاده کنین.. + ثبتِ خاطرات! . کپی؟! دعا کنید برامون(:
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از mahor؛🇵🇸
هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است تا ابد پرچم بالای حسین است حسن
هدایت شده از  کوچه‌‌بـاران.
اینجا ؟ شعر ، غم ، نوا .
این خبر از امشب... بی‌نظیر بود(((: کاش من هم همچین روزی رو ببینم(((:
کنجِ‌خلوت...!
خوش آن که شود بساط مهجوری طی در بزم وصال می‌کشم پی در پی می‌جویمت آنچنان که مهجور وصال مشتاق توام چ
دقیقا همین مصراع... خطاب به مأمنم(: مشتاق تو‌ام چنان که مخمور به می.. یا بهتره بگم محتاج توام چنان که مخمور به می(((:
رخت عزای «ابراهیم» از تن به‌در نکرده، حالا «اسماعیل» امت به مذبح می‌رود. در قلب تهران. در نیمه‌شبی روشن. پس از ملاقاتی طولانی با ولی امر مسلمانان در خیابان کشوردوست. او میهمان ویژه آیت‌اللّه خامنه‌ای بود. اویی که از امنیتی‌ترین شخصیت‌های جبهه مقاومت با پروتکل‌های پیچیده بود و هرجایی نمی‌رفت. میهمان آیت‌اللّه را غفلتاً کشتند؛ حضرت آیت‌اللّه پیش‌تر در ازای شهادت «سرباز»‌هایش در سفارت دمشق، دستور موشک‌باران قلب اسرائیل را داده بود؛ مستقیم از ایران! و حالا همه می‌دانند که او از شهادت «سردار»ش در تهران به‌سادگی عبور نمی‌کند و ننگ کشته‌شدن میهمان را بر دامن خود برنمی‌تابد. ما که به حضرت‌ آیت‌اللّه و غیرتش ایمان داریم؛ آن‌ها که ندارند محتاطانه‌تر زبان به طعنه‌ بازکنند که پاسخ او زود، حتمی و وسیع خواهد بود! «مهدی مولایی»
هدایت شده از کربلای من ...
-
هدایت شده از ‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
داغ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت یک خبر تسکین این درد است؛ "اسرائیل رفت"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از "خیابان نجف"
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو داری برای چند نفر گریه می کنی ؟!
این نیست که آدمی را بغلتانند تا به سمتِ بهشت برود یا بغلش کنند و به سمتِ مقاصد ببرند؛ آدمی باید با پایِ خویش، با رنج، باید این راه را طی کند.
فقط انگار در این شهر، دلِ من دل نیست! کم به رویام رسیده ست، خدا عادل نیست؟ نا ندارم که برای خودم اقرار کنم: ترکِ تو کردن وُ آواره شدن مشکل نیست.. لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان : “ته ِ دریای غم کهنه‌ی من ساحل نیست”(: فلسفه ، فلسفه از خاطره‌ها دور شدی علّتی در پسِ این سلسله‌ی باطل نیست.. اشک می‌ریختم آن‌روز که بی‌رحم شدی تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست! تا نشانم بدهی عشق جنونی آنی‌ست که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست آمدی قصه ببافی که موجّه بروی؟؟ در نزن، رفته‌ام از خویش، کسی منزل نیست..!