4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بگذار اغیار هرگز در نیابند ...
#شهید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هشتم بعضی وقت ها فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی ه
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_نهم
شال سبزی داشت که خیلی به آن تعصب نشان می داد.
وقتی روحانی کاروان می گفت:(( باندای بلندگو رو زیر سقف اتوبوس نصب کنین تا همه صداروبشنون)) ، من با آن شال باندهارا می بستم😂
بااین ترفندها ادب نمی شد و جای مرا عوض نمی کرد😒
درسفر مشهد ، ساعت یازده شب بادوستم برگشتیم حسینیه. خیلی عصبانی شد. اما سرش پایین بود و زمین را نگاه می کرد.گفت:((چرا به برنامه نرسیدین؟))
عصبانی گذاشتم توی کاسه اش:((هیئت گرفتین برای من یا امام حسین(ع)؟
اومدم زیارت امام رضا(ع)نه که بند برنامه ها و تصمیمای شمـا باشم!
اصلا دوست داشتم این ساعت بیام، به شما ربطی داره؟))😠
دق دلی ام را سرش خالی کردم.
بهش گفتم:((شما خانمایی رو به اردو آوردین که همه هجده سال رو رد کردن.
بچه پیش دبستانی نیستن که!))
گفت:((گروه سه چهارنفری بشید، بعد از نماز صبح پایین باشین خودم میام می برمتون..
بعدم یا با خودم برگردین یا بذارین هواروشن بشه گروهی برگردین!))😖
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔴 وقتی این جسم #بی_سر را در منطقه عملیاتی پیدا کردند در جیبش کاغذی را یافتند که در آن نوشته بود: بی سر و سامان تو ام #یا_حسین ...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید #مهدی_صابری و شهید #مصطفی_صدرزاده حین درگیری بادشمن
همراه بالحظاتی طنز
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_نهم شال سبزی داشت که خیلی به آن تعصب نشان می داد. وقتی روحانی
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_دهم
می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان🚶🏻♂
مسخره اش کردم که :((از اینجـا تا حرم فاصله ای نیست که دو نفر بادیگار داشته باشیم!))
کلی کل کل کردیم.
متقاعد نشد. خیلی خاطرمان را خواست که گفت برای ساعت سه صبح پایین منتظرش باشیم
به هیچ وجه نمی فهمیدم اینکه با من این طور سرشاخ می شود و دست از سرم برنمی دارد، چطور یک ساعت بعد می شود همان آدم خشک مقدس از آن طرف بام افتاده!😶
آخرشب، جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه فردا ..
گفت:((خانما بیان نماز خونه!))
دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده که تنها دربین نامحرم نباشد.
رفتارهایش راقبول نداشتم. فکرمی کردم ادای رزمنده های دوران جنگ را در می آورد😑
نمی توانستم باکلمات قلمبه سلنبه اش کنار بیایم🙄
دوست داشتم راحت زندگی کنم، راحت حرف بزنم، خودم باشم ..
به نظرم زندگی با چنین آدمی اصلا کارمن نبود ...
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
نمیدانستم شهید پاسدار بوده. پسر عمه شهید بیشتر مایل به گفتن بود. رفتم سراغش. سوال نپرسیده شروع کرد: «همینقدر بگمت توی حسینیه به دنیا اومد توی شاهچراغ از دنیا رفت.
#شهید_غلام_عباس_عباسی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
عزیزان
یه پیرزن داخل یکی از روستاهای دور افتاده داخل یه اتاق زندگی میکنه این اتاق فاقد سرویس بهداشتی هست 😔 لذا از سرویس بهداشتی همسایه ها استفاده میکنه😔
ان شاالله میخواهیم برای این مادر سرویس بهداشتی بسازیم،در حد توان ولو به ده هزار تومان در این پویش مارو کمک کنید.🌺
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
💳
6273817010138661حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 #پویش_هفتاد_و_سوم #خیریه_جهادی_حضرت_زینب_س ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ احکام آنلاین📚 ╭┅────────┅╮ @ahkam_onlinee ╰┅────────┅╯
28.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهید غلامعلی، هنگام اعزام ازش سوال کردند: دخترت را چکار می کنی؟!! گفت: دختر سه ساله ام که از رقیه (سلام الله علیها) عزیزتر نیست.
#شهید_غلامعلی_رجبی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
📌 توجه ویژه شهید حسین معز غلامی به مجالس روضه خانگی
🔹 یکی از دوستان شهید مدافع حرم حسین معز غلامی می گوید: شب پنجم محرم بود و حسین گفت میای بریم هیات؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
◇ با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا
◇ وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..
◇ حسین گفت: مشکلی نداره ما منتظر می مانیم تا شروع شود، نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد.
◇ وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خواندن است
◇ بعد از قرائت قرآن حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه..چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و.. هم هیچ کاری نداشت
◇ موقع برگشتن گفتم: حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته؟
◇ گفت: بله ، من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم
◇ " گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه.."
■ #شهید_حسین_معزغلامی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💢ذکر و ياد امام مهدی در رفتارهای او تاثير فوق العادهای داشت. دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر، هميشه وِرد زبانش بود. امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن يا زيارت عاشورا کند؛ انگار احساس میکرد که بدون دعای فرج، اعمالش مقبول نيست.
💢دعا برای تعجيل فرج، در رأس همه حاجات و دعاهايش بود. هر وقت قرار بود کسی به زيارت برود، يا در التماس دعا گفتنهای مرسوم، ميگفت: «برای امام زمان خيلی دعا کنيد!» اگر قرار بود دوستی به زيارت برود، نشانهای میداد تا به ياد او بيفتد و بعد تأکيد ميکرد: «وقتی ياد من افتادی، برای #امام_زمان دعا کن!» هيچ وقت نشنيدم که برای خودش دعایی بخواهد.
#شهید_جواد_الله_کرم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
28.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهید غلامعلی، هنگام اعزام ازش سوال کردند: دخترت را چکار می کنی؟!! گفت: دختر سه ساله ام که از رقیه (سلام الله علیها) عزیزتر نیست.
#شهید_غلامعلی_رجبی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_دهم می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پش
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_یازدهم
دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند ☹️
در چار چوب در ، با روی ترش کرده نگاهم را انداختم به موکت کف اتاق بسیج و گفتم :«من دیگه از امروز به بعد ، مسئول روابط عمومی نیستم .خدافظ!»
فهمید کارد به استخوانم رسیده . خودم را برای اصرارش آماده کرده بودم . شاید هم دعوایی جانانه و مفصل
برعکس ، در حالی که پشت میزش نشسته بود ، آرام با اطمینانه، گونهٔ پرریشش را گذاشت روی مشتش و گفت :«یهنفر رو به جای خودتون مشخص کنید و برید !»✋🏻
نگذاشتم به شب بکشد . یکی از بچه ها را به خانم ابویی معرفی کردم . حس کسی که بعد از سال ها تنگی نفس ، یک دفعه نفسش آزاده می شود ، سینه ام سبک شد ...
چیزی روی مغزم ضرب گرفته بود :«آزاد شدم !»🙃
صدایی حس می کردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه.
به خیالم بازی تمام شده بود
اما زهی خیال باطل!😏
تازه اولش بود .
هر روز به هر نحوی پیغام می فرستاد و می خواست بیایید خواستگاری 😬
جواب سربالا می دادم . داخل دانشگاه جلویم سبز شد . و خیلی جدی و بی مقدمه پرسید :«چرا هرکی رو می فرستم جلو، جوابتون منفیه؟»
بدون مکث گفتم :«ما به درد هم نمیخوریم !»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯