eitaa logo
کوچه شهدا✔️
82.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام #قسمت_سی_و_پنجم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ خداحافظی کرد
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مرد رفت من ماندم و هزار جور فکر وخیال خدا خدا می کردم راهی پیدا بشود با خودم می گفتم: «پیش کی برم که این قدر پول به من بده یا یک سند خونه؟» رو هر کی انگشت می گذاشتم آخرش فکرم می خورد به بن بست. تازه اگر کسی هم راضی می شد به اینکار، ،مشکل بود بیاید زندان، تله بودن،گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی گذاشت . تو این مخمصه یکدفعه در زدند چادرم را سر کشیدم روم را محکم گرفتم و رفتم دم در، مرد غریبه ای بود. خودش را کشاند کنار و دستپاچه گفت: «سلام» آهسته جوابش را دادم گفت:«ببخشین خانم ،من غیاثی هستم ،اوستاعبدالحسین تو خونه ی ما کار می کردن.» نفس راحتی کشیدم، ادامه داد: «می خواستم ببینم برای چی این چند روزه نیومدن سر کار؟» بغض گلوم را گرفت از زور ناراحتی می خواست گریه ام بگیرد جریان را دست و پا شکسته براش تعریف کردم گفت: «شما هیچ ناراحت نباشین، خونه ی من سند داره خودم امروز می رم به امید خدا آزادش می کنم.» خداحافظی کرد و زود رفت از خواشحالی زیاد کم مانده بود سکته کنم دعا می کردم هر چه زودتر، صحیح وسالم برگردد. نزدیک ظهر بود سر و صدایی تو کوچه بلند شد دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون، بقال سرکوچه یک جعبه شیرینی دستش گرفته بود با خنده و خوشحالی داشت بین این و آن تقسیم می کرد، رفتم جلوتر، لابلای جمعیت چشمم افتاد به عبدالحسین بر جا خشکم زد! چند لحظه مات و مبهوت مانده بودم. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
☘بیشترین مطلبی که از احمد آقا می‌شنیدیم درباره‌ بود. 💫یک‌بار به همراه چند نفر دور هم نشسته بودیم. احمد آقا گفت: بچه‌‌ها، کمی به فکر اعمال خودمان باشیم. بعد گفت: یکی از بین ما شهید خواهد شد. داشته باشیم تا شهادت قسمت ما هم بشود. بعد ادامه داد: حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید. اگر سه روز مراقبه و محاسبه‌ اعمال را انجام دهید حتماً به شما می‌شود. ⁉️بچه‌ها از احمد آقا سوال کردند: چه کنیم تا ما هم حسابی به خدا نزدیک شویم؟ احمد آقا گفت: چهل روز گناه نکنید. مطمئن باشیدکه گوش و چشم شما باز خواهد شد. 🖇راوی: استاد محمدشاهی ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
💔داشتیم خانه‌مان را می‌ساختیم؛ بنّای کار، خودمان بودیم. عصر بود و خسته از کار نشستیم به استراحت. آنقدر کار کرده بود که دست‌هایش تاول زده بود. گفت:«کار ساختمان دیگر تمام است، اگر اجازه بدهید بروم جبهه.» گفتم:«تو که زیاد رفته‌ای، این بار جبهه‌ نرفته‌ها بروند.» ساکت شد. چیزی نگفت. جانمازم را که باز کردم، آمد جمعش کرد. گفت:«این همه نماز خوانده‌ای، اجازه بده کمی هم بی نمازها نماز بخوانند.» جوابی نداشتم. رفت. 🥀راوی پدر شهید بسیجی "سید جواد موسوی" ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از خیریه جهادی حضرت زینب سلام الله علیها
سه روز مونده به بزرگترین عید شیعیان🌹 از همه دوستان خواهشمندم برای غدیر کم‌ کاری نکنن،هر مبلغی که در توانتون هست کمک کنید، حتی اگه ۲۰_۳۰ هزار تومن باشه ،مهم شراکت و سهیم شدن در این امر بزرگ هست، واقعا الان ۲۰_۳۰ هزار تومن پولی نیست که به آدم فشار بیاره‌ یک یا علی ع بگید که ان شاءالله مبلغ خوبی جمع بشه.. قراره ده هزار پرس غذا بین روستاهای دور افتاده توزیع بشه ✅ هزینه هر پرس غذا 50 هزار تومان🌹 شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳
6273817010138661
شماره کارت حاج آقا محمود محمودی 👇
5041721090158446
6037997578188303
بزنید رو شماره کپی میشه👆 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی: اصل اساسی نگاه دارنده این نظام؛ ولی فقیه است... این برای ما مثل قرآن ناطق است 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 ! 🌷خیالم راحت بود که اسمم در لیست هست. آن شب حسینیه الوارثین یادش بخیر! بعد از نماز مغرب و عشاء و خواندن سوره واقعه که شیرینی زیبای آن هنوز در کامم هست و حسرت عجیب آن زمان را می‌کشم شهید حاج قاسم اصغری که معاون گردان بود اسامی را خواند. همه به ولوله افتاده بودند که شاید اسمشون باشه یا نباشه. منم نمی‌دونم حسی می‌گفت خیالت راحت، اسمت هست؛ لذا با خیال راحت به دیوار ته حسینیه تکیه داده بودم. یهو دیدم اسامی تمام شد و اسمم خونده نشد. انگار برق منو گرفت و رفتم جلو به حاج قاسم گفتم: اسم من؟ گفت: نیست و قسمتت نشد؛ ان‌شاءالله مأموریت بعدی! 🌷شروع کردم به التماس. از من التماس و از حاج قاسم، خونسردی و لبخند ملیح. خواهش و تمنا طول کشید و یادم هست که حتی برادر تاجیک آمد و به من دلداری داد که عیبی نداره؛ همین‌جا هستیم و مأموریت بعدی با هم می‌ریم! قانع نمی‌شدم و متوسل به حضرت رقیه شدم و به نظرم آن شب هم روضه حضرت رقیه خوانده شد. بعد از روضه خودم رفتم در تاریکی بیابان موقعیت الوارثین و حال عجیبی داشتم. بالای پشت بام حسینیه و در بیابان مشغول خودم بودم و توسل به سه ساله امام حسین(ع) و دلم حسابی شکست که رفیقام دارن می‌رن و من انتخاب نشدم. به نظرم تا صبح خوابم نبرد. 🌷صبح بچه‌ها تجهیزاتشان رو تحویل می‌گرفتن و سوار مینی‌بوس می‌شدن که من هم باز به حاج قاسم التماس کردم و گفتم: یک‌بار دیگه لیست رو نگاه کن؛ اسم من باید باشه. گفت: نیست. خلاصه با ناامیدی و حال عجیبی تکیه به ستون چادر دادم و رفتن رفیقام رو نظاره می‌کردم که از زیر قرآن رد می‌شدن و سوار ماشین می‌شدن که یهو حاج آقا روح افزا که خدا حفظش کنه اومد بهم گفت: چرا این‌جا ایستادی؟ بدو برو تجهیزات بگیر و سوار ماشین شو! نفهمیدم چه جوری به زاغه رسیدم و تجهیزاتم رو گرفتم و پا برهنه سوار ماشین شدم و به خودم اومدم دیدم که توی راه "سردشت"یم. 🌷در آن مأموریت حاج قاسم و حاج رسول با هم شهید شدند و بعد از شهادتشون از برادر عزیز حاج مجید مطیعیان فرمانده گردان راجع به موضوع و این‌که من تا به این مأموریت بیام حاج قاسم کلی اشک منو درآورد، پرسیدم. حاج مجید گفت: در جریان هستم چون من اسامی رو حین رانندگی نوشته بودم خیلی بدخط شده بود. خصوصاً فامیلی تو رو آن خدا بیامرز اصلاً نتونسته بود بخونه و با کلی پیگیری و تلاش فهمیده بودن آن فامیلی شوشتری است. خلاصه فهمیدم آن مأموریت می‌بایست با خلوص نیت و التماس و توسل به ائمه خصوصاً سه ساله امام حسین (ع) نصیب من بشود. یاد شهدای آن مأموریت حاج رسول و مجتبی اکبری خصوصاً حاج قاسم سردار بزرگ تخریب بخیر. : رزمنده دلاور هادی شوشتری منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد. شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود. من میگم: شهادت خیلی سخت نیست، فقط یکم تمرین میخواد و مبارزه با نفس... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آخرین صحبت‌های شهید محمد آرش احمدی، چند روز قبل از شهادت: «تا آخرین قطره خون از مذهب تشیع دفاع می‌کنیم» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام #قسمت_سی_و_ششم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مرد رفت من م
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ این همون عبدالحسین چند روز پیشه! قیافه اش خیلی مسن تر از قبل نشان می داد، صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر شده بود. همسایه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند و خوشحالی می کردند او ولی گرفته بود و لام تا کام حرف نمی زد. از بین مردم آهسته آهسته آمد ویکراست رفت خانه، پشت سرش رفتم تو، گفت: «در رو ببند.» در را بستم آمدم روبرویش ایستادم ،گویی به اندازه چند سال پیر شده بود دهانش را باز کرد که حرف بزند، دیدم دندانهایش نیست! گفت چیه؟ خوشحال شدین که شیرینی میدین؟ » گفتم: «من شیرینی نگرفتم» آهی از ته دل کشید گفت:« ای کاش شهید می شدم!» گفت و رفت توی اتاق چند تا از فامیل ها هم آمده بودند با آنها فقط سلام و علیکی کرد و رفت حمام.... آن روز تا شب هر چی پرسیدم چه بلایی سرت آوردن چیزی نگفت. کم کم حالش بهتر شد ،شب باز رفقای طلبه اش آمدند آن طرف پرده، با هم نشستند به صحبت، لابلای حرف هاش اسم یک سروان را برد و گفت:«اسلحه رو گذاشت پشت گردنم دست و پام رو هم بسته بودن یکی شون اومد جلوم همه اش سیلی می زد و می گفت پدرسوخته بگو اونایی که باهات بودن کجا هستن؟» می گفتم «کسی با من نبوده، رو کرد به همون سروان و گفت نگاه کن پدر سوخته این همه کتک می خوره رنگش هم عوض نمی شه.» آخرش هم کفرش در آمد. شروع کرد به مشت زدن یعنی می زد به قصد اینکه دندون هام رو بشکنه.» عبدالحسین می خندید و از وحشی گری ساواک حرف می زد من آرام گریه می کردم، تمام دندانهاش را شکسته بودند " 1 ".. شکنجه های بدتر از این پاورقی ۱- به همین خاطر او مجبور شد که دندان مصنوعی بگذارد. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
یکی از همرزمانش میگوید از مهدی پرسیدم جنگ تا کی ادامه دارد؟ مهدی بی معطلی خیلی قاطع گفت: «ما نباید بگوییم که جنگ کی تمام می شود، باید بگویم تا کی باید بجنگیم. و آن زمان را این آیه قرآن مشخص کرده است که تا رفع فتنه و فساد در جهان باید مبارزه کرد! و جنگ ما تا پایان فتنه در جهان ادامه خواهد داشت.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این وصیت‌نامه حاج قاسم عزیز ماست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام #قسمت_سی_وهفتم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ این همون عبدال
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ هم کرده بودنش. ۱ . روحیه اش ولی قویتر شده بود مصمم تر از قبل می خواست به مبارزه اش ادامه بدهد. آن روز باز تظاهرات شده بودمی گفتند: «مردم حسابی جلوی مامورهای شاه در اومدن.» عبدالحسین هم تو تظاهرات بود ظهر شد نیامد تا شب هم خبری نشد. دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم، حتی زندان رفتننش برام طبیعی شده بود. شب همان طلبه ها آمدند .خانه، خاطر جمع شدم که باز گرفتنش، یکیشان پرسید تو خانه سیمان دارین؟ گفتم: «آره.» جاش را نشان دادم یک کیسه سیمان آوردند اعلامیه های جدید امام را که تو خانه ما بود، با رساله گذاشتند زیر پله ها روش را هم با دقت سیمان کردند کارشان که تمام شد به ام گفتند:«نوارها و اون چند تاکتاب هم با شما ببرین پیش همون همسایه تون که اون دفعه برده بودین» صبح زود،همه را ریختم تو یک ساک، رفتم دم خانه شان، به زنش گفتم:« آقای برونسی رو دوباره گرفتن.» جور خاصی گفت: «خوب؟» پاورقی ۱ این شکنجه،ها شکنجه هایی بود که زبان از گفتنش شرم دارد و قلم از نوشتنش عاجز است! 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید مبارزه کنیم خودمان هستیم.. وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است اگر فکر کردید شیطان به‌راحتی می‌گذارد شما برای حزب‌الله نیرو جذب کنید..هرگز.. خودسازی دغدغه اصلی شما باشد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 والله غدیر از اربعین مهمتره! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
همین طور خمپاره بود که می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام، یکی یکی دست می کشید روی سر و صورتشان، خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد. آن ها حرص می خوردند حسین انقدر آرام بین سنگرها راه می رود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
دو روز مونده به بزرگترین عید شیعیان🌹 از همه دوستان خواهشمندم برای غدیر کم‌ کاری نکنن،هر مبلغی که در توانتون هست کمک کنید، حتی اگه ۲۰_۳۰ هزار تومن باشه ،مهم شراکت و سهیم شدن در این امر بزرگ هست، واقعا الان ۲۰_۳۰ هزار تومن پولی نیست که به آدم فشار بیاره‌ یک یا علی ع بگید که ان شاءالله مبلغ خوبی جمع بشه.. قراره ده هزار پرس غذا بین روستاهای دور افتاده توزیع بشه ✅ هزینه هر پرس غذا 50 هزار تومان🌹 شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳
6273817010138661
شماره کارت حاج آقا محمود محمودی 👇
5041721090158446
6037997578188303
بزنید رو شماره کپی میشه👆 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی: شهید بنده خالص خداست. 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 .... !! 🌷نزدیک خط دشمن، وارد میدان مین شدیم. مشغول خنثی کردن مین‌ها بودیم که ناگهان یک مین منور روشن شد. ظاهراً یکی از حیوانات منطقه روی مین رفته بود. ناچار از میدان مین خارج شدیم و به سمت خط خودی حرکت کردیم. در طول راه به موانع چند لایه‌ی دشمن فکر می‌کردم. 🌷به آن همه مین و سیم خاردار و بشکه‌های انفجاری و.... که دشمن برای ممانعت از نفوذ ما به کار برده بود و آن را با خط خودمان مقایسه می‌کردم که هیچ مانعی نداشتیم. در همين موقع.... 🌷....در همین موقع، پایم به سیم تلفنی گیر کرد و صدای «ترق و تروق» به هوا رفت. بچه‌ها برای جلوگیری از نفوذ دشمن، تعدادی قوطی کنسرو و کمپوت را سوراخ کرده و با عبور سیم تلفن از میان آن‌ها، مانع درست کرده بودند. : رزمنده دلاور عباس جعفری از تخریبچی‌های دوران دفاع مقدس ❌ دست خالى دفاع كردن جلوى دشمنى كه تا بُن دندان مسلح بود، يعنى تمام غيرت.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
همسر شهید عباس بابایی درباره ساده‌زیستی و دوری از شهرت شهید عباس بابایی می‌گویدلباس پوشیدنش اصلاً به خلبان‌ها نمی‌رفت. به شوخی می‌گفتم: تو اصلاً با من نیا. به من نمی‌آیی! می‌گفت: تو جلوتر برو من هم مثل نوکرها دنبالت می‌آیم! شرمنده می‌شدم. فکر می‌کردم اگر عباس می‌تواند نسبت به دنیا این قدر بی‌تفاوت باشد من هم می‌توانم. می‌گفتم: تو اگر کر و کور و کچل هم باشی باشی، باز مرد موردعلاقه من هستی! 📚: آسمان بابایی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از خیریه جهادی حضرت زینب سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله والله غدیر از اربعین و نیمه شعبان مهمتره... فقط دو روز مونده تا عید بزرگ شیعیان ✅ قراره ده هزار پرس غذا بین روستاهای دور افتاده توزیع بشه 🌹 شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳
6273817010138661
شماره کارت حاج آقا محمود محمودی 👇
5041721090158446
6037997578188303
بزنید رو شماره کپی میشه👆 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 عزت ما امروز بر هر چیزی ارجحیت دارد✊🏻🌹📿 🔹 شهید حاج‌قاسم سلیمانی: یک جنگ پیوسته‌ای وجود دارد در ابعاد گوناگون برای حمله به همه‌ی سطوح استقلال ما... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام #قسمت_سی_وهشتم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ هم کرده بو
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ به ساک اشاره کردم نوار و کتابه. می خوام دوباره این جا قایم کنید. من و منی کرد گفت:«حاج خانم راستش من دیگه جرأت نمی کنم.» یک آن ماتم برد، زود ادامه داد:«یعنی شوهرم نیست و منم اجازه این کار را ندارم» زیاد معطل نشدم خداحافظی کردم و برگشتم خانه، مانده بودم چکارشان کنم آخرش گفتم: «توکل بر خدا همین جا قایمشون می کنم عبدالحسین که دیگه عشق شهادت داره اگه اینا رو پیدا کردن اون به آرزوش می رسه.» چند تا قالی داشتیم بعضی از نوارها را گذاشتم لای یکی شان چند تای از نوارها حساس بودند. سر یکی از متکاها را باز کردم نوارها را گذاشتم لای پنبه ها و سر متکا را دوباره دوختم، کتاب ها را هم بردم زیرزمین گذاشتمشان تو چراغ خوراک پزی و تو یک قابلمه. یکھو سر و کله ی نحسشان پیدا شد. از در و دیوار ریختند تو خانه، حسن هفت هشت سال بیشتر نداشت. همان جا زبانش بند آمد " " دو سه تاشان با کفش آمدند تو اتاق به خودم تکانی دادم یکیشان که اسلحه دستش بود، گرفت طرفم و داد زد: از جات تکان نخور! همون جا که هستی بشین واقعاً تو آن لحظه ها خدا راهنمایی ام کرد نشان همان متکا را داشتم زود برداشتم و گذاشتم رو پاهام و دخترم را هم خواباندم رو متکا پاورقی ۱- فرزندم حسن از همان واقعه به بعد به شدت دچار لکنت زبان شد که بعدها با توسل پدرش، و به لطف امام ابوالحسن الرضا (سلام الله عليه) این لکنت زبان تا حد زیادی رفع گردید. از همان ،وقت خودم هم مبتلا به یک بیماری شدم که تا مدت ها گریبانم را گرفته بود. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
جلوی دادگستری شعار می دادند «مرگ بر بهشتی». شهید بهشتی هم می شنید . یڪی ازش پرسید «چرا امام ساڪت است ؟ ڪاش جواب این توهین‌ها را میداد». شهید بهشتی گفت : «قرار نیست در مشڪلات از امام هزینه ڪنیم ، ما سپر بلای اوییم ، نه او سپر ما». ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯