🔗رافت و مهربانی نسبت به کشاورز
یکبار سید از کشاورزی بار سیب زمینی خرید، بارش خیلی خوب نبود، فرستاد تهران و برگشت خورد. با قیمت پایینتری بارش را فروخت و مقداری ضرر کرد.
❓گفتم سید چرا موقع خرید دقت نکردی
🔸گفت اشکال نداره خودم میدونستم بارش خیلی خوب نیست، اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالی بود. آدم زحمتکشی بود. خواستم کمکی به اون بنده خدا کرده باشم. حتی اگر خودمم ضرر کنم، اشکال نداره خدا با ماست. 😊
🤔 حرفهای سید برای ما عجیب بود. اما سید با اعتقاداتش کار میکرد. خیلی اهل دنیا نبود. شاید به خاطر همین کارهاش خیلیها ملامتش میکردند. اما من اثر این رفتارهای سید را توی زندگیاش دیده بودم که چقدر زندگیاش با برکت بود.🌿
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات #قرآن_ڪریم ؛
💠 ۩ بــِہ نـیّـت
#شهید_مجید_سلمانیان
#صفـ۱۵۳ـفحه 📚
🍀|شبتون شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شرمنده شدم.....
📌قسمتی از صحبتهای مقام معظم رهبری که خیلی بازتاب وسیعی داشته.
#رهبرمعظمانقلاب
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔹پای چپش رو تو دفاع مقدس جا گذاشت و جونشو تو دفاع از حرم؛ اما تا لحظه آخر از یادِ خدا جا نموند...
[شهید مدافع حرم حمیدرضا ضیائی]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🍂•
شجاعتش زبانزد بود و
از مرگ هیچ باکی نداشت و
حتی آن را به سخره میگرفت،
و من یقین دارم آن را
از مولای متقیان گرفته بود که
این جملهی ایشان را
دائما متذکر میگفت:
"من این جمله از امام علی را
خوب به خاطرم سپرده ام که گفت:
دو روز در زندگی انسان هست،
روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست،
و روزی که مرگ سرنوشت تو است."
#شهیدیحییسنوار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#اسماعیل_مسعودی🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
همین یه پسته،
نمیزاره #شهید بشم.
#شهیدمحمودکاوه
#بیتالمال
#حقالناس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے وســوم (روزهــاے خــ
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت ســـے و چــهـــارم
(بــا هــر بــســم اللہ)
پدرم به سختے حرڪت مے ڪرد ... روزے ڪه داشتم خونه رو ترک مے ڪردم ... روے مبل، ڪنار شومینه نشسته بود ... اولین بار بود ڪه اشک رو توے چشم هاش مے دیدم ...
- آنیتا ... چند روز قبل از اینڪه برگردے خونه ... اون روزها ڪه هنوز تهران
شلوغ بود ... خواب دیدم موجودات سیاهے ... جلوے ڪلیساے بزرگ شهر ... تو رو به صلیب ڪشیدن ...
به زحمت، بغضش رو ڪنترل ڪرد ...
- مراقب خودت باش دخترم ...
خودم رو پرت ڪردم توے بغلش ...
- مطمئن باش پدر ... اگر روزے چنین اتفاقے بیوفته ... من، اون روز جانم رو با خدا معامله ڪردم ... و شک نڪن پیش حضرت مریم، در بهشت خواهم بود ...
خواب پدرم براے من مفهوم داشت ... روزے ڪه اون مرد گفت... روے استقامت من شرط مے بنده ... اینڪه تا ڪے دوام میارم ...
آرتا رو برداشتم و به آپارتمان ڪوچک اجاره ایم رفتم ...
توی ڪشورے ڪه به خاطر ڪمبود نیروے تحصیل ڪرده و نیروے ڪار ... جوان تحصیل ڪرده وارد مے ڪنه ... من بعد از مدت ها دنبال ڪار گشتن ... با مدرک دانشگاهے ... توے یه شهر صنعتے ... براے گذران زندگے ... داشتم ... زمین، پنجره و توالت هاے یه شرڪت دولتے رو مے شستم ...
با هر بسم الله، وارد شرڪت مے شدم ... و با هر الحمدلله از شرڪت بیرون مے اومدم ... اما تمام اون یک سال و نیم ... لحظه اے از انتخابم پشیمون نشدم ...
ادامه دارد...
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
از خاک تا افلاک
معروف بود به محمد شرمنده...
آخه همش می گفت: شرمنده ام
🌷شهید #محمد_کوشکی_نژاد🌷
عملیات بیت المقدس ۷
محور عملیات: کانال پرورش ماهی
تاریخ شهادت: ۲۳ خرداد
محل شهادت: شلمچه
📎 کاش یاد بگیریم خاکی باشیم ،
مثل شهــ🌷ــدا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#خاطرات_شهید
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.
مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده🌷
#سالروز_شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
#غصهایبالاترازایننیست...
جهنم من همین الانه
که بین من و اونها فاصله افتاده
ای خداا...
ای خدای امام خمینی
ای خدای شهیدان
به احترام سرزمین مقدس
ما را هم ببر،
از ما #راضی بشو ...
فیلمی سوزناک از گریه و دلتنگی و مناجات
شهید مدافع حرم سردار حاج حسین
همدانی از دوری شهیدان در مناطق
راهیان نور
#شهید_حاج_حسین_همدانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#خاطرات_شهید
💠غلامرضا همیشه آرزو داشت که به اسلام خدمت کند و میگفت: «دعا کنید بتوانم خدمتگزار خوبی برای اسلام و مستضعفان باشم».
💠غلامرضا عاشق شهید و شهادت بود و همیشه در مراسم استقبال از شهدایی که به کرمان میآمدند و نیز یادوارههای شهدا حضوری فعال داشت.
💠دو فرزندم مونس ۶ ساله و محمودرضا ۲ ماهه هستند و دخترمان رابطه خوب و دوستانهای با پدرش داشت و همسرم نیز سعی میکرد در رفتارهای خود بهگونهای عمل کند که دخترمان از وی الگو بگیرد.
💠غلامرضا شهریورماه به سوریه اعزام شد و من فرزندم محمودرضا را باردار بودم و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان، همسرم کنارم باشد. هنگامی که این پیغام را به ایشان دادم، گفت: «اینجا به من بیشتر نیاز است و باید بمانم» و من هم قبول کردم.
💠وقتی محمودرضا به دنیا آمد، همسرم به من پیغام داد که عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابستهاش شوم.
💠مدتی از اعزام غلامرضا به سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد، به وی گفتم: «به اتفاق بچهها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم» و او بسیار خوشحال شد و کارهای سفر ما را از آنجا پیگیری کرد و گفت: «شما که به سوریه بیایید و برگردید، خبر شهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود»، اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.
💠روزی که ما به سوریه رسیدیم، غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مادرش، غلامرضا را بعد از چهار ماه در سوریه ملاقات کردیم و او فرزندانش را در اغوش کشید و آنها را غرق بوسه کرد.
💠وقتی خبر شهادت غلامرضا را به ما دادند، مونس گوشه اتاق گریه میکرد. از او سؤال کردم چرا گریه میکنی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟ چون ما هنوز به مونس نگفته بودیم که پدرت شهید شده و نمیدانستم چطور به یک بچه ۶ ساله بفهمانم که دیگر پدرت را نمیبینی. مونس گفت: «وقتی در سوریه بودیم بابا من را در آغوش گرفت و گفت: «اگر من شهید شدم غمگین و ناراحت نباشید، من زندهام و همیشه در کنار شما هستم.»».
💠غلامرضا درباره نماز اول وقت و مواظبت از فرزندمان بسیار سفارش میکرد و تأکید بسیار داشت که ما نماز را اول وقت بخوانیم و همیشه دعا میکرد که فرزندانمان سرباز امام زمان (عج) باشند. من نیز سعی میکنم تا مونس و محمودرضا را طوری تربیت کنم که وی آرزو داشت.
💠غلامرضا عاشق شهید «فرخ یزدانپناه» بود و در کارها از او کمک میخواست و به وی متوسل میشد. وی همیشه تأکید داشت: «آرزو دارم شهید شوم تا مادرم جلوی حضرت زینب (س) عزتمند و سربلند باشد» و اکنون درست است که غلامرضا کنار ما نیست، ولی میدانم بزرگترین سعادت دنیا نصیبمان شده است و من امیدوارم لیاقت این نعمت بزرگ را داشته باشیم.
💠چند روز قبل از اعزام غلامرضا به سوریه، یک سفارش از من خواست و من گفتم: «سعی کن هرجا هستی یک قران جیبی کوچک همراه داشته باشی» و وی قران کوچکی از جیب پیراهنش بیرون آورد و گفت: «این قرآن سالها با من است و آن را از خودم جدا نمیکنم».
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ کرمان
●شهادت : ۱۳۹۶/۱۱/۵ سوریه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯