🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#چند_کار_در_یک_مأموریت....
🌷رمضان سال ۱۳۶۱ بود. شغلم رانندگی بود و بيشتر اوقات مأمور بردن وسايل تداركاتی و پشتيبانی به جبههها و تحويل آن در خط مقدم بودم. سيم خاردار، دستك، نبشی، پليت، كيسه گونی و كمكهای اهدايی به جبههها از جمله وسايلی بود كه همه هفته از شهرستانهای دوردست خصوصاً شرق كشور بارگيری كرده و به خطوط مقدم جبهههای جنوب غربی كشور ترابری میكردم. در رمضان سال ۱۳۶۱ هم طبق معمول هميشگی، مقدارب وسايل سنگری بارگيری كرده و از شهرستان بيرجند به سوی اهواز به راه افتادم. نزديكیهای افطار روز بعد بود كه به شهر سوسنگرد رسيدم و به ستاد كمكهای مردمی مراجعه كردم. افطار شده بود. برادران رزمنده مستقر در آن ستاد به من خوشآمد گفته و من را برای صرف افطار به اطاقی كه در آن سفره افطاری چيده بودند راهنمايی كردند.
🌷سفره بزرگی در وسط اطاق پهن شده و حدوداً ۱۰ تا ۱۲ نفری دور سفره نشسته بودند. شير، سوپ، سبزی پلو، ماست و مقداری خرما و كمی پنير و سبزی زينتبخش سفره بود. سرسفره نشستم و يكی از برادران كه با يك كتری سياه بزرگ مشغول چای دادن به بچهها بود. بعد از صرف افطار به من ابلاغ شد كه بايد بار خود را به خطوط مقدم در تنگه چزابه ببرم و من هم اجرای دستور كرده، از سوسنگرد به طرف بستان و از آنجا به طرف تنگه چزابه به راه افتادم. شب تاريكی بود و چشم چشم را نمیديد. تيراندازی سربازان عراقی با تيربار و تفنگ ادامه داشت و گلولههای سرخرنگ از چپ و راست كاميونم رد میشدند و هرچند دقيقه يكبار صدای انفجار گلوله خمپارهای در اطراف جاده سكوت شب را درهم میشكست. گويا تا خط مقدم دشمن فاصله زيادی نبود.
🌷به عقبه يگان در خط رفتم و موقعيت دشمن را از بچهها جويا شدم. گفتند خط مقدم ما با خطوط دشمن بيش از ۱۵۰ متر فاصله ندارد و تنها خطوط عملياتی است كه اينقدر فاصله خط خودی با دشمن نزديك است. كمی ترس وجودم را دربرگرفته بود و تنها چيزی كه در آن لحظه به فكرم میرسيد استمداد از خداوند بزرگ بود و نذر كردم اگر به سلامت از آن منطقه به وطنم برگردم ۱۰۰ نفر فقير را به افطاری دعوت كنم. به مسير ادامه دادم. تازه به نزديكیهای شهر بستان رسيده بودم كه انفجار خمپارهای در نزديكی كاميون به قول معروف چرتم را پاره كرد. به سرعت به راهم ادامه دادم و نيمههای شب بود كه به سوسنگرد رسيدم. در آنجا خوابيدم و صبح روز بعد از اقامه نماز صبح به طرف اهواز به راه افتادم. دقايقی بعد با روشن شدن هوا لازم ديدم....
🌷لازم ديدم كاميون را بازديد كنم و نظری به دور و برش بيندازم كه ناگهان متوجه شدم يك سرباز عراقی درحالیكه دستش را بالا گرفته و عكسی از امام خمينی (ره) را به سينه دارد از بالای كاميون قصد پايين آمدن دارد. به او كمك كردم و از چگونگی سوار شدنش از او سئوال كردم كه گفت در تاريكی شب از جبهه فرار كرده و بين راه با ديدن كاميون تصميم گرفته است بدون اينكه من متوجه شوم سوار كاميون شود. او را به بچههای بسيج كه مسئول كنترل عبور و مرور آن منطقه بودند تحويل دادم و به سوی اهواز به راه افتادم و اگرچه بدنه كاميونم به علت اصابت تركشهای فراوان سوراخ، سوراخ شده بود، ولی موفق شده بودم از منطقه خطر به سلامت بگذرم و سالم به سوی موطنم حركت كنم. چند روزی نگذشته بود كه در ايام شبهای قدر به محل سكونتمان رسيده و به عهدی كه كرده بودم عمل كردم و نذرم را ادا كردم.
#راوی: رزمنده دلاور غلامرضا حيرتمفرد
منبع: خبرگزاری ایسنا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یه بار اومد پیشم گفت:
جایی کار سراغ نداری ؟
گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد...
نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه. . .
یا نه یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛
اولین سوالش این بود:
موقع نماز میزاره برم نماز بخونم..؟
#شهید_محسن_حججی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌اهمیت روز #عرفه
🎙 مرحوم #استاد_فاطمی_نیا
✅ اهمیت #روز_عرفه #عرفه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی سفر به زاهدان #قسمت_بیست_و_چهار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ سید کاظم
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
سفر به زاهدان
#قسمت_بیست_و_پنجم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
با هم رفتیم خانه یکی از روحانی ها که نماینده ی وجوهات حضرت امام بود .تو خراسان من بیرون خانه منتظرش ایستادم خودش رفت تو چند دقیقه بعد آمد. گفت « بریم.»
رفتیم ترمینال سوار یکی از اتوبوس های زاهدان شدیم و راه افتادیم وقتی رسیدیم زاهدان، تو اولین مسافرخانه اتاق گرفتیم هنوز درست و حسابی جابجا نشده بودیم دبه ی روغن را برداشت و گفت:« کاری نداری؟»
«کجا؟!»
«میرم جایی، زود بر می گردم.»
ساکت شد. کمی فکر کرد و ادامه داد:«یک موقعی هم اگه دیر شد، دلواپس نشی.»
«نمی خوای بگی کجا میری؟ با اون دبه روغنت»
راست و قاطع گفت: «نه»
راه افتاد طرف در اتاق گفتم :«اقلاً یه کمی می موندی خستگی راه از تنت در می رفت.»
«زیاد خسته نیستم.»
دم در برگشت طرفم گفت:«یادت نره سید جان، هرچی هم که دیر کردم دلواپس نشی؛ یعنی یک وقت شهربانی
یا جای دیگه ای نری سراغ منو بگیری ها.»
خداحافظی کرد و رفت.
درست دو روز بعد برگشت دبه روغن هم همراهش نبود تو این مدت چی کشیدم، بماند.هنوز از گرد راه نرسیده
بود گفت:«بار و بندیل را ببند که بریم»
بریم؟!»
«آره دیگه بریم.»
به خنده گفتم:« عجب گردشی کردیم»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
تصویر قدیمی از شهید حاج قاسم سلیمانی با لباس احرام در سرزمین منا
#عرفه
#حاج_قاسم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
▫️دست نوشته شهید محسن حججی در روز عرفه: خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات... خدایا شهیدم کن
🔹چند سالی است که روز عرفه، این دستنوشته محسن حججی در روز عرفه سال۹۴ دائم جلوی چشمم رژه میرود. نکته اش اینجاست که امثال ما معمولا وقتی دعا میکنیم دنبال حاجات شخصی و دنیوی خودمان هستیم اما امثال محسن حججی، دعا کردن شان هم فرق میکرد که شهادت شان آنطور یک مملکت را تکان داد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷 مجلس روضه حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی در روز عرفه
▫️سال ۹۷ مراسم خصوصی قرائت دعای عرفه با حضور شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس کنار گنبد حرم امام حسین(ع) با نوای محمدرضا طاهری برگزار شد.
#سردار_دلها
#جانفدا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی سفر به زاهدان #قسمت_بیست_و_پنجم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ با هم ر
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
سفر به زاهدان
#قسمت_بیست_و_ششم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
می دانستم کاسه ای زیر نیم کاسه است دوست داشتم از کارش سر در بیاورم.
موضوع چی بود آقای برونسی؟ به منم بگو
نگفت هر چه بیشتر اصرار کردم کمتر چیزی دستگیرم شد دست آخرگفتم:«یعنی دیگه به ما اطمینان نداری»
«اگه اطمینان نداشتم نمی آوردمت.»
«پس چرا نمی گی؟»
«مصلحت نیست.»
ساکم را بستم دنبالش راه افتادم طرف ترمینال،آن جا بلیط مشهدگرفتیم و سوار اتوبوس شدیم.
تو راه ازش پرسیدم «آخه جریان چی بود؟
باز هم چیزی نگفت.»
تا قبل از پیروزی انقلاب چند بار دیگر هم از آن قضیه سؤال کردم لام تا کام حرف نزد. تو سر نگه داشتن کارش یک بود؛ نمی خواست بگوید نمی گفت حتی ساواک حریفش نمی شد. یک بار که گرفته بودنش دندان هایش را یکی یکی شکسته بودند هزار بلای دیگر هم سرش در آورده بودند ولی یک کلمه هم نتوانسته بودند ازش بیرون
بکشند.
بالاخره انقلاب پیروز شد. چند وقت بعد سپاه تو خیابان احمد آباد " ۱ یک مرکز عملیاتی زد به نام مرکز خواهران ،برونسی هم شد مسؤول دژبانی آن جا به ایمانش همه اطمینان داشتند تمام آن مرکز ونگهبانی اش را سپرده بودند به او.
یک روز رفتم دیدنش اتفاقاً ساعت استراحتش بود تو اتاقش نشسته بود و انگار انتظار مرا می کشید.سلام و احوالپرسی کردم و نشستم کنارش .هنوز کنجکاو آن جریان بودم،همان مسافرت زاهدان ،به اش گفتم :«حالا که دیگه آب ها ازآسیاب افتاده بگو اون قضیه چی بود؟
گرفت چه می گویم خندید و با دست زد رو شانه ام،گفت:«ها حالا چون دیگه خطری نداره برات می گم.»
پاورقی
۱ نام خیابانی در مشهد مقدس
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
سیّد همیشه «یا زهرا (س)» میگفت، البته عنایاتی هم نصیب ما میشد، مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بیپول شدیم، آنچنان توان مالی نداشتیم، یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم، 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود، توی جیب ایشان هم پول نبود، وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچهمان است، تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد، گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است، تا من زنده هستم به کسی نگو.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💢 من نمیدانم آنها
چگونه از این جگرگوشه هایشان
دل کندند ....!!!! اصلا تا
پدر نشوی نمیفهمی ...!!!
.
▫️شهید سید حسین میررمضانی
▫️متولد ۱۳۴۳ فریدونکنار
#شهادت ۱۳۶۵ #فاو 🌷
.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#شهید_حجت_الله_فرزانه
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
33.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهید حسین اجاقی از مهمانی سرزده شهید مالک رحمتی در شب قبل از شهادتش میگوید
#شهید_مالک_رحمتی
#شهید_حسین_اجاقی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯