eitaa logo
کوچه شهدا✔️
84.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم، جانباز ۷۰ درصد بود و به‌لحاظ قانونی، حق پرستاری به او تعلق می‌گرفت. اما وقتی کارت حق پرستاری برایش صادر شد، آن کارت را به همراه رمزش به من داد و گفت: یک ریال از موجودی این کارت، حق من نیست؛ ببرید بنیاد شهید، هرکس از خانواده شهدا آمد آنجا و معطل کرایه راه یا گرفتار پول دارو و درمان بود، از موجودی این کارت به او بدهید... راوی: مدیر کل سابق بنیاد شهید استان کرمان 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
من نمی‌ گویم ولیِ فقیه معصوم است ؛ اما ملتی که به امر خدا ، به امرِ ولیِ فقیه اعتماد میکنند ؛ خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی‌دهد و به او نوعی معصومیت می بخشد . ✨۳۱خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران گرامی باد.🌹 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
50.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 دکتر چمران یک نمونه و یک اسوه است؛ این خط را ما باید بشناسیم. مشخّصات دکتر چمران به عنوان رونده‌ى یک راه براى ما مطرح است و... ۳۱ خرداد، سالروز شهادت شهید چمران ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 ❌️❌️ مادرها نخوانند!! (۲ / ۱) .... 🌷عزادار شهادت برادر و پدرم بودم که در مسیر مهاباد به دست ضدانقلاب شهید شده بودند. ماه رمضان بود، همسرم کارمند جهاد بود چند روز قبل از ۱۵ خرداد برای خرید ماشین به سنندج رفته بودیم و در هنگام بازگشت برای بچه‌ها لباس خریدیم. بچه‌ها لباس‌های نوشان را پوشیدند و برای بازی با همسن و سال‌هایشان به بیرون خانه رفتند. خیالم راحت بود چرا که دختر بزرگم که در آن موقع ۱۲ ساله بود بهتر از خودم مراقب خواهرانش بود. 🌷به سر و وضع خانه رسیدگی کردم و بچه کوچکم را در گهواره خوابندم، شرایط کاملاً عادی بود که در کمتر از چند ثانیه صدای غرش هواپیما و فروریختن دیوارها به هم گره خورد، دست دختر دیگرم در دستم بود، خودم را به بیرون از خانه رساندم همه‌جا تیره و تار بود تا چشم کار می‌کرد آتش بود و دود، صدای فریاد همسایه‌ها که شیون‌کنان یکدیگر را صدا می‌کردند تمام فضا را پرکرده بود.... 🌷خون بود و آتش، پاهایم قدرت حرکت نداشت، دختر بزرگم را چندین بار صدا کردم اما هیچ نشانی از هیچ کدامشان نبود به امید یافتن نشانه‌ای از دخترانم به هر طرف می‌دویدم اعضای قطع شده بود که در اطراف افتاده بود.... ساختمان‌ها به خاطر اصابت بمب‌های هواپیماهای رژیم بعثی فرو ریخته بود، مردم از ترس به سمت خانه‌ها فرار می‌کردند تا چشم کار می‌کرد در مسیر جنازه‌های متلاشی شده همسایه‌ها که بیشتر کودکان بی‌گناه بودند روی زمین افتاده بود. 🌷«ثویبه» دختر بزرگم در ورودی درب درحالی‌که سعی کرده بود خواهرانش را از مهلکه نجات دهد زیر حجم زیادی از آوار جان باخته بود. اگرچه اعضای بدنش از هم متلاشی نشده بود، اما تمام استخوان‌هایش کاملاً خرد شده بود و با هزاران بدبختی توانستیم از زیر آوار بیرون بیاوریم. سه جگرگوشه‌ام کاملاً متلاشی و تکه‌تکه شده بودند. خبر که به همسرم رسید با سرعت خود را به خانه رساند، پرسید زینب بچه‌ها کجا هستند؟ توان بیان حتی یک کلمه را نداشتم. بدون هیچ کلامی تنها به اطراف زل می‌زدم و ناامیدانه دنباله نشانه‌ای از دخترها می‌‌گشتم.... .... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
اول فروردین ماه بود، خیلی دوست داشتم رضا در آغاز سال کنار ما باشد. وقتی تماس گرفت، گفتم: آقا رضا! به مرخصی نمی آیید؟ آرام پاسخ داد: شما تقاضای مرخصی از بنده نکنید... بیشتر نگران شدم و پرسیدم چرا؟ مرخصی نمی دهند یا خودتان نمی آیید؟ درحالیکه که می خندید گفت: من دیگر برنمی گردم... اگر بخواهم، می توانم مرخصی بگیرم اما موضوع این است که آدم یا مسئولیت نمی پذیرد یا وقتی پذیرفت باید تا آخرش بایستد... به همین دلیل است که من نمی توانم بیایم... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از 
29.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگزاری جشن تکلیف 133 دانش آموز توسط خادمین حرم امام رضا علیه السلام این عزیزان با کمک شما بزرگواران راهی مشهد شدن✅ ممنون از تمام دوستانی که در این پویش مارو کمک کردن🌹 شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳6273817010138661 شماره کارت حاج آقا محمود محمودی 👇 5041721090158446 6037997578188303 بزنید رو شماره کپی میشه👆 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🌷لحظه شهادت ...🕊 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ «کدوم کارها؟» همین که شما با شاه گرفتین بند دلم انگار پاره شد نمی دانم از کجا فهمیده بود موضوع را ،عبدالحسین به ام گفت: «بیا پایین» رفتیم تو در را بستیم و دیگر چیزی نگفتیم صبح که می خواست برود، وسایل کارش را بر نداشت. پرسیدم « مگه نمی خوای سرکار بری؟» گفت نه می خوام برم خونه پیدا کنم این جا دیگه جای ما نیست. .... ظهر برگشت. چی شد؟ خونه پیدا کردی؟ «جاش چه جوریه؟» یک زیرزمینه تو کوی طلاب بعد از ظهر با وسایل مان رفتیم خانه جدید وقتی زیرزمین را دیدم کم مانده بود از ترس جیغ بکشم «این دیگه چه جور جاییه عبدالحسین؟» لبخند محبت آمیزی زد گفت این خونه مال یک طلبه ،است قرار شده موقتی تو زیر زمینش بشینیم تا من فکر یک جایی بردارم برای خودمون تاریکی اش ترسم را بیشتر می کرد داشت گریه ام می گرفت «اگه همون گربه رو بزنی می آد این جا؟!» زیاد سخت نگیر حالا برای موقت اشکالی نداره. تو همان زیرزمین تاریک و ترسناک مشغول زندگی شدیم. چند روز بعد همان طرف ها چهل متر زمین خرید آستین ها را زد بالا و با چند تا طلبه شروع کردند به ساختن خانه 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
خونِ خود را بر زمین می‌ریزم تا شاید کسی به هوش بیاید، تا مگر وجدانی بیدار شود؛ ولی افسوس که منافعِ مادی و حبِ حیات، همه را به زنجیر کشیده است‌! 🌹 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را بِـخَر که شکسته‌ی عشق توایم ای آباد کننده‌ی ویـرانه ها حُـسین‌... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر جنجالی که زاکانی برای اولین بار در مناظره امشب به نمایش گذاشت 🇮🇷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ شب و روز کار کردند زود دور زمین را دیوار کشیدند و رویش را پوشیدند،خانه هنوز آجری و خاکی بود که اسباب و اثاثیه را کشیدیم و رفتیم آنجا. چند شب دیگر هم کار کرد تا قابل زندگی شد.خانه اش حسابی کوچک بود یک اتاق بیشتر نداشت وسطش پرده زده بودیم. شب که می شد این طرف چادر، ما بودیم و آن طرف او و رفقای طلبه اش،کم کم کارهاش گسترده شد.بیشتر از قبل هم اعلامیه پخش می کرد و می چسباند به در و دیوار،حتی پول داد به یکی، از زاهدان براش یک کلت آوردند. ازش پرسیدم:« اینو می خوای چکار؟» گفت:«یک وقت می بینی کار مبارزه به این چیزهام کشید اون موقع دستمون نباید خالی باشه.» وقتی می رفت برای پخش اعلامیه می گفت: «اگه یک وقتی مأمورای شاه اومدن در خونه فقط بگو شوهرم بناست و می ره سر کار از هیچ چیز دیگه هم خبر ندارم.» یک شب که رفت برای پخش اعلامیه، برنگشت یک آن آرام نداشتم تاصبح شود چند بار رفتم دم در و تو کوچه را نگاه کردم خبری نبود که نبود. هرچه بیشتر می گذشت، مطمئن تر می شدم که گیر افتاده، از وحشی بودن ساواکی ها چیزهایی شنیده بودم، همین اضطرابم را بیشتر می کرد. صبح جریان را به دوست هاش خبر دادم، گفتند:« می ریم دنبالش، ان شا الله پیداش می کنیم.» آن روز چیزی دستگیرشان نشد روزهای بعد هم گشتیم خبری نشد. کم کم داشتم ناامید می شدم که یک روز یک هو پیداش شد! حدسمان درست بود ساواک گرفته بودش چند روز بعد درست نمی دانم چطور شد که آزادش کرده بودند. پیام تازه ای از حضرت امام رسیده بود از مردم خواسته بودند بریزند تو خیابان ها و علیه رژیم تظاهرات کنند. عبدالحسین کارش تو کوچه چهنو بود، خانه«غیاثی» نامی را تعمیر می کرد، آن روز سر کار نرفت، ظاهراً خبر داشت قرار است تظاهرات بشود، غسل شهادت کرد و سر از پا نشناخته داشت آماده رفتن می شد. نوارهای امام و رساله و چند تا کتاب دیگر را جمع کردیک جا، به ام گفت:«اگه یک وقت دیدی من دیر کردم، اینا همه رو رد کنی.» 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🦋 شهید محمد بلباسی گفت: اونقدر خودمونو‌ درگیرِ القاب‌ و عناوین‌ کردیم که‌یادمون‌رفته‌همه‌باهم‌برادریم و باید‌کنارِ‌هم، باری‌ از روی دوشِ‌ مردم‌ برداریم حواسمون کجاست؟؟؟ 🔹 تا بود برای مردم کار جهادی کرد و بعد هم بچه هاشو گذاشت و رفت و سینه شو سپر بلای دفاع از حرم کرد تا با تفکر جهاد و مقاومتش نذاره آب توی دل بچه های سرزمینش تکون بخوره... 📌 در دنیایی که می‌شود حنجره ی شیطان شد و حق الناس گرفتارهای ملت گردنت بیفتد تو با لباس خدمت با خدا معامله کن تا عاقبت بخیر بشوی حتی اگر چند تکه استخوانت برگردد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
رفیق کجا یه رو به خاطر روی گلِ (سلام الله علیها) ترک کردی و ضرر کردی؟ رفیق دارن برا الله تعالی فرجه الشریف یارگیـرے میڪنن... حواست باشه...! ... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 : کل هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرمم را با یک رأی عوض می‌کنم! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🔹صدای را که می‌شنید سرگرم هر کاری که بود رهایش می‌کرد و آرام و بیصدا میرفت و مشغول می‌شد 🌷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از 
خیلی از عزیزان در مورد پویش غدیر سوال میپرسن این پویش تا یک روز مونده به عید ادامه داره🌹 ان شاالله قراره ده هزار پرس غذا پخت بشه و بین روستاهای دور افتاده پخش بشه✅ هزینه هر پرس غذا 50 هزار تومان 🌹 در حد توان ولو به ده هزار در این پویش شرکت کنید✅ 🌹 امام صادق(ع) فرموده‌اند: غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق (در راس آنها خود ائمه معصومین) و یک میلیون شهید (در راس آنها حضرت عباس و شهدای کربلا) و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد. (بحارالانوار. ج۶ ص ۳۰۳) شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳
6273817010138661
شماره کارت حاج آقا محمود محمودی 👇
5041721090158446
6037997578188303
بزنید رو شماره کپی میشه👆 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 📜 مــدیریت شهید چمــران 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 (۲ / ۲) .... 🌷عملاً تشخیص اجساد متلاشی شده غیرممکن بود اعضای تکه تکه شده دختران بی‌گناهم را همسرم از روی لباس‌هایی که خودش در آخرین سفر برایشان خریده بود پیدا کرد. پارچه بزرگی را پهن کرد و اجساد متلاشی شده را از گوشه و کنار پیدا کرد و روی آن می‌گذاشت. به همراه همسرم هر کدام گوشه‌ای از پارچه حاوی اجساد متلاشی شده چهار فرزندم را بلند کردیم در آن لحظه نمی‌دانستیم چکار کنیم، وضعیت قرمز بود و همسرم تا بهترشدن شرایط اجساد را به زیرزمین خانه منتقل کرد. 🌷شوک بزرگی به من و همسرم به خاطر از دست دادن همزمان چهار دلبندمان وارد شد، پرسیدم: حاجی چرا اجساد را به این‌جا آوردیم؟ این‌جا چکارشان کنیم بهتر است اجساد را به مسجد ببریم. اجساد کاملاً متلاشی و سوخته شده بودند و عملاً امکان غسل میت برایمان وجود نداشت اما بخاطر این‌که در میان گل و لای و نفت افتاده بودند با وجود این‌که روحانی مسجد گفت نیازی به غسل دادن نیست، اما با کمک اقوام اجساد را در مسجد تمیز کردیم و در قبرستان سلیمان‌بگ به خاک سپردیم. 🌷«ثویبه»، «سروه»، «سودابه» و «سرگل» گل‌های پرپر شده باغچه زندگی‌ام را در آن غروب دلگیر به خاک سپردیم. هنوز درک درستی از بدبختی که بر سرم آمده بود نداشتم، عمق مصیبت آن‌قدر زیاد بود که از صبح تقریباً فرزند شیرخوارم را که در گهواره گذاشته بودم فراموش کرده بودم. تقریباً تا غروب آفتاب مشغول تدفین چهار فرزندم بودیم، خواهرشوهرم از «حمیده» پرسید، مغزم کاملاً از کار افتاده بود. تازه یادم افتاد که طفل بیچاره را ساعت‌هاست تنها گذاشته‌ام وقتی بازگشتیم.... 🌷وقتی بازگشتیم حمیده گرسنه و وحشت‌زده به اطراف نگاه می‌کرد درحالی‌که حجم زیادی شیشه روی گهواره‌اش ریخته بود اما سالم و بدون هیچ جراحتی از گهواره بیرون کشیدم و برای تمام ساعت‌های تلخی که تجربه کرده بود زار زدم.... چهار فرزندم در خاک سرد آرمیده بودند و من نبود تک‌تک‌شان را در وجود حمیده کوچک جستجو می‌کردم. طفلی که امروز بزرگ شده و در عرصه تعلیم فرزندان این آب و خاک خدمت می‌کند. 🔰 خرداد ۶۳ را می‌توان رمضان خونین بانه نامید، روزی که هشت فروند هواپیمای رژیم بعث صدام بر آسمان بانه ظاهر شدند و در یک آن، ۶۰۵ نفر از مردم بی‌دفاع این شهر را به خاک و خون کشیدند.. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
💌 ☘ عابدان عارف که عبادتشان توأم با حضور و خضوع و استغراق است بالاترین لذت‌ها را از عبادت می‌برند. در زبان دین از «طعم ایمان» و «حلاوت ایمان» یاد شده است. حلاوتی دارد فوق همه حلاوت‌ها. لذت معنوی آنگاه مضاعف می‌شود که کارهایی از قبیل : کسب علم، احسان، خدمت، موفقیت و پیروزی، از حس دینی ناشی گردد و برای خدا انجام شود و در قلمرو «عبادت» قرار گیرد. 📚 استاد مطهری ؛ انسان و ایمان ، صفحه ۴۳ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گزارشی از حضور دکتر جلیلی در روستای لتگاه همدان/ تامین کننده یک سوم جوراب کشور! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حکم اعدام 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ خداحافظی کرد و رفت. مردم ریخته بودند توی حرم امام رضا (علیه السلام) و ضد رژم شعار می دادند تا ظهر خبرهای بدی رسید می گفتند: «مأمورهای وحشی شاه، قصابی راه انداختن! حتی توحرم هم تیر اندازی کردن خیلی ها شهید شدن و خیلی ها رو هم گرفتن» حالا، هم حرص و جوش او را می زدم و هم حرص و جوش کتاب و نوارها را. یکی دو روز گذشت و ازش خبری نشد بیشتر از این نمی شد معطل بمانم. دست به کار شدم. رساله ی حضرت امام را بردم خانه برادرش او یکی از موزائیکهای تو حیاط را در آورد و زیرش را خالی کرد رساله را گذاشت آنجا و روش را پوشاند و مثل اولش کرد. برگشتم خانه مانده بودم نوارها و کتاب ها را چکار کنم یاد یکی از همسایه ها افتادم پسرش پیش عبدالحسین شاگردی می کرد، با خودم گفتم:«توکل بر خدا می برمشون همون جا ان شا الله که قبول می کنه.» به خلاف انتظارم با روی باز استقبال کردند هر چه بود گرفتند و گفتند: « ما اینا رو قایم می کنیم، خاطرت جمع باشه.» هفت هشت روزی گذشت باز هم خبری نشد. تو این مدت تک و توکی از آن به اصطلاح شاه دوست ها ، حسابی اذیتمان می کردند وزجر می دادند،بعضی وقت ها می آمدند و باخاطر جمعی می گفتند:« اعدامش کردن جنازه اش رو هم دیگه نمی بینید مگه کسی می تونه با شاه در بیفته؟!» بالاخره روز دهم یکی آمد در خانه گفت:«اوستاعبدالحسین زنده است.» باور کردنش مشکل بود با شک و دو دلی پرسیدم:«کجاست؟» گفت:«تو زندان وکیل آباده .» ۱ اگه می خوای آزادبشه یا باید صد هزار تومان پول ببری یا یک سند خونه. چهره ام گرفته تر شد. نه آن قدر پول داشتیم و نه خانه سند داشت. پاورقی ۱_ زندانی در حومه شهر که معروف است به زندان بالا 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
یک روز دیدم شهید مهرزادی در ستاد لشکر از فرط خستگی و بی‌خوابی، خوابش برد. تا آن موقع نمی‌دانستم که زن و بچه‌های ایشان در پایگاه شهید بهشتی اهواز هستند. یکی از برادرها به من گفت: «ایشان مدتی است زن و بچه‌هایش را آورده اهواز.» وقتی بیدار شد، پرسیدم: «حاجی! چرا اینجا؟ چرا نمی‌روی خانه پیش زن و بچه‌ات؟» گفت:«خجالت می‌کشم.» گفتم:«از کی؟» جواب داد: «از نگهبان پایگاه که زن و بچه‌اش این جا نیستند و فرسنگ‌ها از او فاصله دارند.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯