eitaa logo
کوچه شهدا✔️
94هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض احترام دوستان عزیز رمان جدید رو قراره بارگذاری کنیم❤️❤️❤️ بسم رب الشهدا داستان داستان دخترخانمی مست و غرق گناه هست دختری ک یک بار توسط شهدای شلمچه و شهید همت ۱۸۰درجه برگ زندگیش برمیگردد و خانم محجبه میشود به عبارتی دست از بنده نفس بودن میشوید و بنده شهدا میشود کلیت و جزئیات داستان همه بر مبنای واقعیت است تنها اسامی افراد و شهر عوض شده و اسم شهید اصلی بنا بر دلایل کاملا شخصی شخصیت اصلی داستان از گفتن اسم و آدرس مزار همسر شهیدشان پرهیز کردند. با ما همراه باشید در داستان به قلم بانو...ش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
سلام و عرض احترام دوستان عزیز رمان جدید رو قراره بارگذاری کنیم❤️❤️❤️ #مقدمه #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
از پارتی با بچه ها زدیم بیرون پشت فراری قرمز رنگم نشستم موهامو باد به بازی گرفته بود پانیذ هم نشست تو ماشین من آریا و آرمان و سینا هم ب ترتیب سوار ماشین هاشون شدن شروع کردیم به لای کشیدن تو خیابونهای شلوغ پلوغ تهران بنز آرمان نزدیک ماشینم شد زد به شیشه آرمان :ترلان سیگار میکشی قهقهه ای زدم و گفتم آره پانیذ: ترلان معلومه داری چه غلطی میکنی؟ اونقدر تو پارتی خوردی و رقصیدی الانم داری سیگار میکشی سنگ کوب میکنیا -إه پانیذ همش یه نخ سیگاره آرمان:پانیذ حسود نشو بیا ترلان عزیزم بیا بکش قهقهه های مستانه ی منو دوستام فضای خیابان پر کرده بود شالم قشنگ افتاده بود کف ماشین یه تکیه پارچه ک مجبور بودیم چون تو این مملکت قانونه بندازیم سرمون تا ساعت ۲نصف شب تو خیابونای جردن ،فرشته دور دور میکردیم ساعت نزدیکای ۳بود که راهی خونه شدم .. نام نویسنده: بانو....ش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
یکی از بستگانِ صیاد شیرازی از سربازی فرارکرده بود و پرونده‌اش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرد. مادرِ صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه ، این پسر جوونه ، گناه داره.... بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟ مادر صیاد گفت: قبول نمی کنه! پرسیدم: چرا؟ مادر صیاد : علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه و آبروی من رو نبره ... 🌷خاطره ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی 📚منبع: یادگاران 11 « کتاب صیاد شیرازی ، صفحه 57 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• سید هاشم الحیدری: ما نه در مورد سقیفه بازخواست می‌شویم، و نه در مورد کربلا. بدان کجای تاریخ قرار گرفتی امروز یک گزینه بیشتر نداریم... !!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_اول #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا از پارتی با بچه ها زدیم بیرون پشت فراری قرمز رنگ
وارد خونه شدم بابا و مامان ک اروپا بودن ترنم هم خونه مجردیش بود تیام با یه اکیپ دختر وپسر رفته بودن شمال ویلامون سوگل خانم مستخدم خونمون خواب بود رفتم اتاقم عکس جنیفر لوپز، ریحانا .....بود من حنانه معروفی ۱۶سالمه اسممو پدربزرگم گذاشته البته فقط تو شناسنامه حنانه هستم اما همه ترلان صدام میکنه ترلان،ترنم، تیام سه تا بچه هستیم زندگی ما و پدر و مادرمون غرق در سفرهای اروپایی و پارتی و گشت گذار با دوستامون میگذره مست شراب،سیگار،رابطه با دوستان عوض کردن مدل به مدل ماشین ها -سوووووگل سوووووگگگگگل سوگل سوگل نفس نفس زنان :جانم خانم چیزی شده؟ -منو صبح بیدار نکن نمیرم مدرسه سوگل:خانم خاک برسرم البته فضولی ها اگه بازم غیبت کنید اخراجتون میکنن لیوانی که دم دستم بود پرت کردم براش -بتوچه مگه فضولی برو گمشو ریخت نحستو نبینم همینم مونده کلفت خونه بهم بگه چیکارکنم موهامو باز کردم آرمان میگفت موهات خیلی قشنگه راستم میگفت موهای من خیلی صاف و بلند بود ساعت ۴بود که خوابم برد .. نام نویسنده :بانو....ش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🔻| وصیت نامه زیبای شهید محمد عیسی از مجاهدان و بزرگمردان حزب الله لبنان 🚩 | به نام خدا بر خدا توکل کردم و از او استعانت میخواهم. نمی دانم چگونه امام را یاری کنم، نمی دانم چگونه پرچم امام را برافراشته کنم. فرزندانم، همسرم، خانواده ام.... بدانید که من به امام خمینی فکر میکنم و سعی میکنم که رفیق و همراهی برای او باشم. ولیکن سختی های زندگی باعث شده تا ظاهرم خلاف آن را نشان دهد . اما روح من برای خمینی است تنم برای خمینی است نفس هایم برای خمینی و پایانم خمینی است و محمد عیسی ان شاءالله میوه ای از درخت امام خمینی است. "برادرتان محمد عیسی" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
38.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️‍🔥خاطرات شهید حاج‌عادل رضایی از مداحی در ایام فاطمیه در حضور شهید حاج‌قاسم سلیمانی در بیت‌الزهرا حاج قاسم... ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
به پدر و مادرشان بسیار احترام می‌گذاشتند خودم حس می کردم عاملی که حمید آقا را لایق شهادت کرد، احترامی بود که برای والدین خود داشتند مثلاً یک بار که ایشان تصادف کرده بودند و برایشان میسر نبود که از بسترشان تکان بخورند، مادرشان که تماس می‌گرفتند به نشانه احترام وضعیت خود را تغییر می‌دادند اگر خوابیده بودند می‌نشستند و اگر نشسته بودند می‌ایستادند... راوی: همسرشهید ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬شڪ نڪن شهید بعدے تویۍ! 🌷شهیدهمت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا #مثل_خودش 🌷هادی سال‌های آخر ماه رمضان را به ایران می‌آمد. با هم به مسجدالشهداء و
🌷 ! 🌷لشکر امام حسین در شهرک دارخوین مستقر بود و یگان دریایی هم داخلش. با حسین می‌خواستیم برای سرکشی به یگان دریایی برویم. باید از دژبانی عبور می‌کردیم. سربازی با لهجه روستایی در دژبانی ایستاده بود. ازم کارت تردد خواست، نداشتیم. گفت اگر کارت تردد ندارید، نمی‌شود باید برگردید. من گفتم ایشان فرمانده لشکر هستند. سرباز باورش نمی‌شد. گفت اگر ایشان فرمانده لشکرِ پس من هم فرمانده تیپم. هرچه صحبت به درازا می‌کشید، حسین از او خوشش می‌آمد. 🌷پرسید: فرمانده لشکر باید چه شکلی باشد. سرباز گفت: آقا! ساده گیر آوردی. وقتی فرمانده لشکر بخواهد بیاید ساز و دُهل و خدماتش به دنبالش می‌آیند. شیپور می‌زنند اعلام می‌کنند. شما دو نفر می‌خواهید رد شوید، می‌گوید فرمانده لشکرید. من کلاه سرم نمی‌رود. قسم هم خوردم باور نکرد. در این لحظه مسؤل دژبانی آمد. حسین را می‌شناخت، به سرباز گفت: ایشان آقای خرازی فرمانده لشکر امام حسین هستند. سرباز با تعجب گفت: همین آقا؟! راه را باز کرد؛ اما مطمئن بودم هنوز ته دلش قبول نداشت که حسین فرمانده لشکر باشد. 🌹خاطره ای به یاد سردار سرلشکر جانباز شهید معزز فرمانده حاج حسین خرازی دهکردی راوی: رزمنده دلاور غلامحسین هاشمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯