فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 #مأموریت | شبیه مصطفی
👌 ماموریتی برای رسیدن به یک سبک زندگی شیرین
🪖 از شما خواسته بودیم برای مشارکت در این مأموریت، به سراغ وصیتنامه شهید صدرزاده بروید و یک بخش یا جملهای از آن را انتخاب کنید، آن را روی یک برگه بنویسید و در گوشهای نصب کنید که همیشه جلوی چشمتان باشد.
😍 کار دوستتون «شیما بدری»، که در #نرمافزار_موبایلی نو+جوان به اشتراک گذاشته، ببینید.
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی | استعدادت رو پیدا کن
🔑 یک نکتهکلیدی برای شما که میخواهید مثل ابوعلیسینا یا زکریایرازی شوید
🙄 شما برای کشف استعدادهای واقعیتون چکار کردید؟
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
💠شهید مدافع حرم مهدی عزیزی
خانه که بود مدام به من کمک می کرد. مهدی مثل پروانه دور من و پدرش می چرخید. خیلی به ما احترام می گذاشت.
پدر بزرگش بیش از صد سال عمر کرده بود. وقتی می رفتیم شهرستان، من نمی توانستم خیلی به این پیر مرد برسم. اما مهدی به جای من به او کمک می کرد. غذا برایش لقمه می کرد و در دهانش می گذاشت .......
مهدی مصداق واقعی حدیث نبوی «خیرکم خیر لاهله »
بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد.
✍به نقل از مادر شهید
کانال علیاصغر(همراهبامعرفی مطالب کانالهایی درارتباطبا کودک و نوجوان)
گربهی تنها
در یك باغ زیبا و بزرگ ، گربه پشمالویی زندگی می كرد .
او تنها بود . همیشه با حسرت به گنجشكها كه روی درخت با هم بازی می كردند نگاه می كرد .
یكبار سعی كرد به پرندگان نزدیك شود و با آنها بازی كند ولی پرنده ها پرواز كردند و رفتند .
پیش خودش گفت : كاش من هم بال داشتم و می توانستم پرواز كنم و در آسمان با آنها بازی كنم .
دیگر از آن روز به بعد ، تنها آرزوی گربه پشمالو پرواز كردن بود .
آرزوی گربه پشمالو را فرشته ای كوچك شنید . شب به كنار گربه آمد و با عصای جادوئی خود به شانه های گربه زد .
صبح كه گربه كوچولو از خواب بیدار شد احساس كرد چیزی روی شانه هایش سنگینی می كند . وقتی دو بال قشنگ در دو طرف بدنش دید خیلی تعجب كرد ولی خوشحال شد. خواست پرواز كند ولی بلد نبود .
از آن روز به بعد گربه پشمالو روزهای زیادی تمرین كرد تا پرواز كردن را یاد گرفت البته خیلی هم زمین خورد .
روزی كه حسابی پرواز كردن را یاد گرفته بود ،در آسمان چرخی زد و روی درختی كنار پرنده ها نشست
وقتی پرنده ها متوجه این تازه وارد شدند ، از وحشت جیغ كشیدند و بر سر گربه ریختند و تا آنجا كه می توانستند به او نوك زدند . گربه كه جا خورده بود و فكر چنین روزی را نمی كرد از بالای درخت محكم به زمین خورد .
یكی از بالهایش در اثر این افتادن شكسته بود و خیلی درد می كرد.
شب شده بود ولی گربه پشمالو از درد خوابش نمی برد و مرتب ناله می كرد .
فرشته كوچولو دیگر طاقت نیاورد ، خودش را به گربه رساند .
فرشته به او گفت : هر كسی باید همانطور كه خلق شده ، زندگی كند . معلوم است كه این پرنده ها از دیدن تو وحشت می كنند و به تو آزار می رسانند . پرواز كردن كار گربه نیست . تو باید بگردی و دوستانی روی زمین برای خودت پیدا كنی .
بعد با عصای خود به بال گربه پشمالو زد و رفت.
صبح كه گربه پشمالو از خواب بیدار شد دیگر از بالها خبری نبود . اما ناراحت نشد .
یاد حرف فرشته كوچك افتاد . به راه افتاد تا دوستی مناسب برای خود پیدا كند .
به انتهای باغ رسید . خانه قشنگی در آن گوشه باغ قرار داشت . خودش را به خانه رساند و كنار پنجره نشست .
در اتاق دختر كوچكی وقتی صدای میو میوی گربه را شنید ، با خوشحالی كنار پنجره آمد . دختر كوچولو گربه را بغل كرد و گفت : گربه پشمالو دلت می خواد پیش من بمانی . من هم مثل تو تنها هستم و هم بازی ندارم . اگر پیشم بمانی هر روز شیر خوشمزه بهت می دم .
گربه پشمالو كه از دوستی با این دختر مهربان خوشحال شد.
بخش کودک و نوجوان تبیانhttps://img.tebyan.net/big/1391/06/20120910124302495_21.jpg
49.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرود جدید هیئت دهه نودی ها
«مع الحسین علیه السلام»
🎙حاج ابوذر روحی
🚩 #اربعین
#کربلا
🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
✨کانال گل نرگس✨
╭━═━⊰🏴🌴🏴⊱━═━╮
@golenarges_jamkaran
╰━═━⊰🏴🌴🏴⊱━═━╯
🚀 تمرین موفقیت
💪 ورزشی که میشه باهاش کارهای بزرگ بزرگ کرد!
💎 #نقشه_گنج
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
کانال علیاصغر(همراهبامعرفی مطالب کانالهایی درارتباطبا کودک و نوجوان)
بزرگمرد کوچک
♻️ من یکی از مأموران قدیمی حکومت عباسیان در شهر سامراء بودم که از مدتی قبل مسئولیت نظارت بر خانه ی حسن بن علی رهبر شیعیان را به عهده داشتم، در ظاهر قرار بود که ما مراقب جان ایشان باشیم ولی به طور پنهانی به ما دستور دادند که بایستی باخبر شویم که فرزندی در آن خانه به دنبا آمده یا نه؟ می دانستیم که خلیفه از اینکه بعد از امام عسگری فرزندش امامت را به دست بگیرد بسیار وحشت دارد. دستور داشتم در صورت یافتن فرزندی برای او در دم او را بکشیم. ما هم مأموریتمان را با دقت دنبال می کردیم تا جایی که مطمئن شدیم پسری متولد نشده است. این موضوع گذشت تا اینکه روز هشتم ماه ربیع الاول من به همراه چند مأمور مخفی به دارالخلافه احضار شدیم. مقتدر، خلیفه عباسی با حالت غرورآمیزی خبر کشته شدن امام عسگری را اعلام کرد و از ما خواست تا روز بعد در مراسم تشییع ایشان شرکت کرده و سر و گوشی آب بدهیم و ببینیم امام دیگری انتخاب شده است یا نه. ما هم با ادای احترامی به راه افتادیم و خود را برای فردا مهیا کردیم. از صبح زود مردم زیادی کنار منزل امام اجتماع کرده بودند و ما از زبانها شنیدیم که می گفتند قرار است برادر ایشان جعفربن علی نماز میت را اقامه کند. من با شنیدن این خبر از طرفی هم خیلی تعجب کردم و هم خوشحال شدم. چون می دانستم در دیدگاه شیعه تنها امام بعدی حق دارد که بر بدن امام شهید نماز گزارده و غسل و کفن و دفن را انجام دهد و اگر جعفر نماز بخواند یعنی امام بعدی اوست. تعجبم از این بود که جعفر نه فقط از نظر شأن و منزلت و اعتقاد بلکه حتی از نظر رفتار ظاهری هم در حد امامان گذشته شیعه که من دیده بودم نبود. به همین دلیل خوشحال شدم که دیگر با چنین کسی شیعه در برابر حکومت عباسی کار زیادی نمی تواند پیش ببرد. در همین افکار بودم که با صدای لااله الاالله ... به خود آمدم.
و دیدم بدن امام شیعیان را به حیاط منزل انتقال دادند صفها برای اقامه ی نماز میت بسته شد با سلام و صلوات جعفر را از میان جمعیت عبور دادند. او هم حالتی غم زده و در عین حال با ابهت به خود گرفته بود آهسته به کنار پیکر برادرش آمد. همه آماده شدند من هم در صف اول ایستادم تا کاملاً مراقب اوضاع باشم جعفر مقداری گریه کرد و بعد آماده نماز شد دستها داشت به آرامی بالا می رفت که یک وقت صدای کودکانه ای سکوت فضا را شکست.
طفل کوچکی از کمی دورتر عمو را صدا زده و می گفت: صبر کن عمو، دست نگه دار همه روها به َآن طرف برگشت کاملاً او را ورنداز کردم، با چهره ای گندمی و بسیار زیبا و نورانی به جعفر نزدیک شد عبای او را کشید و گفت: عمو کنار برو من بر نماز گزاردن بر پدر از تو سزاوارترم. جعفر لحظاتی مبهوت ماند و خواست کودک را رد کند ولی قاطعیت و صلابت او توان اینکار را از عمو گرفت. با چهره ای درهم و رنگی پریده به عقب آمد. از زمزمه های شیعیان شنیدم که می گفتند این پسر امام حسن عسگری است که از مدتی بیش خبر ولادتش بین شیعیان پیچیده پرسیدم اسمش چیست گفتند؛ امام خواسته بودنداسمش را نبریم ولی لقبش مهدی است.
لحظه ای با خودم گفتم همین جا به او حمله کنم و کار او را یکسره سازم ولی بعد با خودم گفتم عده ی ما به تعداد انگشتان دست نیست در مقابل این جمعیت راه فراری نخواهیم داشت او به نماز ایستاد و انصافاً نماز زیبایی را اقامه کرد پس از پایان نماز خواستم به سمتش بروم که ناگهان در میان جمعیت گم شد. حرکت کردم تا این خبر مهم را که ما چند سالی بود از آن بی خبر بودیم را به خلیفه برسانم برایم جالب بود که تعداد زیادی از شیعیان حتی ساکنین شهرهای دیگر وجود این فرزند را می دانستند ولی جعفر که برادر امام بوده به خاطر نااهل بودنش بی خبر بوده. از آن روز حکومت دائم دنبال فرصتی بود که این فرزند را به چنگ آورد ولی غافل از اینکه انگار خدا از او حفاظت می کند ....
علیرضا عمرانی
بخش کودک و نوجوان تبیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیه ۱۲۵ سوره بقره - اهمیت خانهی خدا و مسجد/ مقام حضرت ابراهیم:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى ۖ وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿١٢٥﴾
و [یاد کنید] هنگامی که ما این خانه [کعبه] را برای همه مردم محل گردهمایی و جای امن وامان قرار دادیم، و [فرمان دادیم:] از مقام ابراهیم جایگاهی برای نماز انتخاب کنید. و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ام را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گذاران [از هر آلودگی ظاهری و باطنی] پاکیزه کنید.
معجزهی پیامبر در ایتا👇
eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰اهمیت تبلیغ برای امام زمان
❌ تلنگری به آنهایی که تبلیغ امام زمان انجام نمیدهند
پول دارند
وقت دارند
موقعیت دارند
و...