بسم الله الرحمن الرحیم
امام هادی علیه السلام:
مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد.
(بحارالانوار، ج75، ص 369)
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
بسم الله الرحمن الرحیم
امام هادی علیه السلام:
همراهان دنیا و آخرت
اَلَنَّاسُ فی الدنیا بالاموالِ و فیالاخره بالاعمال؛ (بحارالانوار، ج75، ص368.)
میزان ارزیابی مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن احترام پرندگان به امام هادی (ع)💕
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
داستانی از زندگی امام هادی علیه السلام👆👆
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
بسم الله الرحمن الرحیم
💥💥خلاصه ای از زندگی امام دهم حضرت امام علی النقی علیه السلام 💥💥
نام: علی
نام مادر: سمانه
شهرت: نقی، هادی
کنیه: ابوالحسن سوم
محل تولد: مدینه منوره
زمان تولد: ۱۵ ذیحجه سال۲۱۳ هجری قمری
زمان شهادت: در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی
زیارتگاه امام: شهر سامرا در عراق کنونی
سیر حیات: هشت سال پیش از امامت و رهبری
دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل
چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسی
همسران آن حضرت: یک زن
فرزندان آن حضرت: ۵ فرزند، ۴ پسر و یک دختر
امام علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت و لحظه ای از آگاه کردن مردم و آشنا کردن آنها با حقایق مذهبی نایستاد.
📚 موسسه همشهري جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟💟
سامی یوسف - حسبی ربی
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
هدایت شده از بشارت میدهم خوشروزگاری
بسم الله الرحمن الرحیم
🌿🌷 داستانی از امام کاظم علیه السلام 🌷🌿
آن روز، روز سختی بود[1]
✔️ برای من، چون یک بند کار می کردم. اربابم بُشر آدم سخت گیری بود. از هر کدام از کنیزهایش به اندازه ده نفر کار می کشید. تازه آن هم در روزهای معمولی. وقتی مهمان داشت آن قدر کار می کردیم که آخر شب مرده مان می افتاد. آن روز هم اربابم جشن گرفته بود و مهمان داشت. عده زیادی از دوستانش را دعوت کرده بود. بساط عیش و نوش فراهم بود. به نوازندگان دستور می دادند که آهنگ را تندتر کنند.
✔️ بعدازظهر آمدم بیرون تا زباله ها را بریزم توی زباله دانی، دیدم مردی از کوچه می گذرد. انگار از صدای رقص و آواز و موسیقی گریزان بود. چهره در هم کشیده بود و به سرعت از کوچه می گذشت. اما مرا که دید لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به سوی خانه انداخت. پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟»
گفتم: «خانه به این بزرگی و باشکوهی را نمی بینی؟ آیا بردگان و بندگان می توانند چنین بساطی راه بیندازند؟» مرد، همچنان نگاهم می کرد. به مردمانی نمی ماند که در بیابان زندگی می کنند و شهر و آدم هایش را نمی شناسند. انگار حرف های من هم، چیز تازه ای برای او نداشت. گفتم: «این خانه ارباب من بُشر است. نام او را نشنیده ای؟ او آزاد است نه بنده»
❗️احساس کردم در لحن مرد چیزی بود، چیزی که از آن سر در نیاوردم. برگشتم خانه.
❓بُشر داد زد: «کجا بودی؟».
😌 گفتم: «رفته بودم زباله ها را بریزم بیرون».
😮 داد زد: «زباله ریختن مگر این همه وقت می برد؟»
😌 گفتم: «مردی از کوچه می گذشت چیزهایی از من پرسید، برای همین دیر کردم».
❓«چه پرسید مگر؟»
❓«پرسید صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟»❓
«و تو چه گفتی؟»
«گفتم معلوم است که آزاد است. ارباب من از اعیان و اشراف بغداد است».
«و بعد؟»
«انگار قانع شد، اما حرفش لحن عجیبی داشت.
‼️گفت معلوم است که صاحب این خانه آزاد است، اگر بنده بود که این صداها را از منزلش نمی شنیدیم». ‼️
اربابم بُشر، ناگهان فروریخت، به آوازخوانان و رقصندگان اشاره کرد که ساکت باشند و بعد پرسید: «یک بار دیگر بگو آن مرد چه گفت؟!»
و من همه حرف های غریبه را برای او مو به مو نقل کردم. آن وقت بود که انگار صاعقه او را زد، فریاد کشید: «وای بر من! وای بر من!»
پابرهنه می دوید.
داد زدم: «کفش هایتان. اجازه بدهید کفش هایتان را بیاورم ارباب». اما ارباب انگار نمی شنید. سمتی را که مرد به آن سو رفته بود نشانش دادم. آن گاه پابرهنه دوید و در پیچ کوچه گم شد. ساعتی بعد برگشت. چشم هایش سرخ شده بود. معلوم بود گریسته است. به میهمان هایش گفت: «از این پس در خانه من از این خبرها نخواهد بود. همه چیز را جمع کنید و از اینجا بروید».
یکی پرسید: ❓
«آن غریبه که این همه تو را به هم ریخته که بود؟» ❓
اربابم گفت: ❣ «موسی بن جعفر». ❣
مردها به هم نگاه کردند. بعضی ها زیر لب گفتند: «موسی بن جعفر».
✔️ از آن پس اربابم به کلی عوض شد. اعمال گذشته اش را ترک کرد و کم کم به زهد و عبادت روی آورد. بسیار نماز می خواند و بسیار گریه می کرد و از خدا می خواست او را ببخشد. کم کم آوازه اش در شهر پیچید، با لقبی که مردم به او داده بودند: «بُشر حافی» به او حافی (پابرهنه) می گفتند، زیرا پابرهنه دنبال امام کاظم دویده بود.[2]
[1] . پایگاه حوزه، مجله اشارات شماره 111، شهادت امام موسی کاظم(ع).
[2] . حسین حاجیلو، حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع)، تهران، همشهری، 1386، ص12.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
https://telegram.me/besharat_ir
https://telegram.me/joinchat/DNaRB0A-FwP3vGVUdJxYbA
هدایت شده از بشارت میدهم خوشروزگاری
❓باب الحوائج کیست؟ ❓
✔️ باب الحوائج ؛امام كاظم (ع).
باب الحوائج به معنای درگاه نیازها است و مجازاً به معنی درگاهی است که در آن نیازها برآورده میشود.
❗️ این اصطلاح در احادیث رسیده از امامان شیعه به کار نرفته است؛ ❗️ولی در فرهنگ عمومی شیعیان برای برخی از خاندان اهل بیت به کار میرود.
فرهنگ سخن و لغتنامه دهخدا این لقب را برای دو نفر به کار بردهاند: امام موسی کاظم (ع) امام هفتم شیعیان،
و
✔️ حضرت عباس (ع) فرزند امام علی (ع) و پرچمدار یاران امام حسین در واقعه عاشورا
جواد محدثی در کتاب فرهنگ عاشورا نام
✔️ علی اصغر(ع)
را نیز با این لقب معرفی کرده است. او کوچکترین فرزند امام حسین بود و در واقعه عاشورا به شهادت رسید.
https://telegram.me/besharat_ir