eitaa logo
فروشگاه کتابجان/کودک و نوجوان
16.4هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
323 ویدیو
33 فایل
🎁🛍گلچینی از محصولات فرهنگی هنری آموزشی سالم برای کودکان و نوجوانان ایران زمین 👦👧واحد کودک و نوجوان فروشگاه کتاب جان ✅فروش فقط به صورت غیرحضوری 👤ارتباط با ادمین: @Milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚مجموعه ۴جلدی داستان های شکر خدا(۴جلد معمولی) ✔️در این مجموعه، سه داستان با موضوع آمده که در انتهای هرکدام از این داستان‌ها، قهرمانان، خداوند را به خاطر یکی از نعمت‌های خوبش شکر می‌کنند. این مجموعه برای آشنا کردن کودکان با نعمت‌های خداوند و مفهوم شکرگزاری نوشته شده است. 👈 داستان های شکر خدا شامل ۴جلد کتاب با عناوین زیر است: : تنوع خوراکی‌ها، امید و نوع‌دوستی سه نعمتی هستند که درقالب سه داستان در این کتاب به کودکان یادآوری می‌شوند. : فکر کردن، محبت داشتن و حس بویایی سه نعمتی هستند که درقالب سه داستان در این کتاب به کودکان یادآوری می‌شوند. آرامش، قناعت و خوش‌‌قولی سه نعمتی هستند که درقالب سه داستان در این کتاب به کودکان یادآوری می‌شوند. اول درباره قدرت خدا در آفرینش رنگ‌ها در طبیعت است. داستان دوم درباره دانستن قدر طبیعت و آلوده نکردن محیط زیست است و داستان سوم درباره نعمت خنده و گریه است که باعث آرامش انسان می‌شود. در انتهای هر کدام از این داستان‌ها قهرمانان داستان خداوند را به خاطر یکی از نعمت‌های خوبش شکر می‌کنند. 💫گروه سنی الف و ب: ۳تا۹ سال ✍️نویسنده: خانم کلر ژوبرت 📖تعداد صفحات: ۹۶ صفحه 🔹ناشر: به نشر 💰قیمت: ۱۷۰،۰۰۰تومان 💥قیمت باتخفیف: ۱۶۰.۰۰۰تومان ......................................... 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام 👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/2545326?ref=830y 📲سفارش از طریق ایتا👇 @milad_m25 @koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزمان از شهر مقدس قم. خوشحالیم که مشتریان خوبی چون شما داریم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚مجموعه ۶جلدی«قصه‌های جنگ» ▪️ داستان‌هایی کودکانه از 👈عناوین کتابهای این مجموعه: ۱.«پروانه‌های آبی» ۲.«پرواز موج» ۳.«خانه‌ای روی شیشه» ۴.«دست های سبز لاله» ۵.«قشنگ ترین هدیه دنیا» ۶.«جزیره آفتابگردان» 🔺گروه سنی ب،ج: ۷ تا ۱۱ سال ✍نویسنده: جمعی از نویسندگان 📖تعداد صفحات: ۱۶۵ صفحه ▪️ناشر: به نشر 💰قیمت: ۴۵،۰۰۰تومان ................................................. 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/1835898?ref=830y 📲 سفارش از طریق پیام رسان ایتا 👇 @Milad_m25 🌷🌷 @koodak_shop
فروشگاه کتابجان/کودک و نوجوان
📚مجموعه ۶جلدی«قصه‌های جنگ» ▪️ داستان‌هایی کودکانه از #دفاع_مقدس‌‌ 👈عناوین کتابهای این مجموعه: ۱.«
🔸به اختصار به معرفی مجموعه مجموعه ۶جلدی«قصه‌های جنگ» می پردازیم: 1.«» عنوان یکی از کتاب‌های این مجموعه است.نویسنده در این کتاب داستان دختر کوچولویی به نام سارا را روایت می‌کند که پدرش عازم جبهه می‌شود و او برای بازگشت پدر روزشماری می‌کند و ... 2.«» نویسنده در این کتاب داستان پدر و پسر صیادی را روایت می‌کند که یک روز در جریان صید با مرغ دریایی زخمی مواجه می‌شوند و می‌خواهند آن را نجات دهند اما در برگشت با حمله دشمن به شهر مواجه می‌شوند و .... 3.«» نویسنده در این کتاب به روایت قصه یک «علامت سفید رنگ» برای کودکان می‌پردازد. 4.«» روایتگر سال‌های دفاع مقدس، حفظ وطن، شرافت و ایمان به خداست، این قصه حکایت پایمردی‌های جوانانی است که در راه دفاع از وطن به شهادت رسیدند و سرزمین‌مان را به دشت لاله‌ها تبدیل کردند. 5.«» این کتاب 2 داستان جذاب: داستان اوّل به نام «با من باش» ماجرای پسری به نام علی است که با تصادفی که رخ می‌دهد، دل زدگی را در مورد پدر معلولش کشف می‌کند و داستان دوّم به نام «قشنگترین هدیه دنیا» قصّه زهرا کوچولو است که آن قدر از عصای پدرش خجالت می‌کشد که حتّی حاضر نیست به شکلاتهای عصایی اکبر آقا بقّال نگاه بیندازد. ولی فکر می‌کنید قشنگترین هدیه دنیا چیست و زهرا آن را به چه کسی می‌دهد؟ جواب این سوال‌ها را در کتاب «قشنگترین هدیه دنیا» بخوانید. 6.«» پدر بهار در جنگ بین ایران و عراق، خلبان بوده. زمانی که می خواسته در یک شهر مرزی، چند بچه زخمی را نجات بدهد، با هواپیمایش گم می شود. چندسال از جنگ گذشته ولی پدر برنگشته. بهار همیشه منتظر است؛ تا اینکه یک بار از زبان مادربزرگ کلمه مفقودالاثر را می شنود. بهار که فکر می کند مفقودالاثر اسم یک جزیره است، تصمیم می گیرد آن جزیره را پیدا کند… @koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب پل جغاتو ▪️ داستانی از ویژه نوجوانان 🔹داستان در شهر میاندوآب می‌گذرد و درباره حمید و حوادثی است که در جریان جنگ برای او و دوستانش رخ می‌دهد. حمید به همراه دوستش، سردار در تلاش است تا از زیر آتش گلوله‌ها عبور کند و به خانواده عمویش برسد درحالی که برای مادر و برادرش که آن‌سوی پل جغاتو هستند نگران است.  🔆 گروه سنی: نوجوانان ✍نویسنده: مجید محبوبی 📖تعداد صفحات: ۸۴ صفحه ▪️ناشر: به نشر 💰قیمت: ۸،۵۰۰تومان .................................................... 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/1781633?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 @Milad_m25 🌷🌷 @koodad_shop
فروشگاه کتابجان/کودک و نوجوان
📚کتاب پل جغاتو ▪️ داستانی از #روز_های_جنگ ویژه نوجوانان 🔹داستان در شهر میاندوآب می‌گذرد و درباره ح
✂️بخشی از کتاب پل جغاتو مادر خروس‌خوان صبح بیدار می‌شود، نمازش را می‌خواند، صبحانه‌ام را می‌گذارد بالای سرم. نمی‌دانم کی از بیرون آمده‌ام داخل و این وسط روی فرش خوابیده‌ام. میلم نمی‌کشد چیزی بخورم. اشتهایم کور شده است. هنوز دل‌شوره دارم. مادر نشسته ور دلم. نصیحتم می‌کند: - پسرم، یه موقع طرفای پل نریا! شنیدی که حبیب چی می‌گفت. دور و بر پل خطرناکه، سرتو بنداز پایین، کارتو بکن. عصری هم سوار ماشین شو و زود برگرد خونه! می‌خواهم بگویم: «زن‌عمو و سارا را هم با خودم می‌آورم!»؛ ولی می‌دانم مادرم جواب می‌دهد: «لازم‌نکرده تو بری دنبالشون! اگه بخوان، خودشون می‌یان. تازه دیدی که دیروز زنگ زدم، خونه نبودن. شاید رفتن خونهٔ برادرش! تو فقط حواست به خودت باشه!» از دست مادر دلخور می‌شوم. حرصم می‌گیرد. انگار یادش رفته است که این کار را هم از صدقهٔ سر زن‌عمو دارم. اگر فتاح‌خان آشنای او نبود، هیچ‌وقت به من کار نمی‌داد. «از دست مادر!» می‌دانم اگر به‌خاطر آن چندرغاز پول نبود، عمراً راضی نمی‌شد من بروم شهر کار کنم. گاهی شک می‌کنم که مادر مرا بیشتر دوست دارد یا پول را! فقط به‌خاطر پول است که با این‌همه دل‌شوره، به رفتن و کارکردن من رضایت داده است. شک ندارم که مادر، هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را. صدای بوق ماشین که بلند می‌شود، فوری لحاف را کنار می‌زنم. از جا بلند می‌شوم. در حیاط می‌دوم و خودم را خواب‌آلود به پشت در می‌رسانم. صدای خنده‌های عمو و سارا را پشت در می‌شنوم. زن‌عمو غُر می‌زند. - آخه خیلی واجبه این وقت صبح؟ لت درِ چوبی را عقب می‌کشم. قابِ در پر می‌شود از لبخند: سارا، عمو و زن‌عمو. سردم است. صبح‌ها، هوای سرد شهریورماه آزاردهنده است. صدای تق‌تقِ در بلند می‌شود. از فردا باید بروم توی اتاق بخوابم. چند لقمه نان و مربای هویج، دهانم می‌گذارم و بلند می‌شوم. مطمئنم الان سردار پشت در کشیک می‌دهد. فوری لباس‌ها و کفش‌هایم را می‌پوشم و لباس‌های کارم را برمی‌دارم و «یا علی مدد». آفتاب از بالای کوه‌ها و درخت‌ها، خودش را به‌طرف آسمان می‌کشد. هنوز نسیم خنکی در جریان است. با سردار قدم تند می‌کنیم کنار جاده، زیر درخت بید. بچه‌های دیگر نیز یواش‌یواش از راه می‌رسند. تا مینی‌بوس برسد، همه جمع می‌شویم زیر درخت بید. همه دربارهٔ دیشب حرف می‌زنند. اسکندر می‌گوید: «می‌گن ضدانقلاب می‌خواد میاندوآب رو بگیره!» احد دستش را در هوا تکان می‌دهد و می‌گوید: «غلط می‌کنه، نمی‌تونه، جرئتشو نداره!» @koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍دلگرمی ها و محبت های شما عزیزان👆👆 ممنونیم🙏 از ارسال عکس های زیباتون وخدارا شاکریم 🤲که مشتریان خوبی چون شما داریم. @koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا