eitaa logo
🏴 مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه 🏴
4.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
60 فایل
به بهترین کانال کودکانه مذهبی خوش اومدی 😍🌴 ارتباط با مدیر کانال : @Farmande_Mahdi_Sallam لینک کانال مادرانه 👩‍👧‍👦کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 کودک چه فایده ای دارد؟ فرزندانتان را زیاد ببوسید؛ پیامبر اکرم فرمودند: "هر کس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزوجل براى او مى نویسد" 💋 فرزند او را کاهش میدهد! 💋 فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه میکند! 💋 فرزند باعث میشود رابطه عاطفی و روانی بین فرزند و والدین تقویت شود! ❤️کانال مادرانه👩‍👧‍👦 کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مامان باباها وقتی میبینی کوچولوت علاقه داره به ماشین بازی دست به کار بشین این کاردستی خوشگل وبهمراه کوچولوتون درست کنین😍 ❤️کانال مادرانه👩‍👧‍👦 کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شاد آموزش روزهای هفته ❤️کانال مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ مناسبتی روزپرستار ❤️کانال مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.. سلام قوی ترین ها✌️ الحمدلله عزیزترینم یعنی (همسرم) مرخص شدن😍 با دعای خیر شما عزیزان حالشون رو به بهبوده ان شاءالله😭 بچه ها با دیدن باباشون عجیب دلشون شاد شد خداروشکر🌷🌷🌷 الحمدلله بابت لطف خدا که شامل خانواده م شد 🥲 خدایاشکرررررررررررت 🤲 رضا به رضاک..❤️ به حق دل شاد بچه هام الهی سایه ی پر مهر همسرانتون ، پدر بچه هاتون بالای سرتون باشه عمر عزیزانتون بابرکت و با عزت ان شاءالله🥰 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه 🏴
#قصه_ننه_علی #پارت37 فصل پنجم : خداحافظ مادر ماه مهر نزدیک بود و امیر باید می‌رفت کلاس اول. نزدیک
فصل پنجم : خداحافظ مادر چند روزی از مادرم خبر نداشتم. تلفن زدم به خوشبخت؛ او هم بی‌خبر بود و گفت مادر خیلی وقت است به دیدن او نرفته. دل‌شوره گرفتیم. به محمدحسین خبر دادیم. چند روز دنبال مادر می‌گشتیم؛ اما خبری از او نشد. بیمارستان و کلانتری‌ای نبود که سر نزده باشیم. شب و روزم شده بود گریه؛ تا اینکه یک روز محمدحسین با چشمانی سرخ آمد و خبر مرگ مادرم را داد. گوشم سوت کشید، کر شدم، چشمانم سیاهی رفت، نفسم بند آمد و غش کردم. مادرم روزی که از خانه‌ی ما رفت، در سه‌راه آذری موقع عبور از خیابان، پوست موز زیر پایش می‌رود و زمین می‌خورد. همان لحظه یک کامیون با سرعت زیاد از روی بدن مادرم رد می‌شود. بلایی سرش آمد که پیکرش قابل شناسایی نبود! تا هفتم مادرم با پای خودم می‌رفتم خانه‌اش و شب جنازه‌ام را از مطب دکتر می‌آوردند. همه می‌گفتند زهرا تا چهلم دوام نمی‌آورد و کنار مادرش خاک می‌شود؛ اما کدام قبر؟! بنده‌ی خدا چون قابل شناسایی نبود، گمنام و بی‌کس دفنش کردند. افسرده شدم و فقط با قرص آرام می‌گرفتم. همه‌ی دل خوشی‌ام در روزهای سخت زندگی، مادرم بود. دردهایم را وقتی در آغوشش می‌گرفتم و سرم را روی زانوهایش می‌گذاشتم فراموش می‌کردم. به‌یک‌باره کمرم شکست و بی‌کس شدم. بابا هم حال و روزش بهتر از ما نبود. طاقت خانه‌ی بدون مادرم را نداشت و بعد از چند روز برگشت خانه‌ی ارباب. اوضاع روحی و جسمی بدی داشتم. خودم هم امیدی به زنده ماندن نداشتم. محمدحسین پایش را کرده بود در یک کفش که راننده فراری کامیون را پیدا کند. شبی خواب دیدم مادرم در جوار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. بانویی نورانی گفت: «ما خیلی وقته منتظر مادرت بودیم. جای خوبی تو بهشت داره؛ نگران نباش.» روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4 «»
شروع فصل ششم 👇👇👇