eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
102.7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
18 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ موش تنبل و کلاغ دانا یکی بود یکی نبود کپل بچه موشی بود که با برفی برادرش، پدر و مادرش در لانه شان در صحرا زندگی می کردند.   کپل خیلی تنبل بود و تمام مدت روی صندلی مخصوصش نشسته بود و از خوراکی هایی که آنها به لانه می آوردند می خورد و ایراد می گرفت: اینها چیه دیگه؟ یه چیز خوشمزه تر بیارید!  آن ها از دستش خسته شده بودند و هر چه اعتراض می کردند فایده ای نداشت. تا اینکه یک روز که کپل بیرون لانه در حال استراحت در آفتاب بود و بقیه داخل لانه بودند باد شدیدی وزید و او را به جای دوری برد.  وقتی کپل چشمانش را باز کرد خودش را کنار یک برکه دید. او خسته و گرسنه بود و حتی بلد نبود برود و برای خودش غذا پیدا کند. کپل شروع به گریه کرد. کلاغی صدای او راشنید و از روی درخت پرسید: چرا گریه می کنی؟ کپل ماجرا را برای او تعریف کرد. کلاغ گفت: اگر همیشه منتظر باشی تا دیگران کارهایت را انجام دهند هیچ وقت چیزی یاد نخواهی گرفت. کپل گفت: درست است. من قول می دهم تنبلی را کنار بگذارم.  کلاغ گفت: من هم تو را پیش خانواده ات می برم. کپل خوشحال شد و به همراه کلاغ به لانه اش برگشت و از آن روز تنبلی را فراموش کرد. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ذکر روز جمعه جمعه ها با صلوات تو می رسی به حاجات دعا دعا، دعا کن خدا رو تو صدا کن خدا ظهور آقا نزدیکتر بفرما 🌸 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصویری از فیلم بالا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاردستی های ارسالی اعضای کانال 😊🌸 ❤️ حلما خانم مقدسی ❤️ دینا خانم مقدسی ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa
تصویری از فیلم بالا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 بر دخت حسین 💚 رقیه جان صلوات 🖤 بر سه ساله 💚 عمه ی شهیدان صلوات 🖤 بر او که مثل عمویش 💚 باب الحوائج است صلوات 🖤الّلهُمَّ✨ 🖤صَلِّ✨ 🖤علی✨ 🖤مُحَمّدٍ✨ 🖤وَ آل ✨ 🖤مُحَمّد✨ 🖤وَ عَجِّل✨ 🖤فَرَجَهُم✨ شهادت دخت سه ساله امام حسین علیه السلام، سلام الله علیها تسلیت باد. 🏴 @madaranee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ejraye Gorohi - Hala Omadi [ORG].mp3
6.29M
🎵 بابایی حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی (س) ▪️ @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹 ❤️ یا رقیـہ (س) ... 🍃 پايِ دختر بچہ وقتے غرق تاول مےشود پا بہ پايش ڪاروانے هم معطّل مےشود دسٺ بستہ، خواب هم باشد بيفتد از شتر پهلوان باشد دچار ِ دردِ مَفصَل مےشود 💔 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد دل (ع) به صورت شعر با زبون کودکانه با کوچولوهامون: آی قصه قصه قصه، ای بچه های قشنگ برای قصه گفتن، دلم شده خیلی تنگ من حضرت رقیه، یه دختر سه ساله م همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م گل های دامن من، سرخ و سفید و زردن همیشه پروانه ها، دور سرم میگردن از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی میان به دیدن من، تو گریه و تو شادی هر کسی مشکل داره، میزنه زیر گریه مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه خلاصه ای بچه ها، اسم بابام حسینه به یادتون میمونه؟ بابام امام حسینه پدربزرگ خوبم، امیر مؤمنینه اون اولین امامه، ماه روی زمینه تو دخترای بابام، از همشون ریزترم خیلی منو دوست داره، از همه عزیزترم مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم گردنبند ستاره به گردنم می بستم یه روزی از مدینه، سواره و پیاده راه افتادیم و رفتیم همراه خانواده به سوی مکه رفتیم، تو روز و تو تاریکی تا خونه ی خدا رو ببینینم از نزدیکی چند روزی توی مکه، موندیم و بعد از اونجا راه افتادیم و رفتیم به صحرای کربلا به کربلا رسیدیم، اونجا که دریا داره اونجا که آسمونش پر شده از ستاره تو کربلا بچه ها! سن و سالی نداشتم بچه کبوتر بودم، پر و بالی نداشتم همیشه عمه زینب میگفت دورت بگردم به حرفای قشنگش همیشه گوش میکردم تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیدم با اینکه تنها شدیم ولی نمیترسیدیم تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من سبد سبد گل سرخ ریخت روی دامن من بزرگا که جنگیدند با غولای بد و زشت ما توی خیمه موندیم، بزرگا رفتن بهشت گلهای دامن من، از تشنگی میسوختن به گریه کردن من چشماشونو میدوختن تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته مخصوصاً اونجایی که خشکه و بی درخته دامنم آتیش گرفت، مثل گلای تشنه به سوی عمه زینب، دویدم پا برهنه خواستم که صورتم رو با چادرم بپوشم خوردم زمین در اومد گوشواره از تو گوشم غولا منو گرفتن، دست و پاهامو بستن خیلی اذیت شدم، قلب منو شکستن خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا وقت غروب خورشید، شدیم اسیر غولا پیاده و پیاده همراه عمه زینب راه افتادیم و رفتیم، از صبح زود تا به شب تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه توی خرابه شام ما رو زندونی کردن با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن فریاد زدم: «آی مردم، عموی من عباسه بابام امام حسینه، کیه اونو نشناسه؟» سر غولا داد زدیم، اونا رو رسوا کردیم تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم بابام یه شب به خوابم اومد توی خرابه گفت که: بابا حسینت میخواد پیشت بخوابه دست انداختم گردنش، تو بغلش خوابیدم خیلی شب خوبی بود، خوابای رنگی دیدم صبح که بلند شدم من، دیدم که یک فرشته م مثل داداش اصغرم، منم توی بهشتم 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایده نقاشی با رنگ انگشتی 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
تصویری از فیلم بالا 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️ مناسب ۴ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کاردستی های ارسالی اعضای کانال 😊🌸 ❤️ زهرا خانم غنی ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa