#قصه_شب
🐰 خرگوش دروغگو
خرگوش سفید و چاقی در جنگل سرسبزی زندگی میکرد که زیادی دروغ می گفت. او فک می کرد اگر دروغ بگویید دوستان زیادی پیدا خواهد کرد.
او دوست داشت که همه حیوانات باور کنند، خرگوش عجیبی است.
خرگوش، روزی وارد جنگلی سبز و کوچک شد. همینطور که سرش را بالا گرفته بود و شاخ و برگ درختهای بلند را نگاه میکرد، یک سنجاب را دید.
سنجاب، مشغول درست کردن لانه ای توی دل تنه درخت بود.
خرگوش فریاد زد:
– سلام آقای سنجاب. کمک نمیخواهی؟
سنجاب عرق روی پیشانیاش را پاک کرد، جواب سلام خرگوش را داد و پرسید:
– تو چه کمکی میتوانی بکنی؟
خرگوش دمش را تکان داد. دستهایش را به کمر زد و گفت:
من میتوانم با دندانها و پنجههای تیزم، در یک چشم برهم زدن برای تو چند تا لانه بسازم. سنجاب حرف او را باور نکرد.
خرگوش گفت: «عیبی ندارد. از من کمک نخواه! اما به همه بگو خرگوش سفید می توانست برایم لانه بسازد.»
خرگوش خداحافظی کرد و به راهش ادامه داد. کمی که رفت، لاک پشت پیر را دید.
لاک پشت آرام به طرف رودخانه میرفت. خرگوش سلام کرد و از او پرسید:
آقای لاکپشت! می توانم تو را روی دوشم بگذارم و زود به رودخانه برسانم.
لاک پشت، حرف خرگوش را باور نکرد. تنها جواب سلام را داد و شروع به حرکت کرد.
خرگوش گفت:
– عیبی ندارد. خودت برو. اما به همه بگو، خرگوش سفید می توانست مرا به روی دوشش، با سرعت به رودخانه برساند.
خرگوش، باز هم به راه افتاد و هویجی از دل خاک بیرون آورد و گاز محکمی زد، ناگهان خانم میمون را دید که یکی یکی، نارگیل ها را جمع میکند و در سبدی بزرگ میگذارد.
جلو رفت سلام داد. گفت: خانم میمون زحمت نکشید. من میتوانم از حیوانات زیادی که دوستم هستند بخواهم همه نارگیل ها را جمع کنند و سبد را تا خانه ی شما بیاورند.
میمون هم حرف خرگوش سفید را باور نکرد و تنها جواب سلام را داد و دوباره به کارش مشغول شد.
خرگوش گفت:
عیبی ندارد. کمک نگیرید. اما به همه بگویید خرگوش سفید دوستان زیادی دارد که همه کار برایش انجام میدهند.
خرگوش، زیاد از خانم میمون دور نشده بود که جوجه دارکوبی را دید.
جوجه، از لانه روی درخت به روی زمین افتاده بود. خرگوش به او سلام داد و پرسید:
کوچولو! دوست داری پرواز کنم و تو را توی لانهات بگذارم؟
جوجه دار کوب جواب سلام را داد و با خوشحالی گفت: «مادرم غروب به خانه بر میگردد. تا آن وقت حتماً، حیوانات بزرگ من را لگد می کنند. پس لطفا مرا توی لانه ام بگذار.» خرگوش که فکر نمیکرد جوجه دارکوب این خواهش را بکند، دستپاچه شد و گفت: اما من الان خسته ام. نمیتوانم پرواز کنم!
ناگهان بچه دار کوب با صدای بلند گریه کرد و گفت: «اگر من را توی لانه ام نگذاری، به همه میگویم خرگوش سفید نمیتواند پرواز کند.»
خرگوش دستپاچه تر شد و گفت:
– باشد! گریه نکن! همین الان پرواز می کنیم.
او این را گفت و با یک دستش جوجه دار کوب را بغل کرد و با دست دیگرش ادای بال زدن را درآورد. اما پرواز نکرد که نکرد. بعد از چند روز، وقتی همه اهالی جنگل ماجرا را فهمیدند، خرگوش سفید مجبور شد از آن جنگل کوچک برود. چون همه او را دروغگوی بزرگ صدا میزدند.
خرگوش از اهالی جنگل معذرت خواهی کرد و با ناراحتی جنگل را برای همیشه ترک کرد.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی
#کاردستی
روی کاغذ شکل های مختلف بکشید و برش بزنید و از کودک بخواهید کاغذ را در مکانهای مختلف قرار دهد تا طرح های جذاب ببیند.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_هوش
#دقت_تمرکز
#افزایش_مهارت_دیداری
تفاوت ها
از کودک بخواهید شکل متفاوت در هر ردیف را پیدا کند.
این کاربرگ به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود.
✔️ مناسب ۳ سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی
#آموزش_ریاضی
#هماهنگی_چشم_دست
آشنایی با انواع خطوط
✔️ مناسب 4 سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی
برای افزایش #دقت کودک
✅ بگو چی دیدی؟
یک نقاشی را به کودک نشان بدهید. به او بگویید که به دقت آن را نگاه کند. بعد نقاشی را به سمت خود بگیرید؛ به گونهای که نتواند آن را ببیند. حالا پرسشهایی را از او بپرسید تا او جواب دهد. پرسشهایتان باید در حد اطلاعات کودک باشد.
👈 این کار را با اشیاء و انسانها هم میتوانید انجام دهید؛ مثلاً در مهمانیها کودکان را دور خودتان جمع کنید. به یکی از کودکان بگویید که بچههای دیگر را به دقت نگاه کند. بعد پشت به بچهها بنشیند. حالا نام تک تک بچهها را برده و از او بخواهید لباس بچهها را توصیف کند. از یک تابلو در خانه، یک ساختمان در بیرون از خانه، یک اتاق و ... میتوان در این بازی استفاده کرد.
این بازی دقت و #حافظه کودک را تقویت میکند.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
آقا فرمود بر همگان فرض (واجب) است در مورد لبنان به وظیفه خودشون عمل کنن
این یعنی دستور جهاد
حالا یکی جهادش در زمینه نظامی و جنگه که وظیفه خودش رو انجام میده. که مردم معمولی جامعه رو شامل نمیشه
یکی جهادش دعا کردن
یک جهادش مالیه و اینجا دیگه بحث انفاق مستحب نیست. وقتی میگن واجبه، یعنی واجبه، یعنی اگه کمک مالی نکنی بازخواست میشی. بخاطر همینه اکثر مراجع تقلید اجازه دادن بخشی از خمس رو به جنگزدگان مقاومت اختصاص داده بشه. از امر واجب خمس برای امر واجب کمک به جنگزدگان لبنان میشه استفاده کرد
من چندتا محموعه از رفقا رو معرفی کردم که تو لبنان دارن کار میکنن که پول واریز کنید. چند روزی هست که مجموعهای رو معرفی نکردم. الان به این نتیجه رسیدم بهترین و موثرترین جایی که میشه برای لبنان معرفی کرد، دفتر مقام معظم رهبری هست که کاملا فضای لبنان رو میشناسن و اولویتها رو میدونن. چندین و چندسال هست اونجا فعالن و یقینا پولهای واریزی رو در بهترین حالت هزینه میکنن
پویشی رو خود دفتر آقا راه انداخته به اسم #ایران_همدل. پیشنهاد میکنم به همه مجموعههای جهادی که بیان پای کار این پویش و همه کمکها رو در این چهارچوب برای لبنان جمعآوری کنن تا پول درشت جمع بشه که بشه کارهای اساسی انجام داد
🔻از چندطریق میتونید واریز کنید
1⃣ اولین روش مستقیم از طریق درگاه بانکی که در سایت آقا هست به حساب ایران همدل واریز کنید👇
https://farsi.khamenei.ir/irane-hamdel/
2⃣ روش دوم واریز به کارت و یا شماره شبای ایران همدل واریز کنید. روی شماره کارت بزنید کپی میشه
6037998200000007
IR320210000001000160000526بنام ایران همدل ( پویش دفتر مقام معظم رهبری برای کمک به لبنان) این پیام رو برای دیگران ارسال کنید 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#الگوسازی
#آموزش_ریاضی
#مونته_سوری
#افزایش_مهارت_دیداری
✔️ مناسب ۵ تا ۷ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی_حرکتی
ایجاد فضاهای حرکتی جهت تقویت تمرکز و هوش هیجانی کودکان
✔️ مناسب 3 سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🌿 شاخه ها را نبر
در جنگلی سر سبز و زیبا، زیر درخت بلوط، خرس قهوه ای زندگی می کرد. او خرس مهربان و خوش قلبی بود. همه حیوانات او را دوست داشتند. او یک مغازه ی عسل فروشی داشت. عسل های او بهترین عسل های دنیا بودند، بخاطر همین همه حیوانات به او عسلی می گفتند.
یک روز صبح وقتی عسلی خواست وارد مغازه شود، سرش به چند شاخه خورد. شاخه های درخت را کنار زد و داخل رفت. اما وقتی خواست از مغازه بیرون بیاید دوباره سرش به شاخه ها گیر کرد.
عسلی با ناراحتی شاخه ها را کنار زد و گفت: باید فکری به حال این شاخه های مزاحم بکنم. خیلی بلند شده اند.
عسلی رفت از انبار طناب آورد و شاخه های مزاحم را به شاخه بالایی بست.
مدتی گذشت. میمون دم قهوه ای برای خریدن عسل به مغازه آمد و چند کوزه عسل خرید . او همین که خواست با کوزه عسل از مغازه بیرون برود، طناب پاره شد. شاخه ها محکم به کوزه ها ی عسل خوردند. کوزه ها از دست دم قهوه ای افتادند و شکستند.
عسلی به او گفت: دوست عزیز ببخشید، من الان چند کوزه عسل دیگر برایت می آورم.
میمون که سرتا پایش عسلی و چسبناک شده بود با عصبانیت آنجا را ترک کرد.
بعد از رفتن دم قهوه ای، عسلی تصمیم گرفت شاخه ها را کج کند. با طناب شاخه ها را به پشت دوچرخه اش بست و سوارش شد. پا زد و جلو رفت اما یکدفعه دیگر نتوانست پا بزند و به عقب کشیده شد. زاغی که از بالا داشت به عسلی نگاه می کرد گفت : داری چه کار می کنی؟
عسلی گفت : میخواهم شاخه ها را کج کنم.
زاغی بلند بلند خندید و گفت : شاخه درخت که کج نمی شود. الان بر می گردد و توی سرت می خورد.
عسلی که از پا زدن خسته شده بود، ناراحت و غمگین روی زمین نشست.
او کمی فکر کرد و گفت: دوست ندارم این شاخه ها را ببرم، اما چاره دیگری ندارم. عسلی رفت و با یک اره برگشت.
سنجاب خانم که دید شاخه ها تکان می خورد، از لانه اش بیرون دوید. تا عسلی را دید، گفت: چرا شاخه را می بری؟ نمی بینی شاخه ها پر از بلوط هستند و با بریدن آنها این همه میوه از بین می رود.
عسلی گفت: دوست ندارم آنها را ببرم اما چه کار کنم آنها باعث دردسرند.
سنجاب خانم گفت: به جای اینکه شاخه را ببری، یک سایه بان بالای مغازه ات بزن تا شاخه به سر کسی نخورد.
عسلی خوشحال شد و گفت: چه فکر خوبی! همین کار را می کنم، تازه این طوری تابستانها هم میتوانم زیر سایه اش بشینم تا گرمم نشود.
سنجاب خانم خندید و گفت: همیشه ساده ترین راه بهترین راه نیست.
✍ نويسنده: خانم مريم فيروز، از اعضای خوب کانال کودک خلاق🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
هدایت شده از تبلیغات موقت
خانه و خانواده یه فضای متنوع و کاربردی برای هر خانم خونه داره☺️🌹
🔹پر از محتوای
🔻سرگرمی 🔻همسرانه 🔻انگیزشی
🔻کودکانه 🔻کاردستی 🔻ورزشی
🔻ترفندها 🔻دانستنی
➕ نکات خانه داری و.....
لطفا بعد از ورود به کانال بزنید روی گزینه پیوستن👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2914189882Cb82eb9ed61
حوصلتون سر رفته سری به این کانال بزنید👆
پیام رهبر انقلاب درپی شهادت یحیی السنوار»
متن پیام رهبر انقلاب:🇮🇷🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم
ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!
مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.
او چهرهی درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.
کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایستهی او نیست. فقدان او برای جبههی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند.
ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه.
اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همهی دلبستگان جهاد فیسبیلالله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.
#یحیی_سنوار
❀ @madaranee ❀