eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
101.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
19 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر روز دوشنبه بعد از روز یکشنبه رسید روز دوشنبه از ته دل می خونم خدای مهربونم تو قلبای ما جاته یا قاضِیَ الحاجاتِه 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
با بطری خالی ماهی درست کنید. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚀 موشک با کاغذ رنگی موشک درست کنید و با نی داخل موشک فوت کنید. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
تصویری از کاردستی فیلم بالا👆
ایده کاردستی با دایره و نیم دایره 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
آموزش مرحله به مرحله درست کردن توپ با خمیر بازی 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
دور پرنده هایی که به سمت راست می روند خط بکش. ✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کلاس ما باغ کلاس درس ما پر از کتاب و دفتر است بر سر میز و نیمکت یک آسمان بال و پر است معلم عزیز ما راهنمای دوستی با سخنش گشوده شد پنجره های دوستی باز بهار تازه را به باغ درس هدیه کرد آبی آسمانی چکید به روی برگ های زرد معنی سبز دوستی در دل بچه ها نشست تخته و میز و نیمکت جوانه زد، شکوفه بست 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐿 سنجاب حسود تو یه جنگل سرسبز و بزرگ یه سنجاب زبر و زرنگ بود که تو یک درخت مهربان زندگی می کرد. درخت با همه حیوانات جنگل خوب بود و میوه های رنگارنگش را در اختیار همه حیوانات جنگل می گذاشت. اما این کار سنجاب را اذیت می کرد او دوست داشت که درخت فقط مال او باشد. اما چون درخت این طور می خواست سنجاب هم چیزی نمی گفت. یک روز که هوا خیلی طوفانی بود، یک کبوتر تنها که تو طوفان گرفتار شده بود به درخت پناه آورد و درخت هم بهش میوه و جا داد. باز هم این کار باعث ناراحتی سنجاب شد و سنجاب حسادت کرد. یک روز که کبوتر برای تهیه آب و دانه به اطراف جنگل رفته بود، سنجاب شروع به غیبت کردن کرد و به درخت گفت که کبوتر همش می گه که درخت خیلی کهنه است و همین روزهاست که خشک بشه و میوه هاش هم تلخ و بی مزه است. آن قدر این حرف ها را زد که درخت باورش شد و وقتی کبوتر برگشت اون رو از خودش راند و بیرونش کرد و هر چی کبوتر می گفت که حرفی نزده درخت باور نمی کرد. کبوتر به ناچار و با ناراحتی درخت آن جا را ترک کرد. یک کمی که از آن جا دور شد مرد تبر به دستی را دید که به سمت درخت می رفت فهمید که چه خطر بزرگی درخت رو تهدید می کنه. یک هو یاد جنگل بان افتاد و چون کلبه اش را بلد بود سریع به سمت او رفت. ولی وقتی سنجاب متوجه مرد تبر به دست شد و فرار کرد و هر چه درخت صداش کرد و کمک خواست توجهی نکرد. ولی همین که مرد تبر به دست اولین ضربه را زد مرد جنگل بان به موقع رسید و جون درخت را نجات داد. حالا درخت پی به اشتباهش برده بود، کبوتر را در آغوش گرفت و از او تشکر کرد. آنها سالیان سال در کنار هم خوش و خرم زندگی کردند. و اما سنجاب قصه ما که فکر می کرد خیلی زرنگه هنگام فرار گرفتار صیاد شده بود و این عاقبت کسی است که با حسادت و غیبت می خواهد به خوشختی برسد اما به تباهی خواهد رسید. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا