خروسی ک اواز خون شد.mp3
7.64M
#قصه_صوتی
خروسی که آواز خوان شد...
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🌸 قرآن
قرآن رو که میخونیم، حرف میزنه خداوند
با آیه های قرآن میده به ما هزار پند
قصه داره آیه هاش، قصه خوب و زیبا
قصه هایی که بوده قبل از ما توی دنیا
قصه پیغمبرا، آدمای خیلی خوب
قصه حضرت نوح که ساخت یک کشتی از چوب
قصه خوب موسی، که روز و شب دعا کرد
قصه خوب یوسف، که بیرون اومد از چاه
یوسفی که قشنگ بود، خیلی قشنگتر از ماه
قرآن رو یاد بگیریم، سر کلاس قرآن
با خوندن قصه ها ش، پندی بگیریم از آن
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_نوشتاری
#دست_ورزی
#هماهنگی_چشم_دست
#تمرین_مهارت_نوشتاری
✔️ مناسب ۴ تا ۶ سالگی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_هوش
#افزایش_مهارت_دیداری
#دقت_تمرکز
هر شکل را یه سایه اش وصل کنید.
✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند. به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می کرد. دختر کوچولو می خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت.
ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی گذاشت و به او می گفت: "از من دور شو."
ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی ها تسلیم نمی شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید.
بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت.
کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن ها دوستان خوبی برای هم شدند.
رودخانه تمام شب را فکر می کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد.
صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد.
رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود. اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می آورد.
حالا دیگر رودخانه می خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد.
ترجمه: نعیمه درویشی
منبع: تبیان
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
🌸 ذکر روز پنج شنبه
هست ذکر پنج شنبه ها
شکوه و لطف خدا
لا اله الا الله
خدایی نیست جز الله
ملک الحق المبین
لطف خدا رو ببین
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاردستی
ایده کاردستی حشرات با رول دستمال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی_خلاق
ایده نقاشی جاده و منظره با مداد شمعی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_هوش
#کاربرگ_ریاضی
#افزایش_مهارت_دیداری
شناخت بزرگتر و کوچک تر
✔️ مناسب ۳ تا ۵ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🤲 شکر خدا
شش دانه قاشق
شش دانه بشقاب
نان و نمکدان
یک کاسه ی آب
دیگی پر از آش
یک شام ساده
در دور سفره
یک خانواده
با مهربانی
با هم نشستند
در سینه شادی
بر چهره لبخند
گفتند اول
نام خدا را
خوردند با هم
نان و غذا را
یک سفره خوب
یک شام دلخواه
بعد از غذا هم
الحمدالله
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
با لیوان یک بار مصرف و مقوا لاکپشت 🐢 درست کنید.(طرحی متفاوت)
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰