eitaa logo
کودکان فلسطینی
92 دنبال‌کننده
725 عکس
130 ویدیو
9 فایل
🔆پویش بزرگ داستانک پنج‌خطی ( پیامکی) با محوریت کودکان فلسطینی. از نویسندگان و هنرمندان محترم هم استانی درخواست می شود آثار مکتوب خود را با هشتگ #کودکان‌فلسطینی و با ذکر مشخصات کامل خود به دبیرخانه کانون نویسندگان به آی دی ایتا: @Kanonnevis ارسال نمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
کد شرکت کننده در پویش: نام اثر: یومیه قامت بست . این نماز خواندن ها بساط هر روزش بود. در غزه مردم به جای پنج بار هر روز شش وعده نماز می خوانند: نماز های یومیه و نماز میت فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام اثر: مستجاب الدعوه صدای ناله ی مریض ها بلند بود.نه داروی آرامبخشی مانده بود نه مسکنی . بیماری بلند گفت :«خدایا همه ی ما رو شفا بده » خیلی زود مستجاب الدعوه شد. همه ی مریض های المعمدانی برای همیشه شفا گرفتند. صبح زود اسراییل بیمارستان را با خاک یکسان کرده بود . فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: جهان دیگر به هالوین نیاز ندارد! # همای ایران نو فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: مجموعه داستانک ۱ کاش به دنیا نمی آمدی بعد از قطع شدن برق دستگاه های بچه نگه دار بیمارستان، زن مدام با خودش تکرار می کرد: _خدایا من رابخوابان! ۲ زن مدام با خودش تکرار می کرد: _خدایا من را بخوابان و کیسه تکه پاره های بچه هایش بزرگتر می شد. ۳ قایم باشک یکی از بچه ها چشم گذاشت تا بقیه قایم شوند. در بهشت گفت: _سک سک! ۴ پر پرواز کلاغ پر کنجشک پر خانه پر مدرسه پر بیمارستان پر بچه های توی اندیکاتور هم پر! ۵ بعد از انفجار موشک پایی برای اتل متل توتوله نبود! ۶ بچه ها به ردیف تکیه داده بودند به دیوار کوچه، پاهایشان را دراز کرده بودند و اتل متل توتوله بازی می کردند. صدای زوزه انفجار بلند شد. سوت پایان بازی! مگر کودکان فلسطین هم حق بازی دارند؟! ۷ گرگم به هوا بچه داشتند گرگم به هوا بازی می کردند. گرگ موشک به کمر حمله کرد و همه بچه ها پریدند بهشت! ۸ اتل متل توتوله گاو حسن چه جوره نه شیر داره نه پسون گاوشو بردن هندسون یک زن کردی بسون اسمشو بزار عم قزی دور کلاش قرمزی هاچین و واچین صدای زوزه انفجار تمام پاها را ورچید! بازی بچه ها مشغول شهید بازی بودند که شهید شدند! فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: موهای سفید من آرايشگر چنگ انداخت لای خرمن موهای بلندم و از بالای عینکش نگاهم کرد - چکار کردی این دو ماه با خودت ؟ دسته دسته موهات سفید شده. یکی دو تا نیست. چند هزار تا هم بیشتره لبخند تلخی زدم و گفتم: - شش هزار و صد و پنجاه تاست. به تعداد کودکان شهید غزه. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: "تک ستاره" وقتی می‌گفتی:《مامان، من تک ستاره آسمون قلب تو و بابایی هستم.》؛ دلمان غش میرفت. حالا باید تو را به گور دسته جمعی بسپارم. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «شهیدِ نو رسیده» هنوز چشمانش آبستن اولین اشکِ بعد از آمدنش به این دنیا بود که صدای انفجاری مهیب، دلش را ترکاند و به استقبالِ لبخندِ بعد از شهادت رفت... فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «لی لی» لی لی حوضک لی لی حوضک لی لی رفت آب بخوره، اما یک دفعه حوض آبی حیاط، قرمز شد، سرش را تا برگرداند مادر در قرمز آبی حوض فرو رفت. فرشته اولی بغلش کرد دومی چشمانش را بست سومی نوازشش کرد چهارمی اما سر در گم پرسید: چیشد؟ پنجمی : هیچ! کودکی دیگر در حوض افتاد... فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «عروسک‌های سرخ» در میان خرابه‌ها، دنبال «هیا» می‌گردد تا عروسکش را نشانش دهد. چند روز پیش، با عروسک «هیا»، کلی خندیده بودند. دستان زخمی و کوچک «حور»، «هیا» را از زیر خروارها خاک، بیرون می‌آورد. «هیا» در حالی که گوش‌های عروسکش را گرفته تا چیزی نشنود، به خواب ابدی رفته است. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: آخرین یادگار پدرم درحال درس خواندن بودیم که آژیر خطر به صدا در آمد همه ناچار بودیم ، بدون کیف و دفتر فرار کنیم . همه تند تند می دویدند من هم به دنبال آنها ، که کفشم از پایم درآمد، نمیتوانستم کفشم را رها کنم چون پدرم برای تولدم گرفته بود . همه به پناهگاه رسیدند اما من زیر آوار ماندم.... فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک:؟ تولد، تولد، تولدت مبارک. موشک ها آسمان را ریسه کشیده بودند. گره چفیه را باز کرد، این همه سنگ. کادویش را خیلی دوست داشت. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: عاشقانه ها _بابا.. دشمن خانه ما رو می گیره؟ _نه آلا جان، بابا قول میده. خاک های خون بسته را از جسد پدر کنار زد. بابا سرش رفته بود، اما قولش نرفته بود. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: قد کشیدن موشک، پشت موشک. بچه ها توپ و دوچرخه را رها کردند. بوی باروت عجب بزرگشان کرد. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: دریغ علی اصغر بی آب. فلسطین بی آب. مگر مهریه مادر ارث حلال اولاد نیست؟! فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: کمتر از یک روز اولین اذان را مادر در گوشش گفت. از آسمان آتش بارید. صبح نماز میت نوازد را خوانند. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: حسرت _الو حلما... برا فواد کفش خریدم.نمی دونی با کفش، چقدر پاهاش خوشکل شده. دارم می برمش پارک. از آسمان آتش بارید. مادر هیچ وقت پای کفش دار پسرکش را ندید. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
▶️ مینی مال یا داستانک چیست؟! ✅ گونه ای داستان کوتاه است که مختصر بودن حجم و کلیت اثر ویژگی اصلی آن است. ❎ ویژگی مهم دیگر داستانک؛ کوتاه بودن عبارات و جمله بندی های آن است. _گزینش واژه ها که از لحاظ معنایی بار مضمون داستانک را بر عهده دارند باید وسواس گونه باشند.   _فشرده بودن و پرهیز کردن از شاخ و برگ دادن به موضوع اهمیت بسیار زیادی دارد. _ داستانک دارای شخصیت پردازی نیست و شخصیت های آن کم و ساده و محدود هستند. _ داستانک دارای توصیف نیست. _ فضا سازی ندارد. _شاخصه ی مهم داستانک تعلیق است. ☑ ضربه ی نهایی در داستانک با سرانجام گرفتن عملی که در اثر جاری ست وارد می شود؛ و با بروز یک کشف به مخاطب تلنگر می زند؛ که تازه با پایان پذیرفتن روایت در ذهن مخاطب شروع می شود. تدوین: نسترن حاتمی فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: پسرفت هنوز هم صدای پیشرفت علم می آید. صدایش گوش مردم جهان را کر کرده است. چشمان عده ای را کور کرده است. دستان عده ای را هم برای وحشی‌گری باز کرده است. و یتیمان فلسطین را هم شهیدکرده است...‌
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: باران موشک آن روز از آسمان چه بارانی بارید خون ها را به جوی ها سپرد سر ها را به دست ها سپرد تن ها را در تنهایی به آتش سپرد نام داران سرزمین را هم گمنام به خاک سپرد
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: پیغام سرنوشت بار غم را بر دوش آن کودکی گذاشت که با نفسش دشمنان را حرکت داد با سنگ هایش تانک ها را هدف قرار داد با فریادش موشک ها را به مبارزه خواند و با خونش پیغامش را به گوش فلک رساند
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: "انکوباتور " انگشتان دستش را روی هوا تکان داد.نفس حبس شده اش را بیرون داد وزیر لب گفت:چند ساعته صدای مادر رو نشنیدم خدا کنه اسیر نشده باشه"چراغ یکی یکی خاموش شدند،نوزاد نارس فلسطینی را ملائک گذاشتند.توی اولین گهواره خالی در برزخ ...!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: ؟ شهیدان معصوم و کودکان غزه باشماگریستیم،،زخمی شدیم وپروازتان راتاملکوت دیدیم. ولی راه بسته بود جلوی رویمان دیواررفح چون سدی مانع آمدنمان بود. آه 😭 اگربالی داشتیم چون ابابیل برای نجاتتان ، می‌پریدیم افسوس که بال پروازمان بسته بود. هیهات من الذله
کد شرکت کننده در پویش: داستانک کفشهای نگرانی بابا برایش یک جفت کفش خریده بود.پسر بچه با خوشحالی آنها را پوشید و چند بار دور خودش چرخید.کفشها اندازه اش نبودند و بدجوری پاهایش را میزدند.در حالی که نگران کوچکی کفشهایش بود، چشمش به کودک فلسطینی در تلویزیون افتاد که پا نداشت.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: پرواز نقاشی ها عکس مادر و برادر کوچکش را توی دفتر نقاشی اش کشیده بود.هنوز کشیدن بالهای مادرش را تمام نکرده بود که از بیرون صدای مهیبی به گوشش رسید.مادر در حالی که کودک خردشالش را محکم در آغوش گرفته بود نگاهش را به پنجره دوخت و به کودک نوجوانش گفت: نترس پسرم،بقیشو خودم برات می کشم.در همین لحظه روحشان از بالای دفتر نقاشی پر کشید!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: فریاد سکوت کیلومترها حرف برای گفتن داشت.اما با سکوتش رکورد پیام ها را زده بودکودک کشته شده فلسطینی.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: خنجرهای زخمی از روییدن خنجر در سرزمینش ایمان داشت.چون به هر چه تکیه میزد زخمی می شد.کودک فلسطینی اما خوشحال بود که هنوز در رگهای غزه خون در جریان است!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: " روش ساخت موشک ضد زره" از تمام خانه، فقط اتاق و وسایل بچه سالم مانده بود. پدر چند پیمانه شیرخشک توی آب گرم ریخت و شیشه را محکم تکان داد:"آماده س! به همین راحتی ، مثل ترکوندن یه مرکاوا!"
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک:؟ پنج روز پيش بود. همين پنج روز پيش برايش بالشتى از پر دوختم. هرچه می‌گردم پیدا نمی‌کنم. به گمانم همین آجرپاره، بالشتِ آخرین خوابِ نجلای من باشد.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «کفش» ⁃ مامان از این کفش سفیدها می‌خوام. ⁃ آخه خیلی زود کثیف می‌شن. ⁃ من دوستشون دارم. ⁃ آخه سیاه می‌شن. ای‌کاش کفش‌های سفید دخترکش سیاه می‌شد، ولی رنگ خون، نه!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «سیل خون» - مامان، خون چهارهزارتا کودک چند لیتر می‌شه؟ - دخترم، به اندازه‌ای که ظرفیت خاک تموم بشه. - اونوقت چی میشه؟ - از مرکز زمین‌های اشغالی، مثل آتشفشان فوران می‌کنه و سیلِ خون، بساطِ ظلم رو تو دریای مدیترانه خالى مى‌کنه.