برگزاری جلسه هماهنگی تشییع و تدفین شهدای گمنام استان اردبیل
جلسه هماهنگی تشییع و تدفین شهدای گمنام استان اردبیل صبح امروز (دوشنبه) با حضور «علی واحد» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل و جمعی از مسئولان، فرماندهان نظامی و انتظامی و متولیات یادمان شهدای گمنام در محل سالن جلسات فرمانداری شهرستان گرمی برگزار شد.
«علی واحد» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل در این جلسه اظهار داشت: امسال نیز همانند سالهای گذشته همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا (س) استان اردبیل میزبان شهدای گمنام خواهد بود.
وی افزود: شهدا مظهر قدرت اسلام و جامعه اسلامی هستند و در عصر حاضر مانند قطرات باران برای زدودن ناپاکی از جامعه هستند.
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل عنوان کرد: شهدا برای بیرون کردن دشمن ستمگر، از جان خود مایه گذاشتند و با چنگ و دندان سپر بلا بودند تا گزندی به ارزشهای دین اسلام وارد نشود و تا آخرین قطره خون بر سر آرمانهای خود ماندند.
وی گفت: خوشبختانه مسئولین شهرستان گرمی و مردم شهیدپرور این شهرستان همواره در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و حمایت در برنامههای فرهنگی دفاع مقدس پیشتاز بودهاند و امیدواریم امسال نیز همانند سالهای گذشته مراسم باشکوهی با حضور مردم گرمی در مراسمات استقبال، تشییع و تدفین شهدای گمنام صورت گیرد.
این مسئول متذکر شد: هم اکنون تعدادی از نقاط در سراسر استان جهت تدفین شهدای گمنام در سال جاری شناسایی شدهاند و استان اردبیل امسال همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا (س) میزبان شهدای گمنام دوران دفاع مقدس خواهد بود.
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
برگزاری جلسه هماهنگی تشییع و تدفین شهدای گمنام استان اردبیل جلسه هماهنگی تشییع و تدفین شهدای گمنام
#اطلاعیه
پیرو برگزاری جلسه هماهنگی تشییع و تدفین شهدای گمنام در محل سالن فرمانداری شهرستان گِرمی امروز.
که در آذرماه مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا (سلام الله)برگزار خواهد شد از کلیه خادمین شهداء برادران و خواهران شهرستان های گِرمی و انگوت دعوت می شود برای استقبال از شهدای گمنام حضور بهم رسانند و در حالت آماده باش منتظر باشند تا جهت استفاده در برنامه بهشون اطلاع داده شود.
📌 @koolebar_germi
می گفت :
امیدوارم ،
هـر گلوله ای که به تنم می خورد
درد و رنجش را
از عسل شیرین تر حس کنم . . .
#شهـید_سیف_اللہ_تبریزیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@koolebar_germi
╰┅─────────┅╯
فراموش نکنید امامِ زمانِ شما حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
لحظهای از دعا برای سلامتی ایشان غفلت نکنید. گرفتاریهای خود را به واسطه ایشان حل و رفع کنید.
با تمام قدرت کوشش کنید تا هر چه زودتر #امام_زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور فرماید. اطلاعات و معرفت خود را به امام زمان زیاد کنید و سعی کنید دلتان با محبت به امام انس بگیرد.
#شهید_محمدرضا_موحد_دانش
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@koolebar_germi
╰┅─────────┅╯
📌کار نمادین از شهدای غزه در میدان فلسطین تهران
📌 @koolebar_germi
📜 فرازی از وصیت نامه
❣خدایا!
اینک قطرهای از آن دریای خروشان، بنده عاصی گنهکاری پای در راه جهاد در راه اسلام نهاده است.
❣بار الهی!
کوله بار گناهم سنگین و توشه را هم اندک..
❣خدایا!
این تن خاکی را طاقت تحمل لهیب سوزان جهنم نیست به فریادم برس که تو تنها فریادرسی.
❣خدایا!
عاشقم، عاشق دیدار جمالت، اما روسیاه که گنهکارم و عاصی..
#شهید_حسین_شادکام
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@koolebar_germi
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#نان_کپکزدهای_که_اشتهایم_را_باز_کرد!!
🌷....خیلی ضعیف شده بودم هنوز لباس پرواز تنم بود. ۷۲ ساعت به ما هیچی ندادند، تا به زندان استخبارات رسیدیم. هر کدام از ما را داخل یک اتاق کوچک انداختند، در را بستند و رفتند. چشمانم سیاهی میرفت. متوجه شدم که نگهبان هم دم در هست. هیچی تو اتاق نبود. اتاقی که خاک گرفته بود و معلوم بود غیرقابل استفاده هست. به زحمت متوجه شیء سیاهی شدم که در گوشهای از اتاق افتاده بود. به سمتش رفتم و آن را برداشتم. پاکش کردم. نان کپک زدهای بود که سیاه شده بود. نان کپک زدهای که اشتهایم را باز کرد!! دیدن آن هم به من قوت داد. تا اینجا که آمدیم آب هم به ما نداده بودند!
🌷آب روی سرمان میریختند، اما به ما نمیدادند! در زدم، سرباز با آن لهجهی تند عربی چیزی گفت. دوباره در زدم با حال عصبانی در را باز کرد. گفتم به من آب بده، اعتنا نکرد دوباره در زدم بالأخره آنقدر زدم تا در را باز کرد. شاید هم دلش سوخته بود. دیدم یک لیوان آهنی در دستش هست. درحالیکه اطرافش را میپایید لیوان را به من داد و دوباره در را بست. آب را گرفتم. حالا هم تشنه بودم و هم گرسنه. نان کپک زده را انداختم داخل آب. اول آت و آشغالهاش آمد بالای آب و یواش یواش خیس شد. هنوز خوب خیس نشده بود که نگهبان در زد. باز کردم، میخواست سریع بخورم و لیوان را بهش بدهم. نمیدانست من یک تکه نان گیر آوردم.
🌷یکجوری بهش حالی کردم که باشد. و بعد آت و آشغالهای روی آب را با انگشت گرفتم و ریختم بیرون. دیدم نان پف کرد. درآوردم و تیکه تیکه با انگشت انداختم داخل دهانم. شاید باور نکنید هنوز مزه آن غذا داخل دهان من هست. لذتی که آن تکه نان داشت شاید هیچ غذایی برای من نداشت. این لذت شاید هیچوقت از بهترین غذایی که خورده بودم به من حاصل نشد. نان کپک زده به من نیرو داد. آنجا به یاد یکی از فیلمهای خارجی افتادم که یک زندانی در داخل زندان سوسک را برمیداشت و میخورد. من هم اگر آن روز سوسک گیر میآوردم، میخوردم...
#راوی: جانباز و آزاده سرافراز سرهنگ خلبان محمدابراهیم باباجانى
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@koolebar_germi
╰┅─────────┅╯