eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
381 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
745 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
📸قهرمان عزیز شهر، رضا دارابی، رئیس ایستگاه ۱۲۰ آتش‌نشانی تهران در حین عملیات اطفای حریق ساختمان ۱۵۳ خیابان بهار به دلیل شدت جراحات ناشی از سقوط در چاهک آسانسور ساختمان به شهادت رسید. 🥀@koolebar_Germi
شهادت رزمنده مدافع امنیت در جنوب شرق کشور 🔸️سپاه قمر بنی هاشم (ع) استان چهار محال و بختیاری: 🔹️رزمنده بسیجی طاهر زمانی از رزمندگان تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع) استان چهارمحال و بختیاری در حراست از مرز‌های جنوب شرقی کشور به شهادت رسید. 🆔 @koolebar_germi
شهید حمید باکری🌷 ولادت: ۱۳۳۴/۹/۱ ،ارومیه شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۶ عملیات خیبر جزایر مجنون کاش یک قاصدک از تو خبری می‌آورد .... 🌷 بدان که جای خدا را گرفته دکانها و پر شده است زمین از فریب شیطانها چه ناله ها که علی از نفاق یاران زد سوار کشتیِ دین اند نامسلمانها ادای امر به معروف، منکر است دگر بیا که خاک گرفته است جمله قرآنها طواف روی شما آروزی مردم نیست مزین است به نامت اگر چه میدانها سلاحمان به زمین است، خشکمان زده است چقدر دور شدیم از دعایِ بارانها خوشا به آنکه تو را دید و آسمانی شد دریغ، ساخته بر ما گناه، زندانها به خشکسالیِ این سفره ها نگاهی کن بریز برکت خود را بر این نمکدانها بیا به عشق، قداست ببخش ای یوسف قلم به دست نشستند جمله رمانها اگر چه بهر غمِ انتظار، مردودیم ببخش غیبت خود را به ما پشیمانها صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ .....🕊🌸 🥀@koolebar_Germi
میگفت: همیشه‌ عکس‌ یه‌ شهید‌ تو اتاقتون داشته‌ باشید. پرسیدم‌: چرا؟ گفت‌: اینا‌ چشماشون‌ معجزه‌ میکنه هر وقت‌ خواستید گناه‌ کنید‌ فقط‌ کافیه نگاهتون‌ بهش‌ بخوره... عشق‌ســه‌حرفه،شهیـدچهارحـرف..! شهــدایك‌پـلـه‌ازعاشقـی‌هم‌جـلوزدن‌...♡! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀@koolebar_Germi
📎رزمنده ضدگلولهٔ دفاع مقدس 🔺مجروحيت‌هاي هاشم كلهرمثل خودش عجيب ومنحصربه فردهستند. جراحاتي كه شايدهركدامشان براي يك نفررخ مي‌دادندبراي هميشه اوراازجبهه دورمي‌كردند.اصابت تیردوشکا به سر، انفجارنارنجک ۴۰تکه دردست،اصابت گلوله پدافتدبه بدن،هیچکدام هاشم رابه شهادت نرساند. 🔺يكبارهمراه مهدي خندان به سوي دشمن پيشروي مي‌كنند،عراقي‌هاازاينكه دوايراني بالباس سپاه آن قدربه آنها نزديك شده‌اندتسليم مي‌شوند. 🔺اماتك‌تيراندازبعثي‌ها،هاشم راازدور نشانه مي‌گيردوتاهاشم ازجايش بلند مي‌شود،تيرقناصه درست به صورت و فك ودهانش مي‌خورد؛«هاشم غافلگير شد.نفهميدچه اتفاقي افتاد،فقط ناخواسته چيزي راقورت داد.شدت ضربه به حدي بودكه درجاچندتاازدندان‌هايش رابلعيد.بقيه هم ازدهانش بيرون ريخت. 20دندان هاشم همان جاريخت.فك ثابت ومتحركش هم درجامتلاشي شد.» 🔺همه این جراحت‌هاموجب شده بودتا روزی هاشم به مادرش که به نماز ایستاده بودبگوید:«ننه من دارم جونمو، قسطی می‌دم.بخدااین مجروحیت‌های من هرکدامش یک شهادته ولی من شهید نشدم.» 🔺پس ازنماز،مادربه هاشم گفته بود: «خوب مادرجان هرچه خدا بخوادهمان می‌شه»هاشم ادامه داده بود:«ننه بعد نمازت دستهایت رابلندکن به سمت آسمان وبگوخدایامن ازهاشم راضیم توهم راضی باش.»مادرهم همین جمله رابه زبان آورده بود.برای همین تاهاشم این جمله راشنید ابتداکف پای مادرش را بوسیده بودوبعدیک پشتک کف منزل زده وگفته بود:دیگه تمام شد... 🌷 🥀@koolebar_Germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍روایت_شهداء⚘🍃 ◽️چه رازی نهفته در شهادت برادران باکری؟! سه برادر، هر سه شهید، هر سه مفقود . . .🌷🍃🕊 👈از راست: شهید علی‌ باکری که در ایام انقلاب توسط ساواک دستگیر و تکه تکه شد و هیچ‌گاه پیکرش بازنگشت، 👈نفر دوم شهید‌مهدی‌باکری که در عملیات بدر در جزیره مجنون مجروح شد و وقتی او را در قایق گذاشتند که به عقب برگردانند قایق را با آر پی جی زدند و پیکر مهدی را دجله برای همیشه برد، 👈نفر سمت چپ هم شهید‌حمید‌باکری که در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهید شد و وقتی خواستند فقط پیکر او را برگردانند، برادرش مهدی گفت: هر موقع سایر شهداء را برگرداندید او را هم بر می‌گردانیم و پیکر حمید تا به همین امروز مانده است در جزیره مجنون... هدیه نثار ارواح مطهر شان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🥀@koolebar_Germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽مراسم غبارروبی مسجد مقدس جمکران عصر امروز و در آستانه نیمه شعبان با حضور خادمان و علاقه‌مندان به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برگزار شد. 🥀@koolebar_Germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 صبح امروز، حضور زائرین انگلیسی در کنار مضجع شریف سردار دلها و همرزمانش ✅ خادمین شهداء شهرستان گِرمی 🆔 @koolebar_germi
‌آینده‌ی نزدیکِ جهان_۱ - @ostad_Shojae .mp3
13.44M
🔴 ما در حال عبور از پیچ بزرگی از تاریخ هستیم، که با محاسبات عقلانی، بزودی آینده‌ی جهان را تغییر می‌دهد! 🔹️ برای گذرِ سریع‌تر از این پیچ بزرگ و ورود به لحظه‌ی بلوغ تاریخ، نیازمندِ چند موفقیت مهم، در چند زمینه‌ی اساسی هستیم... 💥چه موفقیت‌ها و چه زمینه‌هایی؟ 🔴 @koolebar_germi
‌آینده‌ی نزدیکِ جهان_۲ - @ostad_shojae.mp3
14.6M
🔶۱ـ چه لزومی به تشکیل حکومت اسلامی، قبل از ظهور هست؟ چرا امام زمان از قدرتهای غیبی برای قیام خویش استفاده نمی‌کنند؟ 🔶۲ـ آیا مسئله‌ی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، و بسترِ این حکومت ، قبل از حادثه‌ی ظهور، در قرآن آمده است ؟ 🔴 @koolebar_germi
‌آینده‌ی نزدیکِ جهان_۳ - @ostad_shojae .mp3
12.38M
🔶 در روایات معتبر آمده؛ امر ظهور، یک شبه اصلاح می‌شود ... پس چرا با وضع کنونی دنیا، ظهور دفعتاً اتفاق نمی‌افتد؟ 🔶وارثان زمین در آخرالزمان، که قرآن از آنان یاد میکند، چه کسانی هستند و قرار است چه چیزی را به ارث ببرند؟ این وارثان چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟ 🔴 @koolebar_germi
| حضور دکتر عاملی، استاندار اردبیل و سردار محمدی اصل، فرمانده سپاه حضرت عباس(ع) در مناطق عملیاتی جنوب و بازدید از نمایشگاه دستاوردهای موشکی و پهپادی نیروی هوافضای سپاه در یادمان بیت المقدس اهواز ▫▪ 🔹 @koolebar_germi
🔸 تفحص پیکر ۵۷ شهید ایرانی در ۴ استان عراق وزارت دفاع عراق: 🔹طی یک عملیات تفحص، بقایای اجساد نیرو‌های عراقی و شهدای ایرانی مربوط به جنگ تحمیلی در استان‌های بصره، میسان، واسط و دیالی خارج شد. 🔹۹ جسد مربوط به شهروندان عراقی و ۵۷ شهید از جمله ۲۹ شهید گمنام، ایرانی هستند. @koolebar_germi
بسمه تعالیٰ دیروز توی جلسه‌ای بودم که کتابی روی میز، توجهم رو جلب کرد. کتاب نسبتاً قطور با جلد سختی بود که عطفش سمت من بود و چند تا کتاب دیگه روش! روی عطف کتاب، عکس شهید «مصطفی صدرزاده» بود، اسم کتاب رو اما به خاطر تایپوگرافی خاصش نتونستم از اون فاصله تشخیص بدم _ بعداً فهمیدم اسمش «سرباز روز نهم»ئه. عکس مصطفی چشمم رو پُر کرده بود و پرت کرده بود به پنج‌،شش سال قبل. پنج،شش سال پیش بود که برای اولین بار با شهید صدرزاده آشنا شدم. «سردار» توی تلگرام دو تا عکس از شهید برام فرستاد و لینک یک ویدیو و بعدش بهم گفت که «باید دربارهٔ این شهدا فیلم ساخت. ما مدیون شهدای مدافع حرمیم و این بار سنگینیه روی دوش‌مون». خودش تو کار هنر و فیلم‌سازی نبود، داشت منو ترغیب می‌کرد که به جای پرداختن به سوژه‌های دیگه، به ساخت فیلم برای شهدا مشغول باشم. لینک رو باز کردم. یک ویدیوی کوتاه بود از گفت‌و‌گوی خانم شهره پیرانی (هَم‌سَرِ شهید داریوش رضایی‌نژاد) با هَم‌سَرِ شهید صدرزاده که خانم پیرانی دربارهٔ دختر شهید حرف می‌زنه و صوتی که از دختر شهید پخش شده و بعد صوت رو پخش می‌کنن و ...؛ بعد از دیدن اون تیکه فیلم و شنیدن اون صدا، دیوانه شده بودم. حالم دیگه دست خودم نبود. مدام اون فیلم رو می‌دیدم و دلم می‌لرزید و بغض می‌کردم. اون دختر پدرش رو می‌خواست و پدر رفته بود. قول گرفته بود که زودِ زود بیاد اما، پدر... تصمیمم رو گرفته بودم. به خودم قول دادم یک فیلم کوتاه دربارهٔ شهید و دخترش بسازم. یک طرح کلی هم به سرم خورده بود و مدام بهش فکر می‌کردم و سعی می‌کردم پرورشش بدم، هر چند می‌دونستم طرح خوبی نیست. چند ماه بعد، توی نمایشگاه کتاب، وقتی توی غرفهٔ انتشارات روایت فتح، دو کتاب دربارهٔ شهید صدرزاده دیدم، تعلل نکردم و هر دو رو خریدم. با خودم گفتم با خوندن‌شون حتماً به یک طرح و قصهٔ مناسبی می‌رسم. بگذریم که تا همین حالا، لای اون دو کتاب رو هم باز نکردم... «سردار» از رفقای دوران مهندسی بود‌. اون موقع هنوز دانشگاه آزاد بودم و مهندسی صنایع می‌خوندم. یک اکیپ هفت نفرهٔ پسر بودیم که حال‌و‌هوامون به هم نزدیک بود و با هم خیلی جور بودیم. سردار هم یکی از افراد اون اکیپ بود. بسیجی و حزب‌الهی بود. مدام اردوی جهادی می‌رفت، از سوریه می‌گفت و آقا از دهنش نمی‌افتاد. دلش هوای سوریه داشت و مدافع حرمی. به خاطر همین خصلت‌هاش بود که صداش می‌کردم «سردار»! هر نوروز، اردوی جهادی می‌رفت کربلا یا نجف، بازسازی حرم. مدام هم بهم می‌گفت بیا با هم بریم، ولی هیچ‌وقت نشد، مثل همهٔ «نشد»های زندگیم، مثل همهٔ «فرصت نکردن»ها! «سردار»، بعد از دیدن درگیریم با اون ویدیوی کوتاه، اومد پای کار و مدام تشویقم می‌کرد که زودتر بسازم. پی‌گیر بود که چی می‌خواد و باید چه کرد. معراج شهدا، جلسه با خانوادهٔ شهید، بودجه و ...؛ هر کاری که لازم بود تا اون فیلم ساخته شه. چند باری هم بهم گفت بیا بریم شهریار سَر مزار شهید، هم زیارت کنیم و هم عهد ببندیم و استارت کار رو بزنیم. من اما هر بار، نتونستم، نشد، نشد...(۱) 🥀@koolebar_Germi
من اون روزا درگیری‌های زیادی داشتم. هم با خودم، هم با آدمای اطرافم، هم با دنیا! از یک طرف حال خوشی نداشتم و منزوی بودم و از یک طرف، مشغول یک فیلم‌نامهٔ کوتاه بودم که خیلی دوست داشتم بسازمش و به آب و آتش می‌زدم تا ساخته شه _ هر چند که در نهایت اونم نشد! همهٔ اینا باعث شد نتونم پروژهٔ شهید رو پِی بگیرم. مدام به خودم قول بعد رو می‌دادم؛ بعد از این ماه، بعد از این ترم، بعد از امتحانا، بعد از تابستون، بعد از این پروژه، بعد از ...! درگیری‌ها و گذر ایام نسیان اورد و دوری. ترم پنج هم که شد، از سردار دورتر شدم. درسامون یکی نبود، یا روزامون، یا ساعت‌هامون. دی هم که رسید، اوضاع بدتر شد؛ تصمیمم رو گرفتم و امتحانا رو ندادم و مرخصی رد کردم و نشستم پای درس خوندن واسه کنکور، واسه تغییر رشته به «فلسفه»... دی اما اوضاع رو برای سردار هم عوض کرد. دی ۹۶ که تموم شد، سردار دیگه اون آدم سابق نبود، فرق کرده بود، چپ کرده بود. سرداری که آقا و انقلاب از دهنش نمی‌افتاد، سرداری که سر انتخابات ۹۶ با همهٔ بچه‌های بنفش کَل مینداخت، سرداری که هاشمی و روحانی رو خائن و ضدانقلاب می‌دونست، سرداری که اولین بار با اون پام به راه‌پیمایی روز قدس باز شد؛ سردار تاب نیورده بود. توی‌ همون روزهای شلوغ دِی از ظلم می‌گفت و از این‌که مُلک با کُفر باقی می‌مونه، اما با ظلم‌ نه! منِ ساده اما نفهمیده بودم چه خبره، مشامم هنوز حساس نشده بود. چند ماه بعد _ احتمالاً بعد از کنکور _ وقتی که بعد از مدت‌ها همو دیده بودیم و با هم داشتیم از جایی بر می‌گشتیم، شروع کرد به خالی کردن دلش و بعد از شنیدن حرف‌های تُندش علیه آقا و نظام، تازه شَستم خبردار شد که ای دلِ غافل، سردار از دست رفت... سردار از دست رفته بود. دیگه اون آدم سابق نبود. دیگه کاری به نظام نداشت، به جهادی و سوریه، به بسیج و سپاه. بعضی وقت‌ها حتی طعنه می‌زد، متلک می‌گفت و تُندی می‌کرد. من دیگه به خاطر تغییر رشته کم‌تر می‌دیدمش، شاید هر چند ماه که هفت نفرمون دور هم جمع می‌شدیم. اونم دیگه مشغله‌های خودش رو داشت. قید ازدواج رو زد، از کار پدرش بیرون اومد و زد تو‌ خط دلار و بورس آمریکا. سیگار اومد گوشهٔ لبش و توصیف دوست دختر‌ها روی زبونش. هر بار که جمع می‌شدیم و می‌دیدمش، بیش‌تر ناراحت می‌شدم و دلم می‌سوخت.‌ چرا این‌طور شد؟ و چرا من نتونستم کاری بکنم؟ توی جلسه‌ام. دارن حرف می‌زنن. به عکس مصطفی که روی عطف کتابه نگاه می‌کنم.‌ کاش تنبلی نمی‌کردم، کاش امروز و فردا نمی‌کردم، کاش عقب نمینداختم، کاش بیش‌تر اهمیت می‌دادم و نمی‌ذاشتم ذوقِ سردار کور شه. کاش اون روز‌های دی ۹۶ نمی‌ذاشتم این‌طور بگذره. کاش نمی‌ذاشتم سردار به امروز برسه. احساس گناه می‌کنم. مقصرم. نمی‌تونم خودمو ببخشم. کاش مصطفی منو ببخشه. کاش صاحب امشب که مصطفی نذرش شده بود، منو ببخشه. کاش خدا منو ببخشه. کاش سردار منو ببخشه...(۲) 🥀@koolebar_Germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ | من حمید باکری هستم... 🔸یکی از معدود فیلم های موجود از شهید حمید باکری 💢 سالروز شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ ✅ @koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | قاسم سلیمانی خانواده من است، امکان ندارد اسم او را از پایان نامه‌ام حذف کنم! 🔹 صحبت‌های وحید سعادت‌طلب، دانشجوی ایرانی دانشگاه استکهلم ‎سوئد که ‎ در پایان‌‌نامه دکتری خود از شهید حاج ‎قاسم سليمانی و ‎شهید مطهری و شهید آوینی تجلیل کرد و حالا دانشگاه قصد برخورد با او را دارد! @koolebar_germi