eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
381 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
745 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ برنامه‌های شبکه افق، سه شنبه به تاریخ ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ 🔺مستند زندگی نرگس آشنا و فعالیت های کشاورزی او در شهر قوچان واقع در استان خراسان رضوی 🔺برنامه زنده با موضوع طب سنتی ایرانی 🔺برنامه درباره سبک زندگی اسلامی و جایگاه خانواده در جامعه 🔺 مستند گذری بر زندگی شهدای مدافع امنیت در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ ، این قسمت : دانیال رضازاده 🔺 مستند روایتی از تفحص شهدا و همراهی با افرادی است که سالها در این مسیر در حال خدمت هستند 🔺مجموعه روایتی از افرادی که توسط حضرت رضا علیه السلام شفا گرفته اند 🔺برنامه مردم_میدان روایت اراده مردم در رشد و پیشرفت و استقلال کشور در حوزه های مختلف. این قسمت: فرهنگ مقاومت، ایثار و شهادت 🔺برنامه زنده 🔺مجموعه تلویزیونی حکایت سرباز وظیفه‌ای به نام یحیی، همسرش یلدا و رفقای هم خدمتی‌اش که در خلاصه آمده است: در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع، شب‌نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع… 🆔 @koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردم‌هروقت‌کارتون‌جایی‌گیر‌کرد امام زمانتون‌روصدا کنیدیاخودشون‌میان، یایکی‌رومیفرستن‌که‌کارتون‌روراه‌بندازه 🥀@koolebar_germi
4_5913508185146132023.mp3
9.42M
هرروز با خودت تکرار کن که امام زمان منو میبینه:)🕊
استاد محرابیان
👤🌱 🥀@koolebar_germi
🌸عکس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش بهش گفتم مرتضی اون عکسو بردار اینجوری دلت گیره نمیتونی بپریا.... گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایی امام زمان عجل الله بشم... 🥀@koolebar_germi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀✍خاطرات شهداء زنده زنده سوخت اما آخ نگفت شهید سید مرتضی آوینی🌺 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را بر می داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ▪️خدایا! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! ▪️خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه! ▪️خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! ▪️خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: ▪️خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، ▪️خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: ▪️خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. شهداییم 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 پیکر شهیدی که با صحبت‌های همسرش اشک ریخت! ❤️‍🔥همسر شهید می‌گوید: وقتی بهش گفتم سلام خوبی؟ دلمون برات تنگ شده بود، یهو رَگِ چشمش سبز شد و... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
46.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند مجنون (کامل) 🕊🌹 شهید عطایی از دسته شهدایی هستند که خیلی دستشون برای حاجت دادن باز هست. در رشد معنوی هم توسل به این شهید بسیار مجرب هست. هدیه به روح نورانی ایشان صلواتی عنایت فرمایید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره‌ مادر شهید خلیلی از بوی پیراهن خونی شهید 🌷🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بخشی از وصیت نامه شهیدرضاپناهی که خودش صدایش را ضبط کرده بود وپنهان کرده بود وبعد از شهادتش آن را پیدا کردند .شهید ۱۲ ساله ای که عاشق خدا بودومعتقد بود عشقش از قلبش بیرون نمیرود تا به معشوقش برسد 😔😭 شهید🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
💐شهید نوید صفری💐 بدانید هرکه چهل روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم اعضای محترم کانال خیلی ها از این چله حاجت گرفتند معجزه میکنه💥 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ماجرای گریه های پنهانی حاج قاسم سلیمانی در کنار اروند رود برای توسل به حضرت زهرا(س) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
-سعی‌مان این باشد که خاطره شـــهــدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شــهـــدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شـــهــدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شـهـیــد شدند شــهــیــد 🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من همیشه به یاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیت در کنار خانواده روزها را سپری می کنم همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت...👌🌹 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷 👇👇👇👇👇 🥀@koolebar_germi لطفا کانال را برای حضور در چله شهدا به سایرین معرفی کنید
👆به چهره خندانشان نگاه کن...🌹 و به خودت افتخار کن که بین میلیارد ها انسان روی زمین دست ‌تو را گرفته و تو را انتخاب کرده... و شما را دعوت کرده به راهش🌸 به خواست شهدا اینجائید⤵️⤵️ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷 ✅اولین دوره چله ی شهدا نیت کن و با ما همراه شو
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🥀@koolebar_germi <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌹 📚 ✍آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری زیاد برام مهم نبود که قراره چه اتفاقی بیفته حتی اسمشم نمیدونستم مامانم همین طور گفته بود یکی می خواد بیاد.... فقط بخاطر مامان قبول کردم که بیان برای آشنایی .... ترجیح میدادم بهش فکر نکنم عادت داشتم پنج شنبه ها برم بهشت زهرا پیش“ شهید گمنام ” شهیدی که شده بود محرم رازا و دردام رفیقی که همیشه وقتی یه مشکلی برام پیش میومد کمکم میکرد ... ”فرزند روح الله“ این هفته بر عکس همیشه چهارشنبه بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخه گل گرفتم کلی با شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصی داشتم پیشش _ بهش گفتم شهید جان فردا قراره برام خواستگار بیاد..... از حرفم خندم گرفت ههههه خوب که چی الان این چی بود من گفتم .... من که نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر مامان... احساس کردم یه نفر داره میاد به این سمت ، پاشدم دیر شده بود سریع برگشتم خونه تا رسیدم مامان صدااااام کرد - اسمااااااااء _ )ای وای خدا ( سلام مامان جانم _ جانت بی بلا فردا چی میخوای بپوشی _ فردا _ اره دیگه خواستگارات میخوان بیاناااااا اها..... یه روسری و یه چادر مگه چه خبره یه آشنایی سادست دیگه عروسی که نیست.... اینو گفتم و رفتم تو اتاقم یه حس خاصی داشتم نکنه بخاطر فردا بود وای خدا فردا رو بخیر کنه با این مامان جان من... همینطوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد.... چیزی نمونده بود که از راه برسن من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد _ اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگه الان که از راه برسن انقد منو حرص نده یکم بزرگ شو _ وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الان .....) یدفعه زنگ رو زدن ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🥀@koolebar_germi <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌹 📚 دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم سریع حاضر شدم  نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے سنم و یکم برده بود بالا با صداے ماماݧ از اتاق پریدم بیروݧ عصبانیت تو چهره ے ماماݧبہ وضوح دیده میشد گفت:راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده خندیدم گونشو بوسیدم و رفتم آشپز خونه اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ مهمونارو میشناسہ همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس مـݧ چاے و ریختم ماماݧصدام کرد _اسماء جاݧچایے و بیار خندم گرفت مثل این فیلما چادرمو مرتب کردم  وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم ب جناب خواستگار ک رسیدم کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیروݧ  آقاےسجادے ایـݧ جاچیکار میکنہ ینی ایـݧ اومده خواستگارے من واے خدا باورم نمیشہ چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم   مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود اما چاره اے نبود باید میرفتم ..... ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.mp3
3.6M
📗 کتاب صوتی "خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان" قسمت 3⃣1⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀@koolebar_germi 🇮🇷کانال کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی وانگوت🇮🇷