📣 فراخوان عضویت درصندوق ذخیره بسیجیان
🔰 صندوق ذخیره بسیجیان براساس ماده واحده قانون مصوب سال ۱۳۷۶ مجلس شورای اسلامی از بسیجیان واجد شرایط عضو می پذیرد.
🔰 برخی از خدمات و مزایای عضویت در صندوق:
⬅️ بیمه تکمیلی درمان با ۲ طرح ۱ و ۲
⬅️ طرح ۱ (باسقف تعهدات ۶۳ میلیون تومانی) هر نفر سالیانه ۷۷۷۶۰۰ تومان
⬅️ طرح ۲ (باسقف تعهدات ۴۵ میلیون تومانی) هر نفر سالیانه ۲۶۸۸۰۰ تومان
⬅️ کمک به درمان ناباروری و نازائی
⬅️ بیمه دندان پزشکی هر نفر سالیانه ۵۵۲۰۰۰ تومان
⬅️ بیمه تکمیلی و دندانپزشکی بدون دوره انتظار
⬅️ امکان ثبت بیمه برای همسر، فرزند و پدر مادر بدون محدودیت سنی
⬅️ تسهیلات قرض الحسنه و عقود اسلامی
⬅️ تسهیلات اشتغال و ازدواج
⬅️خدمات گردشگری (در حال راه اندازی)
⬅️ خدمات فروشگاهی(در حال راه اندازی)
⬅️بیمه عمر و حوادث (سالانه)
⬅️و ....
✳️ سامانه ثبت نام در صندوق ذخیره بسیجیان
🌐 Sahabcard.ir
🔊 لطفا رسانه بوده و به بسیجیان اطلاع رسانی نمایید.
🔻صندوق ذخیره بسیجیان استان آذربایجان شرقی🔺
📲ارتباط با نماینده صندوق جهت پاسخگویی در فضای مجازی:
@az_sharghi_ticket
✅ لینک ثبت نام در سامانه سحاب:
sahabcard.ir
✅ پایگاه اطلاع رسانی صندوق ذخیره بسیجیان:
www.szbasijian.ir
✅ لینک کانال کشوری :
@szbasijian
✅ لینک کانال استانی:
@szbasijian_az_sharghi
✅ پل های ارتباطی با صندوق ذخیره بسیجیان
1) 34720225
2) 021_41013000
شهید آیت الله سیدحسن مدرس، از بزرگ مردان تاریخ ایران زمین است. او که از ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۷ نماینده مجلس بود، دوره احمد شاه قاجار و رضا خان ، هیچ گاه از راه انقلابی خویش پشیمان نشد و در طول این مدت، با جسارت و شجاعت شگفت انگیز به مبارزه با استبداد و استعمار پرداخت و سرانجام جان خود را نیز در این راه فدا کرد. انتخاب سال روز شهادت وی "۱۰ آذر ۱۳۱۶" به عنوان روز مجلس از سوی مجلس شورای اسلامی، به ماندگاری نام و یاد او در خاطرها و شناخت هر چه بیشتر این عالم انقلابی کمک خواهد کرد.
✍زهرا ساجد
پس از مدت ها تعقیب و گریز مجرم و پلیس، سرانجام مجرم به سر کوچه ای رسید.
مجرم پیش خود گفت: خدا کند بن بست نباشد. این را گفت و به سوي انتهای کوچه شروع به دویدن کرد.
پلیس نیز پیش خود گفت: خدا کند بن بست باشد. با این امید به دنبال مجرم دوید. در انتهای کوچه، کوچه ای دیگر به سمت چپ گشوده بود.
مجرم با همان امید «بن بست نبودن» و پلیس نیز با امید «بن بست بودن» هر دو به دویدن ادامه دادند.
در سر پیچ نهم مجرم با همین امید باز شروع به دویدن کرد، اما وقتی به انتهای کوچه رسید، با تعجب دید کوچه بن بست است.
ناگزیر خود را براي تسلیم آماده کرد. ولی هرچه منتظر شد. خبری از پلیس نشد.
زیرا پلیس در ابتدای پیچ نهم نومید شده و باز گشته بود.
در هر کشاکش پیروزی نهایی از آن حریفی است که یک لحظه بیشتر مقاومت کند و امیدش را از دست ندهد
#داستانهای_آموزنده
✍زهرا ساجد
غم مخور #خدا با ماست
آن زمان که #ناخوش بودم #شفایم داد
آن زمان که گناه کردم و #توبه ام را پذیرفت و #هدایتم کرد
آن زمان که تنگ دست بودم و چیزی در دنیا نداشتم که حتی صدقه بدهم رب #وهاب مرا #رزقی نکو داد
آن زمان که #حاجتی در دل داشتم و دعایی بر زبان و رب #کریم دعایم را #اجابت کرد
با کلید #صبر #عبادات #استغفار #ذکر
#حسن_ظن
بله الله متعال با ما #مومنین است او مراقب ماست
#حدیث_روز
_حضرتفاطمةالزهرا(س):
″بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ
يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ؛″
«خوشرويىهنگامروبهروشدنبامؤمن،
بهشترابرفردخوشروواجبمیكند.»
📚 بحارالأنوار_ج۷۵_ص۴۰۱
🗓️۲۳روزتا #فاطمیه
📍 #فاطمیهخطمقدمماست
🗒️⃟🖇️•» #حدیث
"سوال جواب اعرابی از رسول خدا(ص)"
می خواهم داناترین مردم باشم. حضرت فرمود: از خدا
بترس.
می خواهم همیشه دل من روشن باشد. حضرت فرمود:
مرگ را فراموش نکن.
می خواهم همیشه در رحمت حق باشم. حضرت فرمود:
با خلق خدا نیکی کن.
می خواهم از دشمن به من آفتی نرسد. حضرت فرمود:
توکل به خدا کن.
می خواهم در چشم مردم خوار نباشم. حضرت فرمود:
پرهیز گار باش.
می خواهم عمر من طولانی باشد. حضرت فرمود:
صله رحم کن.
می خواهم روزی من وسیع گردد. حضرت فرمود:
همیشه با وضو باش.
می خواهم به آتش دوزخ نسوزم. حضرت فرمود:
چشم و زبان خود را ببند.
می خواهم بدانم گناهان من به چه چیز ریخته می شود.
حضرت فرمود: به تضرع و توبه.
می خواهم سنگین ترین مردم باشم. حضرت فرمود:
از کسی چیزی مخواه.
می خواهم پرده ی عصمتم دریده نشود. حضرت فرمود:
پرده عصمت دیگران را ندر.
می خواهم که گورم تنگ نباشد. حضرت فرمود:
مداومت کن به خواندن سوره ی تبارک.
می خواهم مال من بسیار شود. حضرت فرمود:
سوره مبارکه واقعه را هر شب بخوان.
می خواهم فردای قیامت ایمن باشم. حضرت فرمود:
میان شام و خفتن مشغول ذکر باش.
می خواهم خدای تعالی را در نماز حاضر یابم. حضرت فرمود:
در وقت وضو ساختن دقت کن.
می خواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد. حضرت فرمود:
به پدر و مادر نیکی کن.
می خواهم برای من عذاب قبر نباشد. حضرت فرمود:
جامه خود را پاک نگهدار.
می خواهم از خاصان درگاه خدا باشم. حضرت فرمود:
شب و روز #قرآن بخوان و در کارها راستی و درستی
پیشه کن.
🌿بر محمد و خاندان پاک و مطهرش صلوات.
✍زهرا ساجد
🌷۸ کلمه قرآن درموردحجاب:
🌷۱.یغضضن...۳۱نور.. به نامحرم نگاه نکنید
🌷۲.یحفظن فروجهن.......پاکدامن باشید
🌷۳.ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن.۳۱نور
بدنهارابپوشانند
🌷۴.ولایبدین زینتهن..............۳۱نور
زینتتون رابه نامحرم نشان ندهید
🌷۵. ولایضربن بارجلهن..............۳۱نور
باکفش صدادارجلب توجه نکنید
🌷۶. ولاتخضعن بالقول........۳۲ احزاب
صداتون رازیبانکنید
🌷۷. ولاتبرجن...............۳۳ احزاب
خودنمایی نکنید
🌷۸.یدنین علیهن من جلابیبهن
به زنان بگو خودرابپوشانند.۵۹ احزاب
🍁🍂🍁🍂
✍زهرا ساجد
🥀ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهرایی و خورشید غبار قدمت
🥀کی گفته که تو حرم نداری بانو؟
ای وسعت دلهای شکسته ، حَرَمت . .
🥀 فرا رسیدن ایام فاطمیه اول
🥀تسلیت باد
⭕️✍حکایتی زیبا و خواندنی
حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار میهماندوست بود و تا میهمان به خانه او نمى آمد، غذا نمى خورد.
زمانی فرا رسيد كه يك شبانه روز، هیچ میهمانی بر او وارد نشد؛ پس از خانه بيرون آمد و به جستجوى میهمان پرداخت.
پيرمردى را ديد، جوياى حال او شد، ولی فهميد آن پيرمرد، بت پرست است. حضرت ابراهيم گفت: «افسوس! اگر بت پرست نبودی، میهمان من می شدى و از غذاى من مى خوردى»
پيرمرد از كنار ابراهيم گذشت.
در اين هنگام جبرئيل بر ابراهيم نازل شد و گفت: «خداوند مى فرمايد اين پيرمرد، هفتاد سال مشرك و بت پرست بود، ولی ما رزق او را كم نكرديم. اينك که غذای يك روز او را به تو حواله نموديم، تو به خاطر بت پرستى، به او غذا ندادى!»
حضرت ابراهيم عليه السلام پشيمان شد و به جستجوى آن پيرمرد رفت. او را پيدا كرد و با اصرار به خانه خود دعوت نمود. پيرمرد بت پرست گفت: «چرا بار اول مرا رد كردى، ولی حالا دعوت می کنی؟»
حضرت ابراهيم ، پيام و هشدار خداوند را به او خبر داد.
پيرمرد به فكر فرو رفت و گفت: «نافرمانى از چنين خداوند بزرگوارى، دور از مروت و جوانمردى است.»
آن گاه به یگانگی خداوند اقرار نمود و آيين ابراهيم عليه السلام را پذیرفت.
✍زهرا ساجد
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود؛ روی تابلو خوانده می شد:«من کور هستم، لطفا کمک کنید.»
روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن رو برگرداند و اعلان دیگری را روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او انداخت و آن جا را ترک کرد.
عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است.مرد کور از صدای قدم های او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد...
مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است ولی من نمیتوانم آن را ببینم!!
✍زهرا ساجد
|📃|
روزی امام رضـا علیه السلام از ڪوچه رد مے شدند ڪه جـواني از ایشـان سوال ڪرد: شمـا گنـاه نمي تـوانیــد بڪنیـد یـا
دوست نـدارید؟
حضـرت حرڪت ڪردند و به خانه ای
رسیـدنـد ڪه چـاه فـاضـلاب خـود به بیـرون
مي ڪشیـدند.
حضـرت از آن جـوان سـوال ڪردند :
آیـا تو گرسنـه ڪه مي شـوی حتي فڪر میڪني ڪه ڪمي از این نجـاست ها میـل ڪني؟
جـوان گفـت: هرگـز .....
امـام فرمـودند:
گنـاه مانند آن نجـاست است. اگـر بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا ڪنیـم آنـگاه هـرگز خودمـان سمـت گنـاه نمي رویـم و نیـازی نیسـت ڪسي مـانع ما شـود.
✍زهرا ساجد