eitaa logo
کوتاه و گویا
568 دنبال‌کننده
97 عکس
19 ویدیو
0 فایل
بضاعت ناچیز ادمین: @kootah_va_gooya
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرّحمن الرّحیم 🏴درسهای محرم 🏴 روز هشتم: آنگاه که حب جاه ، حب مال و حب زن و فرزند ، مانع از رستگاری می شود شب و روز هشتم محرم در نزد شیعیان و دلباختگان اهل بیت علیهم السلام به حضرت علی اکبر(ع) اختصاص دارد و همچنین حوادثی در این روز رخ داده که خواندنی است: ۲_ علی اکبر آقازاده ای که آقا بود حضرت علی اکبر(علیه السّلام) در زمان شهادت بیست و هفت ساله بود. آن حضرت ازدواج کرده بود، اما در کتب تاریخی فرزندی برایشان ذکر نکرده اند. حضرت علی اکبر اولین کسی از بنی هاشم بود که به شهادت رسید. امام حسین علیه‌السلام زمانی که علی اکبر به میدان نبرد رفت، گریستند و فرمودند: «خدایا، تو بر این قوم شاهد باش. همانا جوانی به سویشان رفت که شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) در سیما و رفتار و گفتار است.» در میدان جنگ مردی از اهل کوفه او را صدا زد و گفت: «تو با امیرالمؤمنین یزید، خویشاوندی؛ اگر بخواهی، تو را امان می دهیم!» و حضرت علی اکبر پاسخ داد: «وای بر تو! خویشاوندی رسول خدا سزاوارتر است که رعایت شود» و آنگاه بر آنان تاخت، در حالی که چنین رجز می خواند: «من علی بن حسین بن علی هستم، قسم به کعبه، ما به پیامبر سزاوارتریم از شَبَث و شمر پست فطرت! من آنقدر به شما ضربه می زنم تا شمشیرم کج شود، ضربه ای می زنم که لایق یک جوان علوی هاشمی باشد. امروز تا جان دارم، از پدرم دفاع می کنم. به خدا سوگند اجازه نخواهم داد (یزیدِ) حرام زاده بر ما حکومت کند.» علی اکبر همچنان به دشمن یورش می برد و سپس نزد پدر بازمی گشت و می گفت: «پدرجان، العطش! (تشنگی)» امام حسين(ع) پاسخ می داد: «محبوب من، شکیبا باش. تو به شب نخواهی رسید مگر آنکه از جام رسول خدا(ص) سیراب شوی!» پس چند بار بر آنان تاخت تا عاقبت تیری به گلویش اصابت کرد و آن را درید. و درس آموز آن است که یکی از رزمندگان سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین به نام مُرّة بن منقذ بن نعمان عبدی که پرچمدار عبد القيس در جنگ صفین بود در سپاه عمرسعد به جنگ حضرت علی اکبر آمد و به اطرافیان خود گفت: «تمام گناهان عرب بر دوش من باشد اگر این جوان حمله کنان سوی من بیاید و من پدرش را به عزایش ننشانم!» علی اکبر با شمشیر بر لشکر حمله می کرد که مُرّة جلوی راهش را گرفت و با نیزه به او زد. علی بر اثر این ضربت بر زمین افتاد و در حالی که در خون خود می غلتید، صدا زد: «پدر جان، خدا نگهدار، رسول خدا به تو سلام می رساند و می گوید: زودتر نزد ما بیا.» لشکر احاطه اش کردند و با شمشیرهای خود او را بریده بریده نمودند تا آنجا که نفسی برآورد و به شهادت رسید. امام حسین(ع) بر پیکر علی اکبرحاضر شد و گفت: «پسرم! خدا بکشد مردمانی را که تو را کشتند! چه وقیحانه بر خدا گستاخی کردند و حرمت پیغمبر را زیر پا گذاشتند!» آنگاه اشک از چشمش جاری شد و فرمود: «علی جان، پس از تو دنیا نابود باد!» زینب(سلام الله علیها) شتابان در حالی که فریاد می زد: «وای برادرم! وای برادرزاده ام!» خود را بر پیکر علی اکبر انداخت. امام حسین(ع) دست او را گرفت و به خیمه بازگرداند و به سوی علی اکبر برگشت. جوانان (بنی هاشم) به سرعت به سوی او رفتند. امام(ع) به ایشان فرمود: «برادرتان را بردارید.» آنگاه او را از قتلگاه برداشتند و در خیمه ای که رو به میدان نبرد بود، گذاشتند. ۲_ تحریم سلاحی تکراری اما ناکارامد در روز هشتم محرم و بعد از دستور ابن زیاد در روز قبل مبنی بر تحریم آب برای امام و اصحابش ، تشنگی در نزد حضرت و یاران و خاندانش آغاز شد و لذا بنا به نقلی تعدادی از یاران امام اقدام به حفر چاه کرده بودند و به نقلی دیگر امام حسین علیهالسلام شخصا با روشی اعجاز گونه چشمه آبی با نیزه ایجاد کردند و همگی آب نوشیدند ولی خبر این ماجرا به عبیدالله ین زیاد رسید و او به عمر بن سعد دستور داد که فوراً جلوی حفر چاه را بگیرند تا امام حسین علیه السلام در تشنگی بمانند. عمر بن سعد هم یاران آن حضرت را تهدید کرد که چاه را از خاک پر کنند، در غیر این صورت به آن‌ها حمله خواهد کرد. ۳_ تهدیدی که بر کوفیان و کوفی صفتان همواره کار ساز است روز هشتم محرم عبیدالله بن زیاد در مسجد بالای منبر رفت و برای مردم سخنرانی کرد تا آن‌ها را ترغیب و تهدید کند تا مقابل امام حسین علیه السلام بایستند. او اعلام کرد که هر کسی در این مدت به کربلا نرود و با لشکر امام حسین علیه السلام مقابله و مبارزه نکند، خونش حلال خواهد بود و حقوق او از بیت‌المال قطع خواهد شد. این طور بود که مردهای کوفی گروه گروه به لشکر ابن زیاد ملحق شدند و لشکرهای زیادی به سمت کربلا روانه شد. ادامه👇
عبیدالله بن زیاد در عین حال به چند نفر از مردم خبیث آن زمان مانند کثیر بن شهاب، محمد بن اشعث، قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه دستور داد که بین مردم بچرخند و آن‌ها را با روش‌های گوناگون تهدید و تحریک کنند تا همه به کربلا بروند و در کشتن امام حسین علیه السلام شریک شوند. روز هشتم محرم، سپاه جدیدی از سوی عمر سعد همراه با چهار هزار نفر نیروی تازه نفس به کربلا رسیدند. این سپاه قرار بود به سرزمین دیلم اعزام شوند اما عبیدالله آنها را با اجبار به کربلا فرستاد به نظر می رسد ابن زیاد هدفش این بود که در این جنایت تاریخی همه مردم را شریک کند تا بعد از واقعه از شکل گیری مخالفین جنگ پیشگیری کرده باشد و الّا با وجود حدود سی هزار نفر در میدان جنگ برای مقابله با هفتاد نفر سپاه امام حسین، به قشون بیشتری نیاز نبوده است. ۴_ تلاش یکی از اصحاب برای ممانعت از تحریم آب و باز هم وسوسه مقام گرفتن در روز هشتم هنگامی که تحمل تشنگی بر امام و یارانش سخت شد، یکی از اصحاب حسین(ع) به نام زید بن حصین همدانی که مردی زاهد بود به امام حسین(ع) گفت «یابن رسول‌الله اجازه بده نزد ابن سعد بروم و با او درباره آب سخن بگویم؛ شاید از این مخالفت برگردد» امام نیز موافقت کردند. همدانی نزد عمر سعد رفت و هنگام ورود سلام نکرد، عمر گفت: ای همدانی! مگر مرا مسلمان ندانی که سلام نکردی؟ همدانی در جواب گفت: اگر چنان که می‌گویی مسلمان بودی، پس چرا بر خاندان پیامبر(ص) شورش کردی و تصمیم به کشتن آن‌ها گرفته‌‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏کنی و گمان بری که خدا و رسولش را می‌شناسی؟ عمر سعد گفت همه‌ی این‌ها را می‌دانم ولی نمی‌توانم از حکومت ری بگذرم. زید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را برای امام حسین(ع) تعریف کرد و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. ۵_ باز هم رزمنده ای قدیمی و تنها گذاشتن امام به بهانه زن و فرزند فرق نمی کند عاورای سال ۶۱ باشد یا عاشورای سال ۲۴۰۳ ، رزمنده و انقلابی باسابقه درخشان باشی یا نباشی . وقت امتحان که برسد گاهی حب جاه و گاهی حب مال و گاهی حب زن و فرزند تو را از رستگاری باز می دارد. «هرثمه بن سلیم»، همراه سپاه ابن زیاد به کربلا آمده بود. او قبلا از محبان امام علی(ع) و رزمنگانی بود که در جنگ صفین همراه با امام علی(ع) بود. هرثمه، وقتی به کربلا رسید، سوار شتر شد و خواست تا اباعبدالله الحسین(ع) را ببیند. خدمت امام که رسید، حضرت او را تکریم کرد. هرثمه گفت: در صفین همراه پدرت علی بودم که نماز بامداد به کربلا رسیدیم. پدرت علی، پیش از نماز خاک اینجا را به دو دست برداشت و گفت: خوشا به حال تو ای خاک پاک! از تو قومی برانگیخته می شود که بهشت بر او واجب است. امام حسین رو کرد به هرثمه و پرسید: اینک با مایی یا بر مایی؟ او پاسخ داد: نه با تو هستم و نه با دشمن تو. من زن و دختری در کوفه دارم که نگران آنها هستم و از عبیدالله زیاد می ترسم. امام فرمود: اگر سر یاری با ما نداری، پس زود از این سرزمین خارج شو. به جایی برو که شاهد شهادت ما و شنوای ناله های ما نباشی. سوگند به آنگه جان ما در دست اوست هرکس فریاد ما را بشنود و یاری نکند، خداوند او را مستقیم در دوزخ وارد خواهد کرد. هرثمه می گوید: از همان جا سوار بر شتر، فوری کربلا را ترک کردم. به کانال کوتاه و گویا بپیوندید https://eitaa.com/kootahgooya
بسم ربّ الشّهداء نمی خواهم بگویم "خیلی" اما این روزها روضه علی اصغر و مادرش رباب علیهماالسلام "کمی"بیشتر احساس می شود .😭💔 از لعن و نفرین به حرمله های زمان و مدعیان مسلمانی در برخی دولتها و دعا برای نجات مظلومان در فلسطین و کمک به آنها غفلت نکنیم که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: مَنْ اَصْبَحَ لا يَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ منْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنادى يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر كس صبح كند و به امور مسلمانان همّت نورزد، از آنان نيست و هر كس فريادكمك خواهى كسى را بشنود و به كمكش نشتابد، مسلمان نيست به کانال کوتاه و گویا بپیوندید https://eitaa.com/kootahgooya
بسم الله الرّحمن الرّحیم 🏴🏴🏴درسهای محرم ۹ روز نهم ، روز ادب و وفاداری عباس ع برابر آنچه در مقاتل و کتب تاریخی نقل شده است ، مهمترین رویدادهای روز نهم محرم را در چند موضوع می توان اشاره نمود ۱_ ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا شمر لعنت الله علیه از ابتدای ورود امام حسین به صحرای کربلا، تلاشش این بود که تقابل سپاه ابن زیاد با حضرت سیدالشهدا به جنگ بینجامد و تا حد زیادی تلاش کرد با سعایت از عمر سعد نزد ابن زیاد ، خود را جایگزین او به عنوان فرمانده سپاه کند. از سوی دیگر عمر سعد گرچه برای رسیدن به حکومت ری تن به رویارویی با فرزند پیامبر داده بود اما مایل نبود که کارشان به جنگ و خونریزی کشیده شود. شمر با نامه ای از ابن زیاد خطاب به عمرسعد به کربلا آمد که یا به جنگ حسین ع می روی و یا فرماندهی را به شمر واگذار می کنی. عمر سعد نیز که حب دنیا او را فریفته بود تسلیم خواسته ابن زیاد شد. شمر هم به عنوان فرمانده پیاده نظام منصوب شد ۲_امان نامه ای که پذیرفته نشد هم شمربن ذی الجوشن و هم بکی دیگر از فرماندهان لشگر عمر سعد از طایفه بنی اسد کلابیه (همان طایفه ام البنین) بودند و به همین دلیل از ابن زیاد برای حضرت عباس و سه برادرش ، امان نامه گرفتند اما این امان نامه با خشم قمربنی هاشم و پاسخ قاطع او روبرو شد: لعنت بر تو و بر امان تو، ما را امان مى‌ دهى و زاده رسول اللَّه در امان نیست؟ در روایتى حضرت عباس (علیه السّلام) او را مورد خطاب قرار داد: دستانت بریده باد، اى دشمن خدا بد امانى براى ما آوردى، به ما دستور مى‌ دهى که برادر و آقاى خود، حسین پسر فاطمه (علیهما السّلام) را ترک کنیم و از لعینان و لعین ‌زادگان اطاعت کنیم؟» برخی از مقتل نگاران یکی از دلایل امان دادن دو انگیزه مطرح کرده اند. یکی انگیزه تعصب عشیره ای و قبیله ای و انگیزه دیگری که قابل تامل است اینکه شمر ملعون با ان همه خباثت بعید است که برای فرزندان ام البنین دلسوزی کرده باشد بلکه غرض اصلی جدا نمودن دلاور مردانی چون حضرت عباس و برادرانش (علیهم السّلام) از حضرت امام حسین (علیه السّلام) می باشد تا بر اثر شجاعت و دلاوری این دلیر مردان، سپاه عمر بن سعد (لعنه الله علیه) متلاشی نشود . ۳_ حمله به خیام در عصر تاسوعا تمام مقاتل نوشته اند که در بعد از ظهر پنجشنبه نهم محرم طبق دستور ابن زیاد هجومی به سمت خیمه های حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) صورت گرفت. در همین زمان حضرت سیدالشهدا علیه السلام در مقابل خیمه زانو در بغل گرفته و بخواب رفته بودند که حضرت زینب آمد و برادر را از هجوم لشگر آگاه کرد حضرت حسین (علیه السّلام) سررا بلند کردند و فرمودند: رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله) را در خواب دیدم به من فرمودند: شما به سوى ما مى‌ آیى. در این هنگام زینب سلام الله علیها به صورت خویش سیلى زد و گفت: اى واى بر من، حضرت فرمودند: خواهرم به مصیبت گرفتار نشوی خدا رحمتت کند آرام باش در این بین حضرت عباس بن على (علیه السّلام) آمدند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) از جایش بلند شدند و فرمودند: عبّاس، جانم به فدایت برادرم سوار شو با آنها ملاقات کن بگو: چه شده است؟ چه اتفاقی افتاده است؟ و بپرس براى چه به اینجا آمده ‌اند؟ حضرت عباس (علیه السّلام) تقریبا با بیست اسب سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر در میانشان بودند، روبروی آنان ایستادند. گفتند: چه اتفاقی افتاده است؟ و چه مى ‌خواهید؟ گفتند: فرمان أمیر عبید الله رسیده که به شما حمله کنیم تا تحت فرمان او درآیید یا شما را تحت فرمان او درآوریم. حضرت عباس (علیه السّلام) از آنها خواست تا تاملی کنند تا نزد امام برود و پیام را له ایشان منتقل کند . حضرت سیدالشهدا وقتی از قصد حمله آنها آگاه شد از قمر بنی هاشم خواستند تا از لشگر عمرسعد امشب را مهلت بگیرند ووفرمودند: «پیش آنها بازگرد و اگر توانستى تا صبحدم جنگ را عقب بینداز و امشب آنان را از ما دورکن، باشد که بتوانیم امشب به درگاه پروردگار خویش نماز بخوانیم و دعا و استغفار کنیم. خدا مى ‌داند که من نماز خواندن به درگاه او و قرآن خواندن و دعا و  استغفار بسیار را دوست دارم. البته در همین یک شبی که برای شروع جنگ از عمر بن سعد (لعنه الله) فرصت گرفته شد، گروهی از سپاه دشمن به حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) پیوستند و سبب هدایت برخی از افراد اگرچه به تعداد انگشت شمار گردید علاوه براین تاخیر نبرد از شامگاه تاسوعا به روز عاشورا موجب شد تا راویان و شاهدان زیادی بتوانند در روشنایی روز حوادث بینظیر این مقطع سرنوشت ساز را بخوبی گزارش کنند به کانال کوتاه و گویا بپیوندید https://eitaa.com/kootahgooya
بسم الله الرحمن الرحیم درسهای محرم🏴🏴🏴 روز دهم . آه از روز دهم آنچه در روز دهم گذشت ، نتیجه همان رفتار و کرداری است که هم جبهه حق و هم جبهه باطل قبل از روز دهم محرم سال ۶۱ داشتند. اگر حر از سپاه ابن زیاد به سپاه سیدالشهدا پیوست و روز عاشورا به شهادت رسید. نتیجه کردار او و احترام او به حضرت در روزهای فبل بود که به حضرت گفت من احترام مادر شما را نگه می دارم . اگر شمر ذاتا به دنبال جنگ با امام بود و سر از بدن سیدالشهدا جدا کرد، ریشه در زنازادگی او بود که مادرش در بیابان در ازای آب از یک چوپان به حرام حامله شد و شمر را به دنیا آورد و اگر عمرسعد علی رغم تمایلش به نجنگیدن با امام بود اما در نهایت در مقابل حضرت ایستاد، ریشه در محبت دنیا و ریاست طلبی او داشت(وعده حکومت ری) و .... پس درس آخر در دهه اول محرم این است که بودن یا نبودن ما در سپاه حق در هر عصر و نسلی بسته به زمینه هائی است که قبلا ساخته ایم و در روز امتحان کسی در سمت درست تاریخ می ایستد که جوهره خود را برای این آزمون مهیا کرده باشد. گاه شمار عاشورا مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاه‌شماری ایرانی» واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری را به‌حساب گاه‌شماری شمسی، مطابق با ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی اعلام کرده است. در سایتی دیدم که اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+- دقیقه اختلاف می‌تواند داشته باشد) را استخراج و روایات مقتل نگارها را با این ساعت‌ها تنظیم کرده‌ اند: ۵:۴۷ اذان صبح امام علیه‌السلام بعد از نماز صبح برای اصحاب سخنرانی و آن‌ها را به صبر و جهاد دعوت کرد؛ و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری» سپاه دشمن نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند. حدود ۶ صبح امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خار و بوته‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند. ۷:۰۶ طلوع آفتاب کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آن‌ها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرارداد و از حجارین ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آن‌ها او را دعوت نکرده‌اند؟ آن‌ها انکار کردند. امام نامه‌هایشان را به‌طرف آن‌ها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آن‌ها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرید و آن‌ها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهانید؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «الا و ان الدعی بن الدعی، قد رکز بین اثنین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است. حدود ۸ صبح بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن‌خوان) های کوفه بود و به روایتی زهیر خطاب و کوفیان سخنان مشابهی گفتند. بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چندنفری دچار تردید شدند؛ ازجمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که درگذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند. حدود ۹ صبح شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این‌قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد و اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی باهم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «این‌ها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران شهید شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیراندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکرشده.) حدود ۱۰ صبح بعد از تیراندازی، یسار غلام زیاد بن آبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن‌به‌تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. ادامه👇
بعدازاین نبرد تن‌به‌تن، حمله سراسری سپاه امام حسین (ع) انجام شد؛ حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کردند و درآن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آن‌ها حمله کردند. حدود ۱۱ بعدازاین حملات امام دستور تک‌تک به میدان رفتن را داد. اصحاب باهم قرار گذاشتند تازنده‌اند. نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن باهم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام (ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است.» یک‌بار هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند. حضرت عباس (ع) محاصره آن‌ها را شکست و نجاتشان داد. ۱۲:۵۰ اذان ظهر حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چون‌که نوشته‌اند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به‌ حساب تو می‌گذارم حدود ۱۳ ۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعدازآن ساعت شهید شدند؛ ازجمله زهیر و حر. بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنی‌هاشم رسید. اولین نفر علی‌اکبر پسر امام حسین (ع) بود. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی‌هاشم خوانده است و بر بنی هاشم گران آمد. دسته‌جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آن‌ها را آرام کرد. فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید به خدا پس‌ازاین هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» حدود ۱۴ ۲۸ نفر از مردان بنی‌هاشم شهید شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع) ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از شهدا نوه ابولهب بود. پس از شهادت حضرت عباس (ع)، امام (ع) گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.» حدود ۱۵ امام به‌طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره‌پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل‌بیت، کودک شیرخواره را مقابل دشمن آورد تا آبش دهند اما او توسط تیر حرمله روی دست امام شهید شد. امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند. امام (ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرئت نمی‌کرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» ۶ عصر و سرانجام شمر لعنت الله علیه در گودال قتلگاه ...... عمر سعد وقتی جنگ به‌پایان رسید، دستور داد راس شهدا را جدا کرده و به کوفه ببرند   به کانال کوتاه و گویا بپیوندید https://eitaa.com/kootahgooya
بسم اِلله الرحمن الرحیم درسهای محرم🏴 روز یازدهم:مسلمانان نامسلمان 🏴روز یازدهم محرم عمربن سعد ملعون تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز میت خواند و آنان را به خاک سپرد؛ در حالی که پیکر عزیز زهرا و فرزندان و اصحابش زیر آفتاب گرما کربلا رها شدند پس می شود اهل نماز اما غافل از باطن نماز، نماز صبح و ظهر عاشورا را به جماعت بخوانند و لحظاتی بعد به خاندان عصمت و طهارت هجمه کنند و بهترین بندگان خدا در روی زمین را به شهادت برسانند پس می شود چون ابن ملجم حافظ قرآن باشند و پیشانی هایشان پینه بسته باشد اما فرق امام متقین را بشکافند یاد کربلا و روضه خوانی و یاد شهدا و زیارت عاشورا مرتب تکرار می شوند تا شمرها و عمرسعد ها و ابن زیادها و یزید و یزیدیان زمان را بشناسیم و فریب ظاهر مسلمانی شان را نخوریم 🏴عمر سعد روز یازدهم دستور داد تا شهدایی که سر از بدنشان جدا نشده را نیز سرهایشان را جدا کنند تا با رئوس شهدا نزد ابن زیاد تقربی یابند و هدیه ای بگیرند و بدین سان کثیفترین کاسبی تاریخ را رقم بزنند . عمر سعد حتی با تقسیم رئوس شهدا بین سران طوایف و فرماندهان ، این ننگ را بین آنها تسهیم کرد تا هرکدام سهمی از از این کاسبی داشته باشند. و سهم خولی ملعون رأس سیدالشهدا شد که خود داستانی دارد 🏴ظهر روز یازدهم عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین‌(علیه السلام) ،زنان و دختران و کودکان را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و آن ها را بدون پوشش مناسب، میان دشمنان حرکت داده و همانند اسیران بلاد کفر و در نهایتِ مصیبت و اندوه، به سوى کوفه‏ حرکت دادند حضرت زین العابدین‌(علیه السلام) را هم در حالی که بیمار بود، با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند . هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد. حضرت زینب‌ (سلام الله علیها) با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد! زینب سلام الله علیها برای اینکه دشمن احساس شعف و پیروزی نکند با اقتدار ، هنگام دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ‌؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!». 🏴چرا زینب کبری فرمودند به فدای کسی که سپاهش روز دوشنبه غارت شد، در حالی که واقعه عاشورا جمعه و یا شنبه بوده است؟ مورخین در این باره احتمال داده اند که اشاره حضرت زینب سلام الله علیها به واقعه سقیفه است که در روز دوشنبه رخ داد و غصب جایگاه خلافت در آن اتفاق افتاد و زیربنای مقابله با ائمه دین آغاز شد 🏴عمر بن سعد روز یازدهم محـرم به کوفه آمد و عبـیدالله بن زیـاد، بـابرگزاری مجلس باشکوهی، اذن عمومی داد تا مردم در مجلسش حاضر شوند. آن گاه سر مقدس امام حسین‌(علیه السلام) را مقابل او گذاشتند و او به آن نگاه و تبسم می‌نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می‌کرد. در این هنگام زید بن ارقم از میان جمعیت برخاست و در حالیکه می‌گریست، فریاد زد: «چوبت را از لب و دندان حسین‌(علیه السلام) بردار که من با چشم خود دیدم رسول خدا‌(صلی الله علیه و اله) لبان مبارک خویش را بر همین لب و دهان گذارده بود!» ابن زیاد ملعون عصبانی شد و گفت: «اگر پیرمردی سالخورده نبودی و عقل خود را از دست نداده بودی، گردنت را می‌زدم!» پس در این هنگام زید از جا برخاست و روانه خانه‌اش شد. 🏴روز یازدهم بیماری امام سجاد علیه السلام شدت گرفته بود و حضرت زینب سلام الله علیها عهده دار رسیدگی به او و بقیه کاروان و کودکان بود به کانال کوتاه و گویا بپیوندید https://eitaa.com/kootahgooya
بسم الله الرّحمن الرّحیم 🏴🏴🏴درسهای محرم روز دوازدهم روز اوج جهاد تبیین بن به نقل مورخین روز دوازدهم اسرای کربلا را وارد کوفه کردند . برخی از مردم هلهله می کردند و برخی دیگر می گریستند زنی از روی بام صدا زد که شما کیستید؟ حضرت زینب فرمود ما خاندان رسول خدا هستیم . آن زن متأثر شد و تعدادی چادر برای زنها آورد و بین آنها توزیع کرد تا خود را بپوشانند(معلوم می شود که چادر را از سر زنها برداشته بودند😭) آغاز جهاد تبیین در کوفه رسما جهاد تبیین از سوی اسرای کربلا آغاز شد . ابتدا در مسیر حرکت در شهر حضرت امّ کلثوم خواهر زینب کبری سلام الله علیهما به کسانی که چشم به تماشای اسرا دوخته بودند، با فریاد رسا فرمود که آیا شرم نمی کنید از خدا و رسولش که به حرم پیامبر نگاه می کنید؟ وقتی هم که عده ای از مردم نان و خرما و گردو می آوردند تا بین اسیران تقسیم کنند. ام کلثوم و حضرت زینب آنها را از دست بچه ها می گرفتند و ام کلثوم با صدایی همراه گریه می فرمود: ای اهل کوفه، صدقه بر ما حرام است(بدین معنی که ما فرزندان پیامبریم)... و مردم با شنیدن این سخن می گریستند. و بار دیگر ام کلثوم به رسالت خود عمل کرد و فرمود: مردان شما عزیزان ما را می کشند و زنانتان بر ما گریه می کنند! جهاد تبیین توسط امام سجاد(علیهالسّلام) نیز که در تب می سوخت و به زنجیر بسته بود، ادامه یافت. آن حضرت وقتی گریه های مردم را دیددر نکوهش کوفیان فرمود : اگر این جماعت بر ما می گریند، پس چه کسانی ما را کشته اند؟ این اقدامات خاندان رسول خدا در حالی بود که همراه کاروان اسیران، سپاهیان عمرسعد که مسلح و از کربلا بازگشته بودند، حرکت می کردند تا نشان دهند که آنها این پیروزی را خلق کرده اند و البته این شیوه حرکت آنها با اسرا برای مهار کردن حرکات احتمالی و نیز ترساندن و رعب مردم نیز بود. خطبه حضرت زینب(سلام الله علیها) و سرانجام فرصتی در فضای باز و قبل از ورود به کاخ ابن زیاد فراهم شد تا دخت گانقدر علی ، عقیله بنی هاشم ، قافله سالار اسیران یعنی حضرت زینب کبری سلام الله علیها خطبه کوبنده ، قرّاء و شگفت انگیز خود را بخواند و رسالت خود در جهاد تبیین عمل نماید . هیچ کس باور نمی کند زنی با دیدن داغ پنج برادر و دو فرزند و چند برادرزاده و ... و در حالی که خسته و رنجور از راه بودند و حتی مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند ، بتواند اینگونه در جمه همگان خطبه بخواند در این هنگامه، با به اشارت دست او همهمه ها و خنده ها و گریه ها فروخوابید.بگونه ای که بشیر بن خزیم اسدی گوید: «به زینب نظر کردم، به خدا سوگند تا آن روز هرگز زنی پوشیده و نجیب و بزرگ منش چون زینب ندیده بودم که این گونه بلیغ و رسا و شورانگیز سخن بگوید. گویی سخنانش از کام امیرالمومنین برمی آمد.» زینب سلام الله علیها با ظرافت خاصی به تهمتهایی که علیه کاروان حسین علیه‌السلام ساخته و آنها را خارجی و ضد دین معرفی کرده بودند پاسخ داد : «خدا را ستایش می کنم و بر پدرم محمد(ص) و خاندان پاک و برگزیده اش درود می فرستم.» حضرت زینب سلام الله علیها پس از جملاتی در نکوهش کوفیان فرمود: گریه می کنید ؟ بگریید که به خدا شایسته و سزاوار گریه اید. بسیار بگریید و کم بخندید که داغ ننگی بر پیشانی خود نهاده اید که هرگز زدودنی نیست. این ننگ از دامانتان شست و شو دادنی نیست. شما فرزند خاتم پیامبران را کشتید. شما سید جوانان بهشت و چراغ راه امت را کشتید. کسی را به قتل رساندید که در جنگ سنگرگاهتان، در سختی پناهتان و در گیر و دار تاریکی و آشفتگی، مشعل هدایت و پایان پریشانی و سرگردانی شما بود..... وقتی سخنان زنیب(س) به پایان رسید، پیر و جوان و زن و مرد می گریستند. بعد از همین خطبه بود که امام سجاد علیه السلام آن جمله معروف را در وصف حضرت زینب فرمودند:  عمه جان بحمدالله تو دانشمندی هستی که تعلم ندیده است و دانایی هستی که ازهیچ آموزگار و معلم و مدرسه ای درس نیاموخته ای. پس از آن لحظاتی بعد فاطمه صغری دختر امام حسین (حدودا ۱۷ تا ۲۰ ساله) خطبه ای با همان سیاق ولی طولانی تر خواندو سهم خود را در تبیین شرایط ادا کرد پس از او حضرت ام کلثوم خطبه خواند و امام سجاد نیز علی رغم بیماری سخنانی بیان فرمودند کاروان اسیران سپس به کاخ عبیدالله بن زیاد وارد شد. در اینجا بار دیگر حضرت زینب و امام سجاد را در برابر ابن زیاد مطالبی فرمودند. رویداد دیگر این مجلس گفت و گوی رباب همسر اباعبدالله الحسین(ع) با سر آن بزرگوار است. خلاصه آن که هم در کوفه و هم در شام کاروان اسرا و خاندان آل محمد تلاش کردند پیام نهضت حسینی و پیام مظلومیت حضرت سیدالشهدا را به بهترین نحو منعکس کنند ادامه👇
دفن شهدا توسط امام سجاد با کمک قبیله بنی اسد روز دوازدهم محرم امام سجاد با عنایت الهی به کربلا برگشتند و همراه جماعتى از بنى اسد که در اراضى غاضریّه منزل داشتند به مقتل آن حضرت آمدند بر اجساد شهداء نماز خواندند و ایشان را دفن کردند .حدیثى از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که در موقع دفن سیدالشهدا، پیامبر اکرم و حضرت على و امام حسن و ملائکه سلام الله علیهم حضور داشتند و امام سجاد را یارى مى نمودند. به کانال کوتاه و گویا بپیوندید https://eitaa.com/kootahgooya
بسم الله الرحمن الرحیم قضاوت هایی که نباید کرد به این چهار مداد نگاه کنید و قبل از خواندن تمام مطلب در هر بند، به این چند سوال جواب بدهید: ۱_ به نظر شما کدام مداد بلندتر است؟ اگر به ظاهر عکس قضاوت کنیم ، مدادی که نوکِ تیز دارد بلندتر است اما از کجا معلوم که انتهای مدادها در یک ردیف چیده شده باشند و کوتاه و بلند چینش نشده باشند؟ پس زود قضاوت نکنیم ۲_ کدام مداد بهتر می نویسد؟ جواب سوال این است که مداد تیزتر بهتر می نویسد اما اگر مدادی که تیز نیست را به یک خطاط بدهید، خیلی بهتر از مداد نوک تیز خواهد نوشت . پس به ظاهر قضاوت نکنیم ۳_ کدام مداد کمتر استفاده شده است؟ در پاسخ می توان گفت که مداد تیزتر کمتر استفاده شده اما اگر کمی فکر کنیم ، چه بسا مدادهایی که تیز نیستند بدلیل فشار بر صفحه کاغذ و ضخیم‌تر نوشتن، زودتر کوتاه شده باشند و مداد نوک تیز بدلیل نازک نویسی حتی بیشتر هم نوشته باشد. پس باید مقداری در قضاوت تامل نمود و عجولانه قضاوت نکرد ادامه👇
۴_ مدادهایی که نوک تیز ندارند آیا فرقی با هم دارند؟ پاسخ این است اندازه ، رنگ و حتی پوسته هر سه مداد یکسان است و لذا این سه مداد رجحانی بر هم ندارند اما کمی تامل چه بسا این سه مداد را سه حادثه متفاوت شبیه هم کرده باشد. یکی بر اثر فشار زیاد بر کاغد، نوکش شکسته و کوتاه شده ؛ دومی با نوشته پند و اندرز و حدیث یا روایتی، کوتاه شده ؛ و سومی هم با خط خطی کردن صفحه ای توسط کودک ، اینطور شده باشد. پس هر شباهتی دلیل ارزش یکسان نیست ۵_ کدام مداد می تواند از خود تعریف کند؟ در نگاه اول مداد نوک تیز و صاف می تواند به خود ببالد که من از سه مداد دیگر زیباتر و ارزشمند تر هستم. اما دیری نخواهد پایید که او هم به سرنوشت سه مداد دیگر دچار خواهد شد.پس به ظاهری که دوام ندارد نباید قضاوت نمود ۶_ آیا این چهارمداد می توانند بدلیل تفاوت ظاهری از هم متفرق شوند؟ در ظاهر اسباب تفرقه فراهم است اما اسباب اتحاد را چرا نادیده می گیریم. هر چهار مداد، رنگ مشکی دارند. هر چهارتا پوسته صورتی دارند. هر چهارتا وظیفه شان نوشتن است . هر چهار مداد با پاک کن ، تمیز می شوند . هرچهارتا به نویسنده نیاز دارند و .... پس برای تفرقه و تشتت، زود قضاوت نکنیم ۶_اگر این چهار مداد تعلق به چهار نفر داشته باشد، صاحب کدام مداد، کم کارتر بوده است؟ در پاسخ اولیه طبعا صاحب مداد نوک تیز کم کارتر بوده است اما از کجا معلوم صاحب مداد نوک تیز از مدادهای دیگری استفاده نکرده باشد و پرکارترین از سه مداددیگر باشد؟ امیر مؤمنان علی علیه‌السلام فرمودند: «ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلًا؛ اعمال برادر (یا خواهر) مسلمانت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود و هرگز نسبت به سخنی که راجع به برادر مسلمانت می‌شنوی گمان بد مبر.» (کافی/ج2/ص362) ‼️قابل توجه آنهایی که سوپر انقلابی شده اند و آبروی برخی اصحاب انقلاب و دفاع مقدس و بعد از آن را خیلی راحت بویژه در انتخابات مخدوش کردند عضو کانال کوتاه و گویا شوید https://eitaa.com/kootahgooya