eitaa logo
حسن کردمیهن/انتخابها و نظرات
1.3هزار دنبال‌کننده
196 عکس
290 ویدیو
2 فایل
فرهنگی/ورزشی/علمی/اجتماعی/دینی ارتباط با من در ایتا: 09126267496
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر سخته داریم جون میدیم از میدون به مراتب سخت تر ... 😔 و غیر از خدا، کی میفهمه که تودل خانواده های شهدای مدافع حرم چی میگذره؟!؟! یا بچه های جانباز مدافع حرم! آه آه آه https://eitaa.com/kordmihanhasan
گفتم ام البنین دلم پا شد؛ گره هایی که داشتم واشد ... عرض سلام و ادب و احترام و به رسم سالانه انشالله سلام الله علیها برگزار میشود: شاهدشهر بلوار رسول اکرم ص خیابان زين الدين وارد خاکی که میشید سمت چپ ساختمان دوم واحد 3و4 قدم چشم ما بگذارید💐☺️💐
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاخام‌های صهیونیست به سرزمین‌های اخیراً اشغال شده سوریه آمده اند و شعار می‌دهند: «ما قبلاً به قدرت خاخام، سوریه را اشغال و تصرف کرده‌ایم... دمشق سقوط می‌کند، معبد ساخته می‌شود، خاخام ناجی آشکار می‌شود، و ما رستگاری واقعی و کامل را به دست خواهد آورد.» چقدر اینها معتقد به منجی هستند! خیلی! ما عقب مانده ایم، برادر، خواهر https://eitaa.com/kordmihanhasan
تلاوت قرآن توسط قاری بین المللی استاد سعید پرویزی ساعت 7
سخنرانی توسط حجت الاسلام حسینی نوری امام جمعه محترم شهریار
مداحی و روضه توسط برادر نعیم کاوه
32.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم هدیه ی یلداتون! 😁 بهترین ایپون‌های مسابقات گرنداسلم توکیو در سال ۲۰۲۴ ببینید و از این همه زیبایی و هنر، عشق کنید❤️😘❤️ یلدا مبارک https://eitaa.com/kordmihanhasan
بعد از حسین همدانی، هیچکس رو به اندازه ی سیدحسن نصرالله دوست نداشتم و حالا که فکر میکنم میبینم توهمپای این معشوق های من، دلم رو تسخیر کردی دلتنگ همه تون هستم، 1 دقیقه بیشتر https://eitaa.com/kordmihanhasan
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب از بوشهر رسیدم و مستقیم رفتم هیئت و بین این همه دانش آموز یه مدح از خانوم جان حضرت زهراء سلام الله علیها خوندیم و ... و چادرش را تکاند و روزی کرد برامون که ... حالا فردا میگم چی روزی مون شد☺️😍☺️ (و این دو دقیقه رو هم یکی از بچه ها با گوشی خودش گرفت و برام فرستاد، که دمش گرم😘❤️😘) https://eitaa.com/kordmihanhasan
هدایت شده از بغض قلم
کتابت با خون من نمی‌دانم وقتی طلبه‌های حوزه‌ی علمیه، کتاب لمعه را دست می‌گیرند، چه حسی دارند. مشهور است که لمعه را شهید اول، در زندان دمشق نوشته است و مرکب او در کتابت این کتاب خون بدنش بوده است.‌ لمعه مهمترین کتاب در فقه شیعه‌ی دوازده‌ امامی ماست و بسیاری از قانون‌های مدنی ایران از این کتاب گرفته شده است.‌ من نمی‌دانم طلبه‌ها وقتی لمعه را باز می‌کنند چه حسی دارند ولی روزی که خار و میخک را از نرم‌افزار ایران‌صدا باز کردم تا گوش کنم، حس کسی را داشتم که یک کتاب ممنوعه به دستش رسیده، کتابی که در تاریکی زندان‌ توسط شهید یحیی سنوار نوشته شده و بعد از چندبار رونویسی برای باقی‌ماندن از شر اسرائیلی‌ها، بعد از چندبار پاک شدن از سایت‌های کتاب‌خوانی، حالا رسیده به دست‌های من.‌ شاید شهید یحیی‌سنوار هربار که از بازجویی برمی‌گشته، یک گوشه‌ی سلول می‌نشسته و با دست‌های خونی، خار و میخک را می‌نوشته. اگر با دست‌خونی هم ننوشته باشد، سطر سطر کتاب نشانه‌های خون‌دلی که خورده پیداست.‌ من بعد از گوش‌دادن خار و میخک به چهار اصل مهم رسیدم: اول اینکه من اصلا محدثه‌ی قبل از خار و میخک نیستم. من تشنه‌تر از قبل دوست دارم از تاریخ عماد، احمد، محمد، ابراهیم، حسن، پاشا محمود، مریم، اسرا و شخصیت‌های کتاب بدانم. دوم اینکه درباره‌ی فلسطین فقط راویان فلسطینی می‌توانند این‌طور شورانگیز روایت کنند. ما چه می‌فهمیم تولد، زندگی و مرگ داخل اردوگاه آوارگان چه شکلی ست؟! اصلا اردوگاه چه‌شکلی‌ست؟ یک ساختمان درست و حسابی یا یک گودال تاریک توی دل زمین. سوم اینکه حتی اگر مثل شهید یحیی‌سنوار در خط مقدم مبارزه با دشمن باشی باید برای رساندن پیام‌ات بروی دانشگاه ادبیات و با هنر، پیام مقاومت را به گوش دنیا برسانی. بعد از این کتاب می‌خواهم هنر‌ داستان‌نویسی را بیشتر از قبل و تخصصی‌تر یاد بگیرم. چهارم اینکه مادر ستون اصلی داستان خار و میخک است و مادر در ادبیات یعنی وطن. برای ایستادن مادر باید تا آخرین قطره‌ی خون جنگید. من عاشق سطر سطر کتابم ولی اینجا برای حسن ختام این چند خط را باهم بخوانیم: در یکی از خانه‌های محله الشجاعیه، ابونضال و ام‌نضال و نضال و محمد و دو تا از دخترهایشان نشسته بودند. محمد که تقریباً بیست و پنج ساله بود خیلی زیتون می‌خورد طوری که توجه ام‌نضال را جلب کرد و پرسید: چه شده محمد که فقط زیتون می‌خوری؟ چیز دیگری دوست نداری پسرم؟ محمد گفت: نه مادر! همه چیز دوست دارم، اما زیتون را بیشتر دوست دارم. مگر این زیتون از همان درخت زیتون‌مان نیست که عماد پای آن شهید شد؟ اشک از چشم ام‌نضال چکید و گفت: خدا رحمتش کند، بله پسرم. محمد گفت: برای همین دوستش دارم. احساس می‌کنم روح عماد در این زیتون است، برای همین خیلی دوستش دارم چون عماد را دوست دارم. 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils