eitaa logo
کوثر
204 دنبال‌کننده
5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
12 فایل
در صورتیکه علاقمند به فعالیت در کانال و ارسال مطالب هستید به بنده پیام بفرستید @seyedhadi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺تصاویری جدید از فعالیت شدید پدافندهای آمریکا و ناتوانی در رهگیری موشک‌ها ـــــــــــــــــــ
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
🔴 جزئیاتی از عملیات موشکی سپاه عملیات موشکی سپاه جاده اربیل به صلاح الدین در ۱۵ کیلومتری اربیل بوده است. تا شعاع ۳۰۰ متری هیچ محل مسکونی نبوده . مستحکم ترین مقر موساد در اربیل که از چند لایه بتنی ساخته شده بود و به همین دلیل سپاه از موشک های چند زمانه برای حمله استفاده کرد زیرزمین این بنا مقر تجهیزات جاسوسی و عملیات‌های سایبری علیه ایران بوده است این بنا مکانی برای تفرجگاه و محل قرار با سرویس های جاسوسی مختلف بود. سپاه پاسداران در این عملیات از ۱۱ تا موشک استفاده کرده و بین کشته ها هیچ زن و بچه ای وجود ندارد. علت عملیات در آن ساعت مشخص حضور تروریست‌ها در مقر مستحکم موساد بود. @Afsaran_ir
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دیشب وقتــی دشــمن موشکای سپاه رو میدید😂: 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
مسرور بارزانی، نخست‌وزیر اقلیم کردستان ضمن محکومیت عملیات ضدتروریستی سپاه در اربیل گفت: "از جامعه جهانی می‌خواهم که علیه ظلم و ستم علیه مردم کُرد و مردم بی‌گناه کردستان که وحشیانه مورد حمله قرار گرفته‌اند موضع بگیرند." طایفه ی بارزانی یادش باشد ، روزی که داعش پشت دروازه های اقلیم بود جامعه ی جهانی موضعی نگرفت ، ایران بود که با جان و دل به کمک آمد. اگر ما دوست و همسایه ایم پس اقلیم نباید و نمیتواند نسبت به آنچه علیه ایران در سرزمینش میگذرد بی مسئولیت باشد...... پرچم بالاست 🇮🇷✌️ ♻️👇🏻 ⭕️ به کانال کوثر بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
🔴تا حالا اینجوری از خدا تشکر کردید؟! 🔶روزی حضرت داوود از خدا خواست که همنشینش در بهشت را به او نشان بدهد. ♥️از جانب خدا ندا رسید که: فردا از دروازه شهر بیرون برو.اولین کسی که میبینی همنشین تو در بهشت است. ♦️روز بعد حضرت داوود همراه پسرش حضرت سلیمان از شهر خارج شد. پیرمردی را دید که پشته هیزمی بر دوشش گذاشته،از کوه پایین آورده تا بفروشد. ✨پیرمرد که متی نام داشت کنار دروازه وایساد و فریاد زد: کی هیزم میخواهد؟ یک نفر پیدا شد و هیزمش را خرید. 🌾حضرت داوود پیش او رفت و سلام کرد و گفت: آیا ممکن است،امروز ما را مهمان کنی؟ پیرمرد پاسخ داد: مهمان حبیب خداست..بفرمایید. 💥سپس پیرمرد با پولی که از فروش هیزم به دست آورده بود مقداری گندم خرید. 🍀وقتی به خانه رسیدند گندم ها را آسیاب کرد و سه عدد نان پخت و جلوی مهمان ها گذاشت. 🌕وقتی شروع به خوردن کردند پیرمرد هر لقمه ای که میخورد اولش بسم الله و در آخرش الحمدالله میگفت. 🔆وقتی ناهار مختصر آنها به پایان رسید دستش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! 💠هیزمی که فروختم،درختش را تو کاشتی،آن را تو خشک کردی،نیروی کندن هیزم را تو به من دادی، مشتری را تو فرستادی که از من هیزم را بخرد و گندمی که خوردیم بذرش را تو کاشتی،وسایل آرد و نان پختن را هم تو به من دادی. 🔵در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟ ♦️پیرمرد این حرفا را میزد و گریه میکرد.. 🔴حضرت داوود نگاهی به حضرت سلیمان کرد که: همین معرفت و قدرشناسی او از خداوند علت اینست که او با پیامبران محشور میشود... 📕منبع: توحید و نبوت در داستانهای شهید دستغیب
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قوت قلب برای شوهرت باش... استاد مهدی دانشمند...
🌷رسول خدا صلی الله علیه و آله: بهترین مردان امت من، کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن و متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و به آنان آزار نرسانند. 📗مکارم الاخلاق ص ۲۱۶
❤️ داستان کوتاه پیکی به محضر خواجه نظام الملک وارد شد و نامه ای تقدیم نمود. خواجه با خواندن نامه چنان گریست که حاضران در مجلس ناراحت شدند. در نامه نوشته بود؛ خیل اسبان شما در فلان ولایت، مشغول چرا بوده که پرندگان بزرگی مثل عقاب بر آنان حمله کرده اند و اسبها وحشتزده دویده اند و ناگاه بعضی شان به دره ای سقوط کرده اند و بیست اسب کشته شده اند. گفتند : عمرخواجه دراز باد. مال دنیاست که کم و زیاد می شود. خودتان را اذیت نکنید. خواجه نظام الملک،وزیر اعظم سلاجقه، اشکهایش را پاک کرد و پاسخ داد : از بابت تلف شدن مال و ثروت نگریستم. به یاد ایام جوانی افتادم که از شهرم طوس قصد حرکت به نیشابور برای جستن کار و شغل داشتم. پدرم هرچه کرد نتوانست اسبی برایم بخرد. استری فراهم کرد و خجالت بسیار داشت. منهم شرمگین بودم که مرکبی حقیر داشتم و با آن رفتن به درگاه امیران موجب خجالت بود. پدر و مادرم در درگاه ایستادند، شرمگین، بدرقه ام کردند و دستها را بالا بردند و دعا کردند خدایا به این فرزند ما برکت بده، از خزانه غیبت به او ببخش ... امروز چهل سال از آن وقت گذشته. ثروت و املاک من به لطف الهی چنان فراوان شده که الان نمی دانم این خیل اسبها کجا هستند و تلف شدن بیست راس از آنها ابدا خللی به دستگاه زندگی ام نیست، که صدها برابر آن را دارا شده ام و همه اینها به برکت دعای والدینم و توجه الهی است . 📚جوامع الحکایات ✍محمد عوفی