فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رویدادهای خبری امروز
پاسداشت هفته دفاع مقدس به عنوان یک تکلیف ضروری است
«خانم کشیری» گفت: پاسداشت هفته دفاع مقدس به عنوان یک تکلیف ضروری است، زیرا رشادت ها و دلاوری های رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس را یادآوری می کند.https://goo.gl/oWkjh2
آلودگی هوا مدارس کرمان را تعطیل کرد
مدیرکل مدیریت بحران استانداری کرمان گفت: به واسطه افزایش میزان آلودگی هوا، کلیه مدارس شهر کرمان، فهرج و ریگان امروز تعطیل است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا در حوزه خبری از مسائل روز نیست؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمترین رویدادهای خبری امروز
طرح جدید نمایندگان برای همسانسازی درآمد و مهریه
پورمختار، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس در گفتگو با تسنیم:
طرحی از سوی نمایندگان برای کاهش کف مهریه به 55 سکه تدوین شده است
برخی از نمایندگان به دنبال به روز کردن قانون مهریه هستند.
قوه قضائیه درگذشته روال قانونی را در نظر گرفت مبنی بر اینکه برای پرداخت مهریه بیش از 110 سکه برخورد قضایی نمیشود؛ یعنی به دلیل عدم تامین مهریه از مجازات حبس استفاده نمیکند اما ممکن است به دلیل افزایش قیمت طلا و سکه بتوان 110 سکه را به 55 سکه کاهش داد.
یک اربعین عاشقی/۲
نگاهم به سوسوی چراغ خانه ها می افتد که از دور خود نمایی می کند. ابوعلی، رو به من می کند و به زبان عربی می گوید: داریم نزدیک می شیم
... و دقایقی بعد کنار چند خانه روستایی توقف می کند. با توقف تریلی، موتور سه چرخه ها مثل مور و ملخ دور و بر ماشین جمع می شوند. همهمه ای به پا می شود. موتوری ها در سوار کردن زائرین و جا به جایی ساک زائران از هم سبقت می گیرند. در تاریکی شب هر کسی با خواهش و تمنا، جمعی را به خانه خود می برد. ابوعلی، که از اول شرط کرده است که ما مهمان او هستیم، شش دانگ حواسش را جمع می کند تا متفرق نشویم و ما را به منزل خود ببرد.
چند قدمی را پیاده می رویم تا به منزل او برسیم. اهل و عیال او کنار در خانه منتظر ایستاده اند. خانم ها با دیدن خانمم، به استقبال او می آیند و کوله پشتی اش را از دستش می گیرند و عجیب او را مانند عزیزی که از اسارت آزاد می شود، تحویل می گیرند و به درون اتاقی همراهی می کنند.
در تاریکی شب چشم اندازی از روستا وجود ندارد و جز چند خانه خشت و گلی، جایی دیده نمی شود.
وارد خانه می شویم و در اتاق پذیرایی که شبیه یک حسینیه است بار و بندیل مان را زمین می گذاریم. اتاقی با دیوارهای گلی اما با کتیبه های جور وا جور مشکی و با یکی دو چراغ کم فروغ. اتاقی که با یک چراغ نفتی گرم نگه داشته می شود.
از راه که رسیدیم صاحب خانه آفتابه ها را پر از آب و سجاده ها را پهن می کند تا اگر نماز نخوانده ایم، به نماز بایستیم.
دقایقی بعد خانم، مرا صدا می زند و می گوید: شما که با زبان این ها آشنا هستی بگو برای شام، تدارکی نبییند. این ها هشتشون گرو نهشونه. وضعشون چنان خوب نیس...
صاحب خانه بلافاصله به سراغمان می آید و می گوید: حاجی تو را خدا اگر کاری داری، چیزی می خوای بگو...
تشکر می کنم و خواهش خانم را بازگو می کنم و او با تبسم می گوید: قدمتون روی چشمون. شما مهمون امام حسین(ع) هستین منت شما را داریم...
بلافاصله پس از نماز بساط شام با پهن کردن سفره آماده می شود و دیس های دو، سه نفری چلومرغ در مقابل هر نفری قر ار می گیرد.
مهمان نوازی و سرعت عمل میزبان که برادرانش را به کمک و یاری گرفته است در خور تحسین است. همه چشم در چشم هم می دوزند و از من می خواهند تا از ابوعلی بخواهم که به همین مقدار بسنده کند و اجازه بدهد لااقل مقابل هر دو نفر دیسی قرار دهند تا غذاها اسراف نشود.
... و او می گوید: شما زایر امام حسین هستید. نمی گذاریم اسراف شود هر چه اضافه آمد فردا ظهر به نیت شفا و تبرک مصرف می کنیم...
جالب اینکه در آداب و رسوم عرب ها مثل خیلی جاهای دیگر، میزبان کنار میهمان نمی نشیند و به مجرد اینکه بساط سفره چیده شد از اتاق خارج می شوند تا مهمان به راحتی غذایش را صرف کند.
پس از صرف شام صاحب خانه در کمال ادب و تواضع، ظرف آب و لگنی را آماده می کند و در مقابل هر یک از میهمانان می ایستد تا دستانشان را بشویند و برادرش هم حوله ای را برای خشک کردن دست ها می آورد.
ابوعلی با برادرانش هنوز هم در تکاپو هستند و سینی چای و بعد میوه آماده می کند و از همه می خواهد تعارف را کنار بگذارند و پذیرایی شوند.
برای استراحت تا دلت می خواهد تشک ، بالش و پتو آماده شده است.
شب را راحت و آسوده سر بر بالین می گذاریم به خاطر خستگی مفرط خیلی زود خوابمان می برد...
محمد خامه یار
یک اربعین عاشقی/ ۳
هنوز آفتاب بر تیغ بام خانه ننشسته است که صاحب خانه سفره را پهن می کند. نان، تخم مرغ، سرشیر، چای شیرین و....
برای صرف صبحانه، بر سر سفره دعوت می شویم. نمی دانم به خاطر این همه لطف و محبت و مهمان نوازی چه طور از صاحب خانه تقدیر و تشکر کنم.
هوا روشن می شود که از خانه بیرون می زنیم. همه خانه های روستا، همانند حسینیه با بیرق های بلند سبز و سیاه و سرخ رنگ عزاداری حال و هوای خاصی به خود گرفته اند و مقابل هر خانه ای خیل ایرانی ها در انتظار ماشین به سر می برند. روستا با انبوه جمعیت مهمان اش، به روستایی از روستاهای ایران شباهت دارد. شگفت زده ام از اینکه امام حسین(ع) چه طور این دل ها را به هم پیوند داده است.
جنگ هشت ساله ای که صدام لعنتی بر دو ملت ایران و عراق تحمیل کرده بود، دائم فکرم را به خود مشغول می کند. انگار بغض و نفرین ما از رژیم بعثی عراق کمتر از بغض و تنفر مردم این کشور از صدام و عوامل رژیم او نیست و در هم سویی دو ملت و نفرت از استکبار حرفی نیست. این را از لا به لای حرف های اهالی روستا متوجه می شوم.
بگذرم. ابوعلی ماشینی را آماده می کند تا عازم نجف شویم...
تصویر در تصویر، ذهنم را به خود مشغول می کند. تصویری از عشق به زیارت اربعین و جنب و جوش مردم و تصویری از تلاش اهالی این خطه برای مهمان نوازی. تصویری از آتش خشم و رد و بدل آتش دو توپخانه در جنگ هشت ساله و مقوله به حق دفاع مقدس ما و ظلم و تجاوزگری رژیمی حاکم بر عراق و خیانت و جنایت بر ملت خود و کشور همسایه...
حالا وقت سوار شدن و دل بریدن و خداحافظی است. بچه های کوچولوی ابوعلی از خواب بیدار شده اند و برای دیدن مهمانان و بدرقه آنان، پای ماشین آمده اند. به دور از چشم پدر و مادر به هر یک از آنان تراول پنجاه هزار تومانی هدیه می دهم. لحظاتی بعد که ابوعلی متوجه می شود، ناراحت به سراغم می آید و به زبان عربی می گوید: حاجی این چه کاری است که کردی؟ چرا نیت ما را خراب می کنی؟
متوجه می شوم اهل این خانه و روستا چند شبی است که به مهمان داری خود افتخار می کنند و در تدارک این مهمانی در هفت، هشت روز باقی مانده تا اربعین هستند!