eitaa logo
کانال مدیریت حوزه علمیه خواهران استان مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
328 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ برگزاری مراسم عزاداری محرم با سخنرانی خانم فاطمه پورمهدی همراه باذکر مصیبت و مداحی 🔴 خانم پورمهدی: پس از تجلی اسلام، زن هویت و اصالت خود را بازیافت و در مسائل اجتماعی و سیاسی شرکت کرد تا جایی که در حماسه حسینی نقش زن مانند نقش مرد پررنگ است‌. ⚫️ زنانی که در حماسه عاشورا نقش آفرینی کردند زنانی بودند با درک عمیق، عالمه، سخنور و شیرزن که با ایمان و تعهد از لذت‌های مادی و هوای نفسشان گذشتند. 🔴 زنان در حماسه عاشورا در سه مرحله حضور پررنگ داشتند و به امام یاری رساندند: ۱.قبل از واقعه عاشورا (همراهی کاروان امام حسین علیه‌السلام) ۲.در صحنه عاشورا(تشویق به یاری امام) ۳.بعد از واقعه عاشورا(نگهداری از کودکان و رساندن پیام عاشورا)
📸گزارش تصویری 🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام (روز هشتم) قرائت قرآن سخنران :استاد نوروزپور مداح :استاد خلیلی خواندن زیارت عاشورا پذیرایی از عزاداران حسینی
ناگفته هایی از حقائق عاشورا.pdf
1.13M
📚 ناگفته هایی از حقایق عاشورا ✏️ نویسنده: آیت الله سید علی میلانی 🇮🇷 ناشر: مرکز حقایق اسلامی ⏳تاریخ نشر: نامشخص 📄 تعداد صفحات: ۲۲۴ 📣 زبان: فارسی #️⃣ بخانه_دیجیتال ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ تسنیم، بزرگترین کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید @mazandaran_hozeh
40.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️شبِ نهم محرم :حضرت عباس (ع)▪️ ﺷﺐ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ، ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍُﻓﺘﺎﺩ.. ﺩﻝ ﻋﺒﺎﺱ‏ ﺯ ﻏﯿﺮﺕ، ﺑﻪ ﺗﺐ ﻭﺗﺎﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ.. ﺟﺮﻋﻪ اﯼ ﺁﺏ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﻮﺿﺶ.. ﺩﻫﻦِ عالَمی ﺍﺯ ﻏﯿﺮﺕِ ﺍﻭ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ✔️روایت کننده: فاطمه زهرا جهانگرد (طلبه پایه چهارم) ✔️تهیه و تنظیم: سحر جهانگرد امیری
نمیخواهم بیاد بیاورم چه مدت از آن شب گذشته. یک سال، دوسال، سه سال،چهار سال، پنج سال یا بشتر. اما از آن شب که صبحش ما حیران و متعجب از خواب بیدار شدیم، بی کسی را حس کردیم و خیلی از روضه هایی که شنیده بودیم برایمان ملموس شد. نمی خواستیم باور کنیم. مگر کسی زورش به عمو قاسم ما می رسید؟ مگر عموی ما بار ها و بار ها از سوریه به لبنان، از لبنان به عراق از عراق به هزار جای دیگر نرفته و آخر بر نگشته بود. مگر عموی ما هزاران بار به دل فرزندان بنی امیه نزده و هر بار سربلند بر نگشته بود. پس چرا می گفتند علمدار ما دیگر برنمیگردد. یادم نمی رود هاج و واج چشم به تلویزیون نشسته بودیم پلک نمی زدیم، دعا دعا می کردیم. با خودمان می گفتیم دروغ است. شایعه است مگه حاجی را میشود به این سادگی زد. اما زده بودند. از سردار سپاه ما، فقط یک دست برایمان ماند و یک دنیا حسرت.
از آن روز، حس می کنیم بی تابی اهل خیمه را. چشیده ایم ذره ای از استرسی که اهل خیام برای بازگشت علمدار کشیدند را. شنیده ایم خبر شهادت علمدارمان را اگر چه اهل خیام دیدن کشیدن ستون خیمه را که بر صحت خبر شهادت عمو صحه می گذاشت. سردار ما رفت اما دلمان نلرزید، پشتمان خالی نشد، نگذاشتیم علم بر زمین بماند. پیکرش را برگرداندیم. دور تابوتش طراف کردیم و به خاک سپردیمش به امانت. اما چه می شود کرد که هیچ‌روزی مثل روز حسین نیست. ستون خیمه که کشیده شد، دل اهل خیام ریخت. کمرها شکست. پشتشان خالی شد. علم برزمین ماند. قطره آبی به خیمه نرسید. حریمِ حرم از دست رفت. هر کس گوشه ای کاسه چه کنم چه کنم به دست، نگران آینده، مات و مبهوت مانده. از آن روز اهل خیام باید تعاریف جدیدی را زندگی می کردند و کردند، که شکسته باد دستم اگر برای نوشتنشان بر صفحه گوشی بلغزد. اگ چه غم داشتیم، صاحب علم داشتیم عمومونو کشتند، همینو کم داشتیم @mazandaran_hozeh