eitaa logo
مدیریت حوزه علمیه خواهران استان تهران
2.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.2هزار ویدیو
313 فایل
مدیریت حوزه علمیه خواهران استان تهران انتشار آخرین اخبار مدارس علمیه خواهران استان تهران ارتباط با ما: @m3721f https://eitaa.com/joinchat /3728801837C49d47ebf93
مشاهده در ایتا
دانلود
✅برگزاری جلسه بهداشت و سلامت جلسه بهداشت و سلامت با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا ناصحی موسس محترم، مدیریت ،معاون فرهنگی وکارشناسان مرکز بهداشت غرب در خصوص جذب سفیر سلامت طلبه در مورخ۱۷ مهرماه ۱۴۰۳ درمدرسه علمیه تخصصی امام حسن مجتبی علیه السلام برگزار گردید. ‌ ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈ https://eitaa.com/khabir_mojtaba
✅حضور طلاب و مبلغات مدرسه علمیه تخصصی امام حسن مجتبی علیهم السلام ،در دوره توانمند سازی راوی مبلغ راهیان نور 🌸۱۸مهر۱۴۰۳ 🍀میدان سپاه ،پادگان حضرت ولیعصر عج -مجتبی_علیه السلام┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈ https://eitaa.com/khabir_mojtaba
جنگ لبنان، به ما چه مربوطه؟! به ماچه که از اونا دفاع کنیم؟! _____________‏ بیانات در برنامه لایو «فرض همگانی»: یک نفر ممکن است بگوید: جنگ لبنان به ما چه مربوط؟ چرا اینقدر برای دفاع از کشورهای منطقه هزینه می‎کنید؟ بگذارید اگر جنگ به داخل کشور کشیده شد آن موقع دفاع کنیم... . این منطق بسیار عجیبی است! با همین استدلال، باید نصف بودجه وزارت بهداشت را حذف کنیم! به دلیل اینکه نیمی از بودجه را صرف پیشگیری از بیماری‎ها می‌کند؛ چرا قطره فلج اطفال می‌زنید؟ اجازه بدهید بیماری بیاید، بعداً درمان کنیم. با همین استدلال، باید نصف بودجه وزارت کشاورزی را حذف کنیم! چرا این‌ها برای آفت‌ها سم می‎زنند؟ اجازه بدهند آفت بگیرد وقتی آفت گرفت حالا یه فکری می‌کنیم برایش... . باید دوربین‌های امنیتی را برداریم و بگذاریم دزدی بشود، بعد دنبال راه‌حل باشیم! چرا ماشین‌تان را قفل می‌کنید؟ چرا دزدگیر می‌گذارید و این همه هزینه می‌کنید؟ اجازه بدهید وقتی دزدید آن وقت اقدام کنید. آیا این منطق پذیرفتنی است؟ آخه چه کسی این جمله را می‌گوید که اجازه بدهیم دشمن وارد کشور شود، بعداً فکری کنیم؟ هیچ احمقی همچین حرفی را نمی‌زند.
🔻فراخوان مسابقه "تراث القرآن" در حوزه های علمیه خواهران 🔹معاون فرهنگی تبلیغی حوزه های علمیه خواهران، از آغاز مسابقه "تراث القرآن" به منظور ارسال طرح و ایده های نو و خلاقانه در عرصه های مختلف قرآنی خبر داد. 🔸علاقه‌مندان به شرکت در مسابقه "تراث القرآن"، می‌توانند از طریق معاون فرهنگی مدارس و استان و یا از طریق سامانه سیما در قالب ارائه تکلیف، نسبت به ارسال طرح های پیشنهادی خود تا تاریخ 20 آبانماه اقدام نمایند. متن کامل: https://farhangi.whc.ir/news/view/147547 🆔@farhangi_tablighi_khaharan °°ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ°°
Hossein Sotode - Ghariban Vahidan (320).mp3
10.1M
؛ قبول شد توبه من 😭 🎙 غریبا وحیدا فریدا حسین جان قبول شد توبه من شنیدم اسمتو گریه کردم 😭😭😭 به یاد همه شهدا مخصوصا مجاهد کبیر 🌹 علیه السلام 🌹 🆔 @namazmt
برای عبرت 🤔 اقای قرائتی نقل کرد: روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کاری که داشت رفت. عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالش گفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم، همسرش با خنده گفت: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم، خیلی هم خوش مزه و شیرین بود ...! مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟ زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را! مرد، ناراحت شد و گفت: یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!! الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد. همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت. به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد. سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت: می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود. معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و مسجد کرد. مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانه اش برگشت. همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟ چرا بی جواب و بی خبر!؟ مرد در جواب همسرش گفت: هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می خواهم. در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست! جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده ام چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟ و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد. امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ... ۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت. ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین افرادت هم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.
قوانین هر خانواده مثل چراغ راهنمایی است. 🔴 وقتی قوانین بسیار سخت‌گیرانه باشد، مثل زمانی است که چراغ‌های چهار طرف چهارراه دائم قرمز شود. در این صورت قواعد سرسختانه و انعطاف‌ناپذیری پدر و مادر باعث می‌شود حرکتی در اعضا خانواده اتفاق نیفتد و رشد بسیار کند یا حتی متوقف شود، در نتیجه خلاقیت تعطیل می‌شود و افراد نمی‌توانند از استعدادها و توانایی‌های خود استفاده کنند و در نتیجه درجا می‌زنند و در صورت پیشرفت نیز سرزنده و شاداب نیستند و از رشد خود احساس رضایت و خوشحالی نمی‌کنند. 🟢 اگر قوانین بسیار سهل‌گیرانه باشد و در واقع قانونی بر خانواده حاکم نباشد، مثل وقتی همه چراغ‌های سر چهارراه دائم سبز است، همه بدون هماهنگی با هم وسط چهار راه می‌آیند، مسیر قفل می‌شود و هرج و مرج پیش می‌آید. افراد خانواده هر زمانی هر کاری دلشان بخواهد می‌کنند، نیازی نمی‌بینند با هم هماهنگ کنند یا به پیامدهای رفتارشان در فضای خانواده و دیگران فکر کنند. تداخل رفتارها و برنامه‌ها باعث سردرگمی و غیر قابل پیش‌بینی بودن رفتارها می‌شود که حاصل آن چیزی نیست جز بروز خشم، قهر و دیگر رفتارهایی که آدم‌ها را روز به روز از هم دور می‌کند. در این شرایط بچه‌ها کمتر می‌توانند محدودیت‌های طبیعی در روابط و محیط اجتماعی را بپذیرند و یاد نمی‌گیرند لازم است رعایت حال دیگران را بکنند و در صورت ضرورت از خواسته‌هایشان به خاطر آنها بگذرند. 🚦اما وقتی با درنظر گرفتن دیدگاه‌ها و خواسته‌های همه اعضای خانواده و مشارکت و موافقت آنها، قوانین وضع می‌شود و همه و به خصوص پدر و مادر تا حد زیادی خود را پایبند رعایت آن می‌دانند مثل زمانی است که چراغ راهنمایی درست کار می‌کند. همه در زمان قابل پیش‌بینی متوقف یا راه می‌افتند. در این صورت رفتارهای اعضای خانواده غالبا قابل پیش‌بینی است، افراد با توجه به خواسته‌ها و هدف‌های خود در مسیر رشد حرکت می‌کنند و جلو می‌روند، آنها مراقب شرایط یکدیگر هستند و اعتماد و آرامش بر روابط حاکم می‌شود. اینگونه افراد، سازگاری بیشتری در روابط اجتماعی دارند و رضایت‌شان از زندگی هم بیشتر است. شما در خانه‌(و یا محیط های) خود چراغ راهنمایی دارید؟ درست کار می‌کند یا همیشه سبز است یا همیشه قرمز؟! کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 با استقامت، مثل کوه فرمود: شما که قصد حمله به جایی ندارید، امّا مثل سلسله جبال البرز باشید؛ (و لیجدوا فیکم غلظه)*، این امر غائب است. فرمود: طرزی زندگی کنید که دشمن بداند با شما نمی تواند کنار بیاید، حمله کند! این امر غائب است، نه (اُغلظوا علیهم). این قلّه دماوند سرفراز است، تمام برکات در سلسله جبال البرز به وسیله همین کوههاست. تمام باران ها، برف ها، تگرگ ها را به سینه می خرد، به دل می سپارد، چشمه می شود؛ بهار و تابستان تحویل مردم می دهند؛ از این برکت بهتر؟! هوای لطیف هم که دارد، آب فراوان هم که دارد؛ منتها کسی نمی تواند به جنگ قلّه دماوند برود! فرمود: شما منشاء برکت باشید، طرزی در داخل خودتان بر اساس وحدت و انسجام زندگی کنید که بیگانه حتماً بفهمد نمی تواند با شما در بیافتد!! یعنی به قدری قوی باشید که الّا و لابد بیگانه باید بفهمد شما قابل حمله نیستید؛ (و لیجدوا فیکم غلظه). خود شما هم که (رحماء بینهم)* هستید، مهربان هستید، نرم هستید؛ امّا در برابر بیگانه سلسله جبال البرز هستید!! خُب چه حرفی از این لطیف تر؟! چه حرفی از این زیباتر؟! اگر یک کسی در مسائل نظامی با نظام ما، با کشور ما، با دین ما، با مملکت ما بدرفتاری کرد، ما کوتاه نمی آئیم. 📌 سوره توبه / آیه ۱۲۳ 📌 سوره فتح / آیه ۲۹ 📋 درس اخلاق _ قم ؛ ۱۳۹۱/۱۰/۰۷ کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
خلاقیت یک مادر باهوش برای آموزش ترتیب انبیا به فرزندانش /هنر نزد ایرانیان است و بس
هدایت شده از صبح صادق
بیانیه سپاه پاسداران در پی کشف پیکر سردار نیلفروشان در ضاحیه بیروت ▫️بسم الله الرحمن الرحیم 🔹با سپاس و شکرگزاری به درگاه پروردگار یکتا و بی‌همتا، به استحضار ملت شریف و قهرمان ایران می‌رساند: 🔹 با همت و تلاش‌های شبانه روزی گروه جستجوی پیکرهای مطهر شهدای جنایت ۶ مهرماه رژیم سفاک و خون آشام صهیونیستی در ضاحیه بیروت، پیکر سردار رشید و اندیشمند سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان، مستشار عالی نظامی جمهوری اسلامی ایران که همراه با سید مقاومت آیت الله سید حسن نصرالله دبیرکل سرافراز حزب الله لبنان به شهادت رسیده بود، کشف شده است. 🔹با عرض تبریک و تسلیت مجدد شهادت این سردار پرافتخار جبهه مقاومت به خانواده معظم و همرزمان رشید دلاور ایشان، زمان انتقال پیکر شهید نیلفروشان به میهن اسلامی و برنامه‌ های تشییع و خاکسپاری متعاقباً اطلاع رسانی خواهد شد. @ssweekly
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روزمان را با آغاز کنیم/ ترتیل ۵۰۰ قرآن کریم ( آیات ۱۴ تا ۲۲ سوره مبارکه جاثیه) 🍂🌹🍂 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «فَضلُ القُرآنِ عَلی سائِرِالکَلامِ کَفَضلِ اللهِ عَلی خَلقِهِ» برتری قرآن بر سایر سخنان، همانند برتری خداوند است بر بندگانش. (جامع الاخبار/ ۴۷) 🍂🌹🍂 🔰توصیه مهم امام خامنه‌ای: 🔸هر روز حتماً بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.(۱۴۰۲/۱۲/۲۲) @howzehkhaharantehran
آیت‌الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در خاطراتی تعریف کرده است: «روزی از بازار نجف عبور می‌کردم. دیدم طلبه‌ها به مغازه‌ای خیلی رفت‌وآمد می‌کنند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: علمایی که فوت می‌کنند، کتاب‌های شان را این‌جا حراج می‌کنند. رفتم داخل و دیدم که عده‌ای حلقه‌ زده‌اند و آقایی کتاب‌ها را آورده و چوب حراج می‌زند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌داد، کتاب را می‌خرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتاب‌ها را می‌خرید و به دیگران فرصت نمی‌داد! متوجه شدم که او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته، کتاب‌ها را خریده و جمعه‌ها به بغداد برده و تحویل انگلیسی‌ها می‌داد و پولشان را گرفته و بعد دوباره می‌آید و کتاب می‌خرد. از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسی‌ها کتاب‌ها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند ؛ و بعد از آن، شب‌ها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنج‌کوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعده‌های غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمع‌آوری کتاب‌های خطی مبادرت کردم…»