eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.4هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
7.7هزار ویدیو
144 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم امام موسی کاظم علیه السلام علی بن صالح طالقانی روزی هارون‌الرشید قضیه عجیبی راجع به آمدن شخصی به نام علی بن صالح طالقانی با ابر از چین به طالقان، شنید.پس او را احضار کرد و به وی گفت: شنیده‌ام که تو گفته‌ای که مرا ابر از چین به طالقان آورد؟»علی بن صالح طالقانی گفت: «من با کشتی در دریا، سفر می‌کردم، ناگهان کشتی ما شکست و ما داخل دریا افتادیم. من به تخته چوبی سوار شدم و تا سه شبانه روز در آب سر گردان بودم تا اینکه به ساحل افتادم. در آنجا درختی را دیدم، پس در کنار آن درخت خوابیدم. ناگاه صدائی به گوشم رسید. دیدم پرنده بزرگی در نزدیکی من به زمین نشست. من از کنار آن درخت به قصد گرفتن آن پرنده حرکت کردم ولی آن پرنده فوراً به طرف کوه پرواز کرد و رفت. من به غاری که در آن کوه بود نزدیک شدم، ناگهان از آنجا صدای تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن را شنیدم. نزدیک رفتم، پس ناگهان از داخل غار صدائی شنیدم که: «ای علی بن صالح طالقانی! داخل شو. پس داخل شدم، در آنجا بزرگواری را مشاهده نمودم که بر سجاده عبادت نشسته بود. سلام کردم و جواب شنیدم. سپس فرمود: «ای علی بن صالح! تو گنجی هستی که امتحان شدی به گرسنگی و تشنگی و خوف، خدا به تو رحم کرد و تو را نجات داد. من از همان ساعت که سوار کشتی شدی تا به آخر بر احوالات تو مطلع بودم.» سپس فرمود: «تو گرسنه‌ای.» پس دعا کرد و ناگهان مائده‌ای از آسمان نازل شد. حضرت فرمود: «نزدیک بیا و از رزق خدا بخور.» من از آن غذاهای لذیذ خوردم. بعد آن حضرت نمازی خواند و فرمود: «آیا میل داری به وطنت طالقان برگردی؟ عرض کردم: «من کجا و وطنم کجا؟!من دیگر نمی‌توانم وطن خود را ببینم.» فرمود: «این کار برای اولیاء خدا ممکن است.» سپس بطرف آسمان اشاره کرد و گفت: «الساعة الساعة.» ناگهان ابری نزدیک آمد و صدایی از آن برخواست که: «سلام ای ولی خدا و ای حجت خدا.» حضرت جواب داد و بعد فرمود: «مأمور هستی که به کدام سرزمین بروی؟» پس آن ابر جواب داد. حضرت فرمود: آیا مأمور رحمت هستی یا غضب؟» پس ابر جواب داد و سپس حضرت مرخصش نمود. بعد یک ابر سفید نورانی نزدیک آمد و سلام کرد و جواب شنید. حضرت به او فرمود: مأمور هستی که کدام سرزمین بروی؟» ابر گفت: «مأمور هستم که به اراضی طالقان بروم.» حضرت فرمود: «بیا پائین و بر روی زمین قرار بگیر.» پس آن ابر پائین آمد. حضرت بازوی مرا گرفت و بر روی ابر نشاند و ابر شروع به حرکت نمود. در حالی که ابر در حال حرکت بود، آن حضرت را قسم دادم که: «خودت را معرفی بفرما.» ایشان فرمود: «خداوند، زمین را بدون حجت باقی نمی‌گذارد و من حجت خدا بر روی زمین هستم، من موسی بن جعفر می‌باشم.» ابر مرا با یک چشم بهم زدن به طالقان در پیش خانواده‌ام رساند.» در این هنگام هارون‌الرشید ملعون دستور داد تا علی بن صالح طالقانی را به قتل برسانند.تا کرامات امام موسی کاظم علیه السلام را کسی نشنودو‌نقل ننماید منابع: بحارالانوارج۴۸ص۳۹ مدینه المعاجزعلامه بحرانی القطره ج۱ص۵۹۰علامه مستنبط کرامات الصالحین ص۲۲۲ دانشنامه امام کاظم عليه السلام ج۱ص۲۲۱ لازم بذکر است ومزارمنسوب به علی بن صالح طالقانی درروستای اوانک طالقان می باشد ختم کنید عجل لولیک الفرج
مستحبی روز عید مبعث .‌.. ۴ تصویر ... قربه الی الله بنیت هدیه سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات الله علیه .. هدیه به ارواح طیبه محمد وآل محمد علیهم السلام...و به نیابت از جمیع از شیعیان ودوستداران اهل بیت علیهم السلام و جمیع نیت های خیر انجام شود.. ختم کنید عجل لولیک الفرج
sad_salvat.pdf
243.3K
شریف صد صلوات... بدین طریق باروش های گوناگون به ساحت مقدس حضرات معصومین محمدوآل محمدعلیهم السلام صلوات نثارکنید اللهم عجل لولیک الفرج... ذخیره و به منظور بهره مندی دیگران نشر دهید انتشار= باقیات الصالحات
مبارڪ باد زیبا مبعثش که با اقرا بسم ربڪ و با انا اعطیناک الڪوثر و با الیوم اڪملت لڪم الدین شد نغمه جاء الحق در تمام عالم طنین افڪند عيد مبعث مبارڪ 🌹 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh ♥️✧❥꧁یازهرا꧂❥✧♥️،
پنجشنبه دلتنگی 💔 را برای عزیزان آسمانی به رخ ما می کشد عزیزانی که ما را می بینند و حسرت جایگاه ما را می خورند با هدیه دسته گلی🌹 معطر به خوشبوئی فاتحه و صلوات به آنها می گوئیم بیادشان هستیم و فراموششان نمی کنیم بابای مهربونم روحت شاد😔 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تقدیرت اگر نوشته باشد.... در هر صورت مال تو میشه.... اما کی⁉️ و چطور ⁉️ فقط خدا می‌داند!👌🌹 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
اگر زیاد در معرض امواج موبایل هستید یا اینکه زیاد از فضای مجازی استفاده میکنید *حتما باقالی بخورید* تاثیری نداره همینجوری گفتم ....🤦‍♀ ولی خوشمزه س هوا هم سرد شده میچسبه 😂😂😂😂 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
با بابام رفتیم ماشین و بیمه کنیم متصدی گفت بیمه شخص ثالث هم براتون انجام بدم؟ بابام میگه اونو که لطف میکنید،اگه بیمه شخص ناقص هم دارید انجام بدید چون اکثرا ماشین دست این نادونه میزنه به در دیوار😂😂😂😂 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اين عيد عزيز .... منتظر مبعث دوباره اي هستيم ، محمد ديگر بنام مهدي‌علیه‌السلام♥️ https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
امام زمانم♥️ حیف که نمی شود .... از دوست داشتن عکس گرفت.... و آن را قاب کرد!!.... ای تمام وجودم♥️ https://eitaa.com/kulbeye_aramesh ♥️✧❥꧁یازهرا꧂❥✧♥️،
غروب و دلتنگی💔 زمان بیقراری دلم .....😔 سلام امید منتظران♥️ دوست دارم تمام سلام هایم اول بہ شما باشد پدر....... میدانم هر ڪجاے این عالم پهناور ڪہ باشید .... میفرمایید و علیڪم السلام♥️ السلام علیڪ یامولاے یاصاحب الزمان قلبم گره خورده بہ عشقت یا مولا♥️ 🤲 تبریک عید حضرت عشـ♥️ــق 🌹https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
.❤️✨. . . چادرم...♥️ سیاہ‌ترین‌رنگ‌‌جهان... هم‌ڪہ‌باشد... باطنش‌رنگــی‌ست! پر‌از‌نقش‌حیاست...🥰 اگر‌تو‌فقط‌سیاهے‌اش‌رامیبینے... ایراد‌از‌چادر‌من‌نیست... عمیق‌ تر بنگر......🌹 من حجابم را دوست دارم بامن همراه باش👇👇👇 🌹https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او ندارند پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد سارا شنید که پدر به آهستگی به مادر گفت: فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد قلک را شکست سکه‌ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد فقط پنج دلار بود سپس به آهستگی از در عقب خارج شد چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان گرم بود بالاخره سارا حوصله‌اش سر رفت و سکه‌ها را محکم روی پیشخوان ریخت داروساز با تعجب پرسید: چی می‌خواهی؟ دخترک توضیح داد که برادر کوچکش چیزی تو سرش رفته و بابام میگه که فقط معجزه می‌تونه او را نجات دهد من هم می‌خواهم معجزه بخرم قیمتش چقدر است؟ داروساز گفت: متأسفم دختر جان ولی ما اینجا معجزه نمی‌فروشیم چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما رو به خدا برادرم خیلی مریضه و بابام پول نداره و این همه پول منه من از کجا می‌تونم معجزه بخرم؟ مردی که در گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟ دخترک پول‌‌ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد مرد لبخندی زد و گفت: آه چه جالب فکر کنم این پول برای خرید معجزه کافی باشد سپس به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می‌خواهم برادر و والدینت را ببینم فکر کنم معجزه برادرت پیش من باشه آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسر با مؤفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت پس از جراحی پدر نزد دکتر رفت و گفت: از شما متشکرم نجات پسرم یک معجزه واقعی بود می‌خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟ دکتر لبخندی زد و گفت: فقط پنج دلار ✧✾════✾✰✾════✾✧ https://eitaa.com/kulbeye_aramesh