غروب و دلتنگی 💔 سلام امام زمانم ♥️ نگاهے به شهر بیندازیم..... چه غریبانه و مظلومانه.... از کنار ما میگذرید.... و نظاره گرید که.... چگونه شما را فراموش کردیم😔 و از بهار عبور کرده و به تابستان رسیده ایم..... فصلها بےمعنےاند بے شما پدر مهربانم😔😔 آقا جان در گذر عبور ثانیه ها و ساعت ها و روزها و سالها بےشما پیرشدیم.... اے کاش تمام میشود .... روزهاے سخت نبودنتان..... اے کاش از راه مےرسیدید و بهار را مهمان همیشگے قلبهاے فراموشکارمان میکردید... شرمنده ایم که هیچ گاه شبیه منتظران واقعے ات نبودیم ...😭😭 السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ.... ٖدر افق آرزوهایم تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم... همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh

حکایتی بسیار زیبا و شنیدنی در مورد بی قراری منتظران امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) و نظر لطف حضرت به ایشان....🤔🤔😔😔😭 ▪️پیشنهاد دانلود همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh

خطای دید فیزیک.....🧐 واقعا جالبه.... 👌 سلامتی استادان فیزیک🌹 همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh

اگه رانندگی میکنید.... اینو ذخیره کنید به دردتون می‌خوره🙄 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌

وای خدا شکرت....🤲 #فرزندآوری همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh

من از مقایسه کردن خودم با دیگران دست برداشتم...... و همچنین از مقایسه کردن خودم باکسی که فکر میکردم قرار بوده باشم..... مقایسه کردن لذت رامیکشد..... تنها فردی که باید از او بهتر باشی..... کسی است که دیروز بوده ای!!!👌🥰 #خودت_باش همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh

#تلـــــنگࢪانھ 🟣ادای آدم خوبارو درمیاریم #استاد_دانشمند همسفر شو👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh

🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_دوازهم 🔹پیراهن خون آلود«۱» 🔹 با طلوع خورشید، برادران یوسف او را به همراه خود روان کردند. آنها راه چاه را پیش گرفتند و هنوز به چاه نرسیده بودند که از مقصد خود پرده برداشتند و کینه دیرینه آنان آشکار گشت. دل هایشان سخت و قلب هایشان سیاه شد. پیراهن یوسفن راپ از تنش خارج کردند و او را به چاه انداختند تا دست تقدیر، سرنوشت او را تعیین کند و در این حال ناله و زاری یوسف و اشکهای روان او در دل برادران ترحمی ایجاد نکرد. برادران یوسف فکر کردند، با انداختن یوسف به چاه مشکلات روانی خود را درمان می کنند و آتش حسد و کینه هایشان خاموش می شود و از این پس قلب پدرشان به مهر و محبت آنان اختصاص خواهد داشت و نظر یعقوب تنها متوجه ایشان خواهد بود. (ادامه دارد...) #پیراهن_خون_آلود منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه های قرآنی با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن کریم شریک شوید... https://eitaa.com/kulbeye_aramesh