eitaa logo
🌍لبیک یا مهدی عج🌏
1.7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
9.6هزار ویدیو
21 فایل
سلام برمهدی موعود‌(عج)،ودرود برشما منتظران ظهور🙏 خوش آمدید 🌹🌹🌹 ارتباط با ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸به نام خـــــــــدا ✨به رسم آغاز سلام                     🌸با عشق و تبسم ✨و به آواز سلام 🌸از سبزترین ترانه ها ✨سر شـــــــــارید ...                   🌸بر روے گـــــــــل  ✨تک تڪتان باز سلام 🌸ســـــــــلام ✨صبحتون پر از عشق و زیبایی 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗امیدوارم امروز 🎁بهترین عیدی را 💗از دست تان پُر برکت 🎁امام زمان (عج) بگیرید 💗بهترینها نصیب تک تک شما 🎁دوستان و عزیزان بشه 💗تقدیم به شما خوبان 🎁عیدتون مبارکــــــــ گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (عج) 💐دل دل نکن ای دل 💐دست دست نکن ای پا 🎤 👏 🌎مرکز گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
نیایش صبحگاهی 🌹🍃 🌹پروردگارا 💫به میمنت و مبارکی 🌹این روز زیبا 💫گره ازمشکلات همه بازکن 🌹تمام خانه ها را 💫لبریز از شادی و 🌹سرشار از برکت 💫و غرق درخوشبختی بفرما 🌹بارالهی... 💫آغاز امامت حضرت مهدی (عج) 🌹شروع بهترینها برای همه 💫و ظهور حضرت 🌹صاحب الزمان را برای 💫همه عاشقان ولایت و امامت 🌹مهیـا بفـرمــا آمیــن...🙏 گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊جهان محیط وسیع 💗عنـایت است امـروز 🎊وجود، مرکز 💗نور هدایت است امروز 🎊عطا و جود و 💗کرم بی نهایت است امروز 🎊دهید مژده که 💗عید ولایت است امـروز 🎊عید امامت و زعامت مولای منتظران مبـارک🎉🌹 گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشنوی ؟ فریاد ناشنیده امام زمان ( عج ) ....🪴🌸🙏🏻 گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣📣📣📣📣📣📣📣📣حتما ببینید جهان پس از ظهور 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلبه‌ جانبازی که ۸۲ بار جراحی شد، یک بار کفن شده، ۸ ساعت در سردخانه بوده، قبر هم برایش کنده شد و آگهی شهادتش منتشر گردید. اما در نهایت عنایت خاصه امام رضا علیه السلام مشمول حال ایشان شده است. طلبه جانباز محمد صادقی سرایانی گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
‏فیلم از طرف ..
هدایت شده از حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه
. نظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دربارۀ برگزاری چیست؟ حضرت آقا بارها فرموده‌اند که به مقدسات سایر مذاهب توهین نکنید. بنابراین ! برخی می‌گویند در مجالس خصوصی اشکالی ندارد که لعن بگوییم؛ درحالی‌که حضرت آقا قید نزدند که مجلس عمومی باشد یا خصوصی، بلکه به‌طور کلی فرموده‌اند که به مقدسات سایر مسلمانان یعنی سایر فِرَق اسلامی توهین نکنید. ایشان فرموده‌اند: آن شیعه‌ای هم که ازروی نادانی و غفلت، یا گاهی ازروی غرض به مقدسات اهل‌سنت اهانت می‌کند، عرض می‌کنم: رفتار هر دو گروه است و است. 🔹 بیانات در جمع مردم استان كردستان، ۲۲ /۰۲/ ۱۳۸۸ .
‏فیلم از طرف ..
🌤آثار وضعی رفت و آمد با گنهکاران ☀️ در کتاب « جمال عرفان » آمده است : « ظهر روزی از روزهای گرم تابستان مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی عبا را به سر انداخته و به طرف وادی السلام می رود. آقایی از اهل فضل ایشان را می بیند و به همراه ایشان به راه می افتد. از شهر که خارج می شوند احساس می کنند که در عمودی از هوای خنک و لطیف و معطر قرار گرفته اند. مرحوم آقا سید جمال برنامه اش این بوده که وقتی به وادی السلام می رسیده ابتدا سر قبر بزرگان علم و تقوا از جمله مرحوم قاضی می رفته و بعد می آمده در مکانی که هیچ اثری از قبر نبود می نشسته و فاتحه و دعا می خوانده است. خلاصه از وادی السلام که بر می گردند باز همان هوای خنک و لطیف با ایشان بوده تا اینکه به شهر می رسند و با شخصی برخورد می کنند. بعد از سلام و علیک و احوالپرسی که بسیار کوتاه و زود گذر بود، احساس می کنند که اثری از آن هوای خنک و لطیف نیست. مرحوم آقا سید جمال رو می کند به آن آقایی که همراهش بوده و می گوید: دیدی چگونه تماس های نامناسب اثر خودش را می گذارد. بنابراین معاشرت و تماس با افراد برای شخص سالک نقش مهمی دارد چه با خوبان و چه با بدان. » چند سال پیش نیز چند پسر جوان خدمت علامه حسن زاده آملی رسیدند و از ایشان تقاضاکردند تا آنان را نصیحتی کنند. علامه فرمودند: سعی کنید با نامحرم ارتباط نداشته باشید، چه نامحرمی که زن باشد چه مرد. آن چند جوان با تعجب از آقا پرسیدند: ارتباط نداشتن با زن نامحرم برایمان قابل فهم است اما مرد نامحرم!!! آیت الله حسن زاده آملی فرمودند: هرکسی که با خدا رابطه ندارد نامحرم محسوب می شود، چه مرد باشد چه زن. همچنين در كتاب « ستارگان سپهر سلوك » به نقل از آيت الله العظمي بهجت آمده است: « باكسي نشست و برخاست كنيد كه همين كه او را ديديد به ياد خدا بيفتيد، به ياد اطاعت از خدا بيفتيد. نه با كساني كه در فكر معاصي و گناهان هستند و انسان را از ياد خدا باز مي دارند. »
🐴🐴🐴 آثار ناسزا گفتن 🐴🐴🐴 « جناب شیخ رجبعلی خیاط می فرمودند: هر کس به نفسی بی حرمتی کند، بر نفس خود اثر می گذارد. روزی از معبری می گذشتم که شخصی، شخص دیگری را، خر، خطاب کرد. فوراً دیدم خود او به شکل خر در آمده است. یک بار دیگر هم دیدم فردی، درشکه ای را می راند که نزدیک بود با عابری بر خورد کند. کالسکه ران، با عصبانیت به عابر گفت: یابو، جلو تو ببین. فوراً دیدم که افسار دوتا شد و خود او هم تبدیل به اسب شده و اسبهای دیگر را می راند! » [ کیمیای محبت، ص۱۲۹ ]
🚫بداخلاقی با اهل خانواده مانع رسیدن فیوضات معنوی می شود🚫 در کتاب « آیت الحق » به نقل از علامه حسن ‌زاده آملي‌ آمده است : « به آقاي سيد محمدحسن الهي، برادر بزرگتر علامۀ طباطبايي كه در عرفان و سير و سلوك از شاگردان مرحوم سيد‌ علي ‌آقا قاضي بود، مكرر عرض مي‌كردم كه وقتي خدمت آیت الله قاضي مي‌رسيد، از جانب من از ايشان خواهش كنيد كه مرا هم در تشرف به خدمت حضرت وليعصر (عج) شريك خود نماييد و براي من نيز اجازۀ ملاقات بگيريد. چون مي‌‌دانستم اين دو بزرگوار به اين سعادت عُظما مي‌رسند. روزي در شهر آمل بعد از ظهر خواستم استراحت كنم، بچه‌ها داد و فرياد كردند و مانع استراحتم شدند. من عصباني شدم و با آنها تندي نمودم و پرخاش كردم؛ ولي بعد از آن،خودم پشيمان شدم و از اين كه بچه‌ها را ناراحت كردم، وجدانم ناراحت بود. عصر رفتم بازار و مقداري شيريني و ميوه خريدم و به منزل آوردم كه شايد بدين وسيله دل بچه‌ها را به دست آورم. با اين حال وجدانم آرام نمي‌‌گرفت و آشفته خاطر بودم. بالاخره تصميم گرفتم در سفري به تبريز با مرحوم سيد محمد حسن الهي ملاقات كنم. وقتي به خدمت ايشان رسيدم، پيش از اين كه علت مسافرتم را بگويم، گفتم: عرض مرا به خدمت سيد علي قاضي رسانديد؟ آقای الهی فرمودند: وقتي پيام شما را به آقا عرض كردم،آقا تأملي كردند و سپس با ناراحتي فرمودند: ايشان چگونه مي‌خواهند اين راه را طي نمايند، با آن اخلاقي كه نسبت به همسر و كودكان انجام داده و با آن ها دعوا كرده‌اند؟! با آن اخلاق و تندي چگونه مي‌شود به اين رتبه و مقام رسيد؟! » آیت الله سعادت پرور می فرمودند: « یک بار در خانه با خانواده بد اخلاقی کردم. در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله های تو بی اثر شد. »
مردان غیور قصه‌ها برگردید یکبار‌دگر به‌شهر‌ما برگردید دیروز‌به‌خاطر‌خدا‌میرفتید... امروز‌به‌خاطر‌خدا‌برگردید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم قدیمی از زمان هجوم تروریست های اشغالگر آمریکایی به حرم امام حسن عسگری علیه السلام... 🌸 *سلام و درود خداوند بر شهدای عزیز مدافع حرم که با شجاعت تمام و نثار جان خود از حریم اهل بیت سلام الله علیها دفاع کردند*
بهنام محمدی شهید ۱۳ ساله ای که بعد از ۳۱ سال و نبش قبر پیکر مطهرش سالم بود بهنام محمدی نوجوان ۱۳ ساله زبر و زرنگی بود که به او تعلیمات لازم را جهت کسب اطلاعات از دشمن داده بودم، و به‌عنوان اطلاعات‌چی در خدمتم بود. یک روز به بهنام گفتم «برو پیش عراقی‌ها و بگو صدام کِی به خرمشهر می‌آید؟ مادرم یک گوسفند نذر کرده که هر وقت صدام آمد زیر پایش قربانی کند؛ آنوقت آن‌ها دیگر با تو کاری نخواهند داشت. بعد به آنها بگو که تعداد زیادی تانک از فلان مسیر در حال حرکتند و دارند به سمت شما می‌آیند»؛ می‌خواستم با استفاده از این ترفند جلوی پیشروی دشمن گرفته شود، تا نیروی کمکی برسد؛ که البته جلوی پیشروی دشمن گرفته شد، اما نیروی کمکی هیچ وقت نرسید. همچنین در برخی اوقات که درگیر جنگ و دفاع بودیم، بهنام محمدی را می‌دیدم که دوان دوان جلو آمده و اطلاعاتی از آرایش نظامی دشمن به ما می‌داد، یا مثلا می‌گفت «تیمسار! به جان مادرم از فلان کوچه پنج تانک دارند به طرف ما می‌آیند»؛ که من فورا آرپی جی زن ها را به آن محور می‌فرستادم. خدا رحمتش کند. * شجاعت بهنام در تعویض پرچم‌ها یک روز بهنام وقتی که پرچم عراق را بالای یکی از ساختمان‌های بلند خرمشهر می‌بیند، به‌طور نامحسوسی خود را به ساختمان رسانده و به دور از چشم بعثی‌ها پرچم ایران را جایگزین پرچم عراق می‌کند؛ واقعا دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده‌ خرمشهر روحیه مضاعفی را در بچه‌ها ایجاد کرده بود، و جالب‌تر اینکه عراقی‌ها  تا ۱۸ آبان متوجه این موضوع نشده بودند. بهنام بعد از تعویض پرچم نزد ما آمده بود؛ دست او هنگام تعویض پرچم به دلیل ضخامت طناب، و سرعتی که در پایین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم کشورمان داشت، مجروح شده بود. به گروهبان مقدم گفتم باند بیاورد و دست بهنام را پانسمان کند، مقدم باند را از کوله‌اش بیرون آورد، اما بهنام اجازه پانسمان دستش را نمی‌داد و با دویدن به دور من، مقدم را به دنبال خود می‌کشاند؛ به بهنام گفتم «چرا نمی‌ایستی؟! می‌خواهد پانسمانت کند تا زخمت چرک نکند»؛ بهنام رو کرد به من و گفت «باند را بگذارید برای سربازانی که مادر ندارند و تیر می‌خورند.» هرچه سعی کردیم این نوجوان ۱۳ ساله اجازه نداد دستش را ببندیم؛ او یک مشت خاک روی دستش ریخت و رفت. * چگونگی شهادت نوجوان دلاور حدود ساعت ۹ صبح روز ۲۴ مهر، بهنام در «بازار نقدی» مورد اصابت ترکش «خمسه خمسه» قرار گرفت، و در پیاده‌رو به زمین افتاد؛ سپس تانک از روی زانوانش عبور کرد، که در اثر آن پایش از زانو به پایین قطع شد، و ایشان به این ترتیب به شهادت رسید. ** ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی؛ جسدی که بعد از ۳۱ سال سالم بود مادر شهید محمدی می‌گفت که بهنام هر شب به خوابش می‌آید و می‌گوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال ۹۰ نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند. آیت‌الله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی من قرار داشتند خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوان‌های این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکه‌ای از این سنگ روی آن‌ها بیافتد استخوان‌ها از بین می‌رود. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوان‌هایش را سالم برداریم». آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از ۳۱ سال هنوز از زانویش خون می‌چکید. مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او می‌گفت «مردم! این بچه بوی گلاب می‌دهد؛ چرا می‌خواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمی‌بینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا می‌خواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شده‌اید»؛ واقعا صحنه‌ی عجیبی بود. من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم می‌آمد و با من حرف می‌زد، و می‌گفت "جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم"، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمی‌آید»؛ من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمی‌بینمش». 🌷 *اَللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحمّدٍوَآلِ‌مُحمّدوَعَجِل‌فَرَجهُم*🌷
⚡️حاضرم این اعتقادم را روی کفن‌ام بنویسند! ⚡️تا می‌تونید از این افشاها بکنید! ✍ رضا امیرخانی نویسنده کتاب «جانستان کابلستان»: 🔻️سال ۸۸ سفری به افغانستان داشتم که بعضی قسمت‌هاش رو در کتاب «جانستان کابلستان» نوشتم؛ در اون سفر دیداری با یکی از مشاوران حامد کرزی و یکی از مشاوران وزیر خارجه وقت افغانستان داشتم. ️از هر دری سخنی شد تا بحث به مراسم ۹ ربیع و لعن بزرگان اهل‌سنت رسید. من هی سعی می‌کردم با دیدگاه وحدت اسلامی حرف بزنم، اما هر چی می‌گفتم مشاور کرزی یه فیلم بلوتوث‌شده توی گوشی‌ش نشون می‌داد از مجالس لعنی که فلان سخنران معروف در اون صحبت می‌کرد. دیدم قبول نمی‌کنند. ️گفتم براتون خاطره‌ای تعریف می‌کنم: «مدتی پیش که در یک مراسمی نزد رهبر انقلاب بودم، بعد از مراسم سوالی از ایشون داشتم و ایستاده بودم تا نوبت‌م بشه. یک حاجی بازاری متدین به آقا گفت: از موقعی که شما برگزاری مجالس ۹ ربیع رو ممنوع کردید، خودم دم در خونه می‌ایستم و هر گوشی و ضبط صوتی که مدعوین دارن می‌گیرم ازشون و نمی‌ذارم هیچ فیلم و صوتی از این مجالس بیرون بره. حاجی، توقع داشت مورد تحسین رهبری قرار بگیره؛ آقا گفت: «این که من لعن بزرگان اهل‌سنت رو ممنوع کردم، به خاطر عواقب این‌طوری‌ش نیست! این اعتقاد قلبی منه و حاضرم این اعتقاد رو روی کفن‌ام بنویسن!» ️وقتی این خاطره رو برای اون دو مشاور نقل کردم، مشاور کرزی گفت: وقتی رفتی ایران به خامنه‌ای بگو «یک مرید به مریدان تو افزوده شد!» من چندی بعد در دیداری با رهبری این رو تعریف کردم و گفتم من افشای سرّ کردم. آقا فرمودند: «تا می‌تونید از این افشاها بکنید!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سفید در دیدار خامنه ای ما جانبازان نابینا، در زمان چشمانمان را لب مرزها گذاشتیم تا دیده‌بان همیشه بیدار این کشور باشد تا احدی جرات نکند نگاهی به کشور بکند! 🇮🇷 ای با شهدا
⚜مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید . دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟ پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور . دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند. پدر گفت امتحان کن. دخترم. دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد سبدرازیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند.پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد . پدرش گفت دوباره امتحان کن. دخترکم . دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد .برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است... پس پدر به. او گفت سبد قبلا چطور بود؟ اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند، خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹شهیدی که قبل از شهادتش قبرش را به اندازه بدن بی سرش کنده بود!! شهید شیرعلی ، در عملیات فتح بستان ، موج انفجار مجروحش کرد ، تمام بدنش از کار افتاده بود ، وقتی شهدا را جمع می کنند ، او را در پلاستیک می پیجند و همراه بقیه شهدا به سردخانه می دهند ، صداها را می شنید اما نمی توانست حرف بزند یا حرکتی کند . در آن حال به امام حسین متوسل می شود به آقایش می گوید، من با توعهد بسته ام بدون سر شهید شوم ، پس شرمنده ام نکن. وقتی برای بردن شهدا به سردخانه رفتند ، دیدند کیسه ای که شهید سلطانی در آن پیچیده شده عرق کرده است ، کیسه را باز می کنند می بینند هنوز زنده است ، اکسیژن وصل می کنند و به بیمارستان منتقلش می کنند. به یارانش می گوید: من از خدایم خواسته ام تا جلو امام حسین شرمنده نشوم ، وقتی شهدا وارد محشر می شوند چگونه سر بر بدن داشته باشم و به حضور امام حسین برسم. همسرش می گوید: چهلم شهید دستغیب بود ، حاجی شیرعلی در دفتر کارش با چند همرزم دیگر نشسته بود ، تلفن زنگ می خورد ، یکی از دوستان گوشی را برمی دارد ، روی ترش می کند ، عصبانی می شود ، حاجی می گوید پشت تلفن با کسب بد سخن نگو ، دوستش گوشی را به شیرعلی جبهه ها می دهد ، آنطرف نفری از گروه منافقین به او می گوید ، دستغیب را کشتیم حال نوبت توست ، حاجی به او می گوید آنچه خدا بخواهد همان می شود . شهید سلطانی از مدتها قبل برای شهادت آماده بود ، قبر خودش را در کتابخانه مسجد با دست خودش آماده کرد، شبها در آن قبر می نشست و با خدایش راز و نیاز می کرد، بارها قبر را اندازه گرفته بود و برای خودش جای سر نگذاشته بود. سردار بی سر ، می دانست که مولایش شرمنده اش نخواهد کرد ، تا عاقبت در عملیات فتح المبین خمپاره ای از جبهه دشمن تن بی سرش را بر زمین جای می گذارد. پیکر بی سر شهید سلطانی ، دوازدهم فروردین سال 61 در قبری که با دستان خودش ، درکتابخانه مسجد المهدی (عج) آماده کرده بود ، خلوت و پناهش بود ، به خاک سپردند.خوشا به سعادتش... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ پیرمردی بود زاهد که در دل کوه، توی دخمه‌ای عبادت می‌کرد و از علف‌ها و میوه‌های جنگلی کوه هم می‌خورد. روزی از کوه به زیر آمد و به طرف ده راه افتاد رفت و رفت تا به نزدیک ده رسید، مزرعه گندمی دید. خیلی خوشش آمد، پیش رفت و دو تا سنبله از گندم‌ها چید و کف دستش خرد کرد و آن چند دانه گندم تازه را خورد، بعد از آنکه چند قدمی به طرف ده پیش رفت، به خودش گفت: «ای مرد! این گندم از مال که بود خوردی؟… حرام بود؟… حلال بود؟…» زاهد سرگردان و پریشان شد و گفت: «خدایا! من طاقت و توش عذاب آن دنیا را ندارم ـ هرچه می‌خواهی بکنی و به هر شکلی که جایز می‌دانی مجازاتم کن و تقاص این چند دانه گندم را در همین دنیا از من بگیر!» خدا دعا و درخواست او را قبول کرد و او را به شکل گاوی درآورد و به چرا مشغول شد. صاحب مزرعه که آمد و یک گاوی در گندم‌زارش دید هرچه در حول و حوش نگاه کرد کسی را ندید ـ ناچار طرف غروب، گاو را به خانه آورد و مدت هشت سال از او بهره گرفت، آخر که از گوشت و پوست او هم استفاده کرد، کله خشک او را برای مزرعه‌اش «داهول» کرد یعنی مترسک کرد و توی زمین سر چوب کرد ـ روزی که صاحب زمین مزرعه‌اش را چید و کوبید و گندم را خرمن کرد، شب دزدها آمدند و جوال‌هاشان را از گندم پر کردند ناگهان صدای غش‌غش خنده از کله خشک گاو بلند شد، دزدها مات و حیران شدند و خشکشان زد، هرچه به این طرف و آن طرف نگاه کردند دیدند هیچکس نیست اول خیلی ترسیدند و گندم جوال کردن را ول کردند. 💥بعد آمدند پیش کله و ایستادند و گفتند: «ای کله! ترا خدا بگو ببینم چرا می‌خندی؟ تو که هستی؟ چرا اینطور می‌خندی و ما را مسخره می‌کنی؟» کله به زبان آمد و شرح احوالش را گفت و آخر هم گفت: «من به تقاص دو تا سنبله گندم دارم چنین مکافاتی می‌بینم ـ وای به حال شما که جوال جوال می برید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•