بر مشام مےرسد هر لحظہ بوے ڪربلا...
بر دلم ترسم بماند آرزوے ڪربلا...🥀
تشنہ ے آب فراتم اے اجل مھلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شھید ڪربلا😭
#السلام_علیک_یاثارالله ✋
#اللهم_الرزقنا_حرررم 😭🕊
#عاشقِ_کربلاتم_حسین_جانم🦋
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🦋
⏯ @lashkar70🍂🎋🍂
هدایت شده از .
4_5983248657212770220.mp3
17.3M
نوکر درمانده منم
زائر جامانده منم
باز ببینید مرا ...
#امیرکرمانشاهی
1_485984705.mp3
3.08M
#رفیق_شهیدم 💞
#سردار_دلمـ 🕊♥️
از نیل
رَد شـدهای؛🌊
و به ساحِل رسـیدهای!
ما غرق فـتـنهایم..
دُعا ڪن
بَراے مٰا...💔
#بانواےدلتنگِحاجقاسـم🕊
#پیشنهاد_دانلود |👌🏻|
🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋
↪️. @lashkar70🍂🎋🍂
هدایت شده از شهیدخیبر(ابراهیم همت)
1_15499103.mp3
8.68M
❤️ نیومدی یه جمعه به ندیدنت اضافه شد
🎹 پویا بیاتی
👉💔 @lashkar70🌾🌹 🌾💔💔
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از 🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#خاطرات_شهدا
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن....
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.»
بهترین فرصت استراحتش توی ماشین و در ماموریتهای طولانی بود!
📎فرمانده لشگر ۱۷ علیابن ابیطالب
#شهید_مهدی_زینالدین🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۷/۱۸ تهران
شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷ سردشت