eitaa logo
مسیر روشن🌼
59 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
ارائه نظرات و پیشنهادات: @eshgh_yaani_ye_pelak
مشاهده در ایتا
دانلود
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت چهل و نهم خداحافظ زینب تازه می فهمیدم چرا علی گفت …  من تنها کسی هستم
🌾 🌾قسمت پنجاهم سرزمین غریب نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه🛬🇬🇧 اومد …  وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و😳😧تعجب… نگاهش رو پر کرد …  چند لحظه موند … نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه… سوار ماشین🚘 که شدیم … این تحیر رو به زبان آورد … – شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید … زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت … – و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما … با چنین وارد خاک انگلستان🇬🇧 شده … نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم …یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم😒 که بقیه اینطوری نیومدن … ولی یه چیزی رو می دونستم … به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم… هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید … اما سکوت کردم … ✋ باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم … و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم … من رو به خونه ای 🏡که گرفته بودن برد … یه خونه دوبلکس …بزرگ و دلباز … با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی… ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی … تمام وسایلش شیک و مرتب … فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود …  همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز … حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه …  اما به شدت اشتباه می کردن …😐 هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود … برای مادرم …خواهر و برادرهام … من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم …  قبل از رفتن …  توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده…  خودم اینجا بودم … دلم جا مونده بود … با یه علامت سوال بزرگ …❓😒 ⁉️– بابا … چرا من رو فرستادی اینجا؟ … ادامه دارد ... ✍نویسنده: ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاهم سرزمین غریب نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه🛬🇬🇧 اومد 
🌾 🌾قسمت پنجاه و یک اتاق عمل دوره تخصصی زبان تموم شد …  و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود … اگر دقت می کردی … مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن …  تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد … جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود …  همه چیز، حتی علاقه رنگی من … 😕 این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من و از و بود … از چینش و انتخاب وسائل منزل … تا ترکیب رنگی محیط و…  گاهی ترس😧 کوچیکی دلم رو پر می کرد … حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری …  چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت … هر چی جلوتر می رفتم …  حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد …فقط یه چیز از ذهنم می گذشت … ⁉️– چرا بابا؟ … چرا؟ … توی دانشگاه و بخش … مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم … 👏🎓 و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم …  بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین 🛌عمل فرارسید …  اون هم کناریکی ازبهترین جراح های بیمارستان … همه چیز فوق العاده به نظر می رسید …  تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم … رختکن جدا بود … اما …😧   ادامه دارد ... ✍نویسنده: ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و یک اتاق عمل دوره تخصصی زبان تموم شد …  و آغاز دوره تحص
🌾 🌾قسمت پنجاه و دوم شعله های جنگ آستین لباس کوتاه بود … 😐 یقه هفت … 😕 ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی …😶 چند لحظه توی ورودی ایستادم …  و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم … حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد … 👤مرد بود … برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن …  حضور شیطان😈 و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم … 😈– اونها که مسلمان نیستن … تو یه پزشکی … این حرف ها و فکرها چیه؟ … برای چی تردید کردی؟ … حالا مگه چه اتفاقی می افته … اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد … خواست خدا این بوده که بیای اینجا … اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد … خدا که می دونست تو یه پزشکی … ولی اگر الان نری توی اتاق عمل …می دونی چی میشه؟ … چه عواقبی در برداره؟ … این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده … شیطان😈⚔ با همه قوا بهم حمله کرده بود …  حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم …  سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم …😞😖 ⁉️– بابا … من رو کجا فرستادی؟ … تو … یه مسلمان شهید…دختر مسلمان محجبه ات رو … 🔥آتش جنگ عظیمی 🔥که در وجودم شکل گرفته بود …وحشتناک شعله می کشید … چشم هام رو بستم … 😥😢🙏 – خدایا! توکل به خودت … یازهــ🌸ـــرا …  دستم رو بگیر … از جا بلند شدم و رفتم بیرون …  از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم …پرستار از داخل گوشی رو برداشت … از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم …  _شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست … و … از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود …  اما من آدمی نبودم که حتی برای یه  … از جلو برم … حتی اگر تمام دنیا🌎 در برابرم صف بکشن …  مهم نبود به چه قیمتی … چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ….✌️ ادامه دارد .... ✍نویسنده ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
می‌گویند سری راکه درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند، ولی سر من درد می‌کند برای سربندی که نام مقدس تو روی آن حک شده باشد ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مقام معظم رهبری: شما هم بی رحمی کنید و مراقب باشید و این ها را نیاورید.../ دو‌ نکته مهم از رهبری در مورد سلبریتی ها و مجری سالاری... [حتما بخوانید] 🔸 مقام‌ معظم رهبری در تاریخ ۳شهریور۱۳۹۷ در دیداری خصوصی با رئیس و‌ مدیران وقت صدا و سیما مطالبی فرمودند که‌ متأسفانه هنوز پخش نشده است!
مسیر روشن🌼
مقام معظم رهبری: شما هم بی رحمی کنید و مراقب باشید و این ها را نیاورید.../ دو‌ نکته مهم از رهبری در
1️⃣ ایشان در بحث چهره ها (=سلبریتی ها) گفتند: «بحث سوم، است. برای چهره ها از کلمه سلبریتی استفاده نکنید... این یک‌ واژه انگلیسی دارد وارد ادبیات ما می شود... خب شما که می خواهید یک چهره را به تلویزیون دعوت کنید، خوب هایش را بیاورید. چرا کسانی که علیه جمهوری اسلامی صحبت می کنند یا مسأله دارند یا با نظام زاویه دارند، به تلویزیون می آورید و تریبون در اختیارشان می گذارید؟ از آن طرف، آن ها کسانی ... که کارهای خوب و ارزشی انجام داده... هم‌ خودشان و هم‌ همکارانشان را تحریم می کنند! ما رحم می کنیم اما آن ها رحم نمی کنند، شما هم بی رحمی کنید و مراقب باشید و این ها را نیاورید...»
مسیر روشن🌼
1️⃣ ایشان در بحث چهره ها (=سلبریتی ها) گفتند: «بحث سوم، #چهره_سازی است. برای چهره ها از کلمه سلبریت
2️⃣ ایشان در بحث مجری سالاری گفتند: «نکته پنجم، مجری سالاری است. مجری که اساسا در تلویزیون رشد کرده و چیزی نبوده اما اینجا توسط شما اعتبار پیدا کرده، حالا بالاتر از گل نمی شود به او گفت چون قهر می کند و‌ می گوید از اینجا می روم! بعد هم آقایان می گویند ما نگرانیم برود خارج در شبکه من و تو. برود، ثم ما ذا؟ چه می شود!؟ ... وقتی شما نگران اینجور مسائلید، باید هنر داشته باشید که نسبت به این مسائل، واقعیت را تبیین کنید. در داستان امام حسن (ع) وقتی عبیدالله بن عباس فرار کرد و رفت سمت معاویه، جانشین او قیس آمد صحبت کرد. در تاریخ هست طوری صحبت کرد که سپاهیان این طرف گفتند خوب شد رفت! یعنی صحنه را در واقع به نفع سپاه اسلام تغییر داد. شما هم باید نوعی رفتار کنید که کسی رفت بیرون، برای نظام، آسیب و‌ چالش نشود. نگران این نباشید که بروند بی بی سی و من و تو، بروند هر غلطی می توانند بکنند، شما هم در دهان آن ها بزنید...»
مسیر روشن🌼
2️⃣ ایشان در بحث مجری سالاری گفتند: «نکته پنجم، مجری سالاری است. مجری که اساسا در تلویزیون رشد کرده
پ.ن: ای کاش حداقل بخشی از سخنان رهبری در آن جلسه منتشر می شد. به نظر شما چرا آن صحبت ها و گلایه های رهبری پخش نمی شود!؟
1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔴✨ سلسله جلسات و زنده آموزشی ⭕ با عنوان «زندگی بدون بن بست» 🔵 با موضوع: قدرت درون و راهکارهای ایجاد و پرورش آن برای حل مسائل ⁦🕰️⁩ ۳۰ مرداد تا ۸ شهریور ساعت ۱۸ ۱۰ جلسه در ۱۰ روز ❌لایو ذخیره نمیشود❌ 🌺 دوستانتون رو برای استفاده از این محتوای ویژه و بسیااااار کاربردی به کانال دعوت کنید⁦👇🏻⁩⁦👇🏻⁩⁦👇🏻⁩ https://eitaa.com/joinchat/4167303191C480d8b1bf0 .
5.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار نیست دو تا تیر از تفنگ دراومده... امانتمون رو کنار بگذاریم حکیم ۹ ساله💚🌷
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابی عبدالله خودش شهید انقلاب اسلامیه⁉️ پرچم این انقلاب از کلینی تا خمینی دوش به دوش اومده⁉️