eitaa logo
مسیر روشن🌼
59 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
ارائه نظرات و پیشنهادات: @eshgh_yaani_ye_pelak
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظر نظرات بقیه عزیزان هستیم🤗🌷
مسیر روشن🌼
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰 بسم الله الرحمن الرحیم #چراغ_همیشه_روشن #قسمت_هجدهم -ای ناقلا! از کی این‌قدر زرنگ شدی
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰 بسم الله الرحمن الرحیم کم‌کم کارهای ترخیص معصومه را انجام می‌دهم. نگاه نگرانش، روی صورتم سنگینی می‌کند، می‌دانم که تا کامل برایش توضیح ندهم، آرام نمی‌شود. با مادرش هماهنگ کردم که چند روزی آن‌جا بماند. متأسفانه آدرس خانه‌ی خودمان را دارند و نگرانم آسیبی به زن و بچه‌ام برسانند. دست معصومه را می‌گیرم و می‌برمش داخل ماشین، آرام در گوشم می‌گوید: -به‌خاطر این اتفاقا می‌خوایم بریم خونه‌ی مادرم؟ -عزیزم اونجا راحت‌تری، چند روز اون‌جا باشید تا یه کم اوضاع بهتر بشه -اگه نشد چی؟ -می‌شه ان‌شاءالله، توکل کن به خدا... حوراء را مادرم می‌آورد و می‌گذارد در ماشین. با مادر می‌رویم تا بقیه وسایل را بیاوریم. ساک حوراء را مادر می‌گیرد و وسایل معصومه را من. مادر جلوتر می‌رود و من پشت سرش. از حیاط بیمارستان صدای ولوله و جیغ می‌آید. -وا مادر چی شد یهو؟! مصطفی مامان، شما زودتر برو ببین چه خبره! -واااای نکنه... ساک را می‌اندازم و دوان‌دوان می‌روم سمت ماشین. ✍ز.فرخی 〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
براتون آرزو می کنم در این لحظات آخر سال ۱۴۰۱، وقتی به سال قبل فکر می‌کنید، احساس رضایت داشته باشید😍 دعا می‌کنم حال خوب پایان سال ۱۴۰۱ رو جشن بگیرید🤲🌷 و از خدا براتون آرزوی تمدید حال خوب این روزهاتون رو دارم🌸 🌼✍bahar.rasta ---------💚🌟💚--------- @na_be_afkarepooch ---------💚🌟💚---------
Abdolreza Helali ~ Music-Fa.Comعزیزم حسین ۲.mp3
زمان: حجم: 10.62M
سال جدید رو پر از نور اهل بیت و امام حسین علیهم السلام براتون آرزو دارم🤲🌸 اینم عیدی شما دوستان همراه🤗 🌷
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سپاس 🙏 💐از بودنتون 🌺"درسال گذشته" 💐با آرزوی داشتنتـون 🌺"درسال جدید" 💐تقدیم به همه شما خوبان 🌺سال 1402 مبارک درپنـاه حق باشید💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و صد سلام به شما دوستان مهربان🤗🌸
🌹 سلام علیکم ✋ 💗شماره حساب دلتون رو نداشتم تا شادی ها رو براتون واریز کنم... 🌸 💗رمزش رو هم نداشتم تا لااقل غمهاتون رو برداشت کنم 🌸 💗ولی از خود پرداز دلم براتون آرزو کردم! چرخ گردون، چه بخندد، چه نخندد، تو بخندی 🌸 مشکلی، گر تو را، راه ببندد، تو بخندی 🌸 غصه ها، فانی و باقی، همه زنجیر به هم گر دلت از ستم و غصه برنجد، تو بخندی 🌸 روزتون شاد و قشنگ...💐 🎂🍭عیدتون مبارک 🍭🎂
هدایت شده از ♻«جهاد تبیین»♻
28.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 سال "مهار تورم، رشد تولید"🌺 📹 ببینید | فیلم کامل پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۲ 💫 🔍 متن کامل پیام👇 https://khl.ink/f/52249
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر روشن🌼
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰 بسم الله الرحمن الرحیم #چراغ_همیشه_روشن #قسمت_نوزدهم کم‌کم کارهای ترخیص معصومه را انجا
〰〰🍃🌸🍃〰〰 بسم الله الرحمن الرحیم مردم درست اطراف ماشین ما جمع شده‌اند، همه را کنار می‌زنم و به سختی خودم را به معصومه می‌رسانم. خدای من! روی زمین افتاده، حوراء کجاست؟ دست معصومه را می‌گیرم و هن‌هن‌کنان می‌پرسم؟ _چی شد معصومه؟ حوراء... خون از بدنش می‌آید و رنگش مثل گچ شده است، با حالت زارونزار می‌گوید: _بردنش مصطفی، بچم رو بردن... تو رو خدا پیداش کن؛ دوتا موتوری به زور ازم گرفتنش و بردن. مصطفی من بچم رو می‌خوام.😭 تلفنم زنگ می‌خورد، باز هم شماره‌ی غریبه. از معصومه فاصله می‌گیرم و جواب می‌دهم. -به‌به، آقا مصطفی! فکر نمی‌کردی حرفام جدی باشه، نه؟ -عوضی نامرد... -گوش کن... حالا مثل یه پسر خوب همون کاری که ازت خواستم رو انجام می‌دی. -کورخوندی نامرد -اگه دختر کوچولوت رو زنده می‌خوای، باید اون دفتر رو برام بیاری. صداش رو که می‌شنوی؟ صدای گریه حوراء بود. چطور توانسته بچه‌ی دو سه روزه را گروگان بگیرد؟! -خدای من! حالا چه کار کنم؟ این بچه چند ساعت می‌تونه بدون مادرش دووم بیاره؟ مادرش هم بدون بچه، دق می‌کنه... ✍ز.فرخی 〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
مسیر روشن🌼
〰〰🍃🌸🍃〰〰 بسم الله الرحمن الرحیم #چراغ_همیشه_روشن #قسمت_بیستم مردم درست اطراف ماشین ما جمع شده‌اند،
〰〰🍃🌸🍃〰〰 بسم الله الرحمن الرحیم سریع‌السیر شماره‌ی اداره را می‌گیرم. حاج حسین خودش جواب می‌دهد. -مصطفی جان خودمون در جریان تماسات هستیم. داریم خط رو ردیابی می‌کنیم. شما نگران نباش و به حرفاش گوش بده. -اما حاجی بچه‌ام دو روزشه، بدون مادر... نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. -مصطفی جان شما به خونواده‌ات برس، این کار رو بسپار به ما ان‌شاءالله بچه‌ات رو صحیح و سالم بهت می‌رسونیم. مثل مرغ سرکنده شده‌ام، می‌روم سمت معصومه. از حال رفته است و پرستارها می‌خواهند ببرنش داخل بیمارستان. مادرم کف خیابان به خود می‌زند و بی‌قراری می‌کند. تلفن دوباره زنگ می‌خورد؛ هراسان جواب می‌دهم. این بار مادر معصومه است؛ تماس گرفته تا احوال‌پرسی کند، نگران است که چرا دیر کرده‌ایم. سعی می‌کنم طوری حرف نزنم که از ماجرا بو ببرد اما لرزش صدایم... -مادر چرا صدات می‌لرزه، چیزی شده؟! -نه حاج‌ خانوم چیزی نشده که؛ فقط گفتن بچه یه روز دیگه هم باید بمونه. -چرا خوب، مگه ترخیصش نکرده بودن؟! -چی بگم حاج خانم، شما نگران نباشید، هر موقع ترخیص شد میاییم ان‌شاءالله ✍ز.فرخی 〰〰🍃🌸🍃〰〰