eitaa logo
مسیر روشن🌼
59 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
ارائه نظرات و پیشنهادات: @eshgh_yaani_ye_pelak
مشاهده در ایتا
دانلود
میخوایم درباره حکمرانی فضای مجازی و حکمرانان اون مطالبی داشته باشیم شاید از خودتون بپرسید مگه این فضای ولنگار، حاکم هم داره⁉️🤔 با احترام عرض می کنیم که بله داره اونم چه حکمرانانی همه دلسوز البته دلسوز منافع خودشون نه من و شمای کاربر😔
مسیر روشن🌼
میگن که👇 حجاب در اسلام واجب است مثل نماز، ولی اجبار نیست، همانطور که اگر کسی نماز نخواند با او کار
💎 جواب کامل شبهه 🔶 اول: آنچه که مسلم است طبق آیات و روایات و نظرات متخصصین دین حجاب هم مثل نماز واجب است و در واجب بودن آن حرفی نیست. 🔷 دوم: احکام الهی چه واجب چه حرام دو نوع است یا فردی است یا اجتماعی است. فردی مثل نماز و روزه و غسل و نگاه به نامحرم و نگاه به فیلم مستهجن و ... این احکام را اگر شخص انجام بدهد یا انجام ندهد به خودش مربوط می‌شود و ضرری به احکام الهی و دیگران نمی‌زند. 🔻 اما احکام اجتماعی مثل؛ دزدی، قتل، فساد و ظلم و احتکار و ... است که اگر شخص آن‌ها را انجام بدهد علاوه بر اینکه بر خودش اثر دارد بر دیگران هم اثر دارد و احکام الهی را نزد آنان سبک و بی اهمیت می‌کند و جامعه را از منافع حیات بخش احکام الهی بی‌بهره و محروم می‌سازد. 🔻 مثل کسی که دزدی کند ضرر به دیگران زده است یا کسی که قتل انجام دهد یک نفر را کشته است و ضرر به دیگران زده است. یا کسی که مواد غذایی و مورد نیاز مردم را احتکار کند به مردم و اجتماع ضرر زده است پس نمی‌توانیم بگوییم جلوی دزد و قاتل و محتکر را نگیریم چون گناهش بر گردن خودشان است. 🔶 سوم: بنابراین واجب و حرامی که بر دیگران اثر داشته باشد واجب و حرام اجتماعی می‌باشد و برای آن باید قانون وضع شود تا حقوق دیگران ضایع نشود. حجاب هم جز احکام واجب اجتماعی است. اگر رعایت نشود بر دیگران اثر دارد و باعث تحریک دیگران و بی‌بندوباری در جامعه و ایجاد فساد و به خطر افتادن امنیت روانی دیگران می‌شود و این یعنی ضرر رساندن به دیگران پس باید برای آن قانون وضع شود. 🔷 چهارم: چیزی هم که قانون برای آن وضع شود و آن را لازم بدانند باید رعایت شود و این یعنی اجبار اجتماعی، مثل قانون دزدی نکردن که اجبار اجتماعی است و در تمام دنیا جلوی دزدی را با زور و اجبار می‌گیرند چون ضرر به اجتماع می‌زند. 🔻 و یا عدم رعایت بهداشت که موجب ناپاکی محیط می‌شود و زمینه بیماری مردم را فراهم می‌کند، این اجبار اجتماعی را لازم می‌کند، مثل جریان کرونا که رعایت دستورالعمل‌های آن، اجبار اجتماعی را لازم کرد. 🔶 پنجم: اما علاوه بر دلیل عقلی و دینی، بنابر قانون انسانی و سیاسی نیز پوشش اجباری، توجیه منطقی دارد. چون هر کشوری بنابر اعتقادات و فرهنگ‌ها و آداب و رسوم خود یک سری قوانین برای خودش دارد و هر کسی بخواهد در آن کشور زندگی کند باید آن قوانین را رعایت کند و کسی نمی‌تواند بگوید من این قوانین را قبول ندارم و رعایت نمی‌کنم. پوشش اجباری هم در ایران جز قوانین سیاسی است پس باید رعایت شود. 🔷 ششم: بنابراین پوشش اجباری هم از لحاظ شرعی هم از لحاظ عقلی و هم از لحاظ سیاسی، منطق دارد و باید رعایت شود. 📎
📣 آیدی دریافت شبهات👇👇 @eshgh_yaani_ye_pelak
این روزا عطر اقاقیو میخوام تلخی چای عراقیو میخوام آرومِ جونم... بیاید که داریم. 😊 دیشب یه عزیزی نائب‌الزیارة بوده... ثوابش رو با شما مهربونا تقسیم می‌کنیم. 🍀
اینم چراغانی حرم حضرت عباس علیه‌السّلام 😍 عیدتون مبارک همراهان گرامی💐
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل ما روشن از نور وجود شماست آقا ❣ شنیدن تبریک عید از زبان شما قند مکرر است و ...نور علی نور 😊 عید شماهم مبارک آقاجانم😍😍 🌸حلول ماه عید و شادی مسلمین است 🌱پایان ماه روزه، برای صائمین است 🌸نشاط و افتخار و شادی و سربلندی 🌱از محک الهی برای مؤمنین است بر شما مبارررررک 🥳😍 〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
مسیر روشن🌼
#دوراهــــــــــے #قسمت6 صبح حدود ساعت هفت بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم و از روی تخت بلند شدم.
رفتم سمت صندوق... آستین هایم را بالاتر دادم میخواستم بدانم که واکنش آن دختر نسبت به تیپ من چیه... ابروهایم را بالا انداختم و با غرور گفتم: -سلام. سرش را بالا آورد چشمانم گره به چشمان زیبایش خورد... ابرو هایم به حالت عادی برگشت... لبخند ملایمی زد از روی صندلی اش بلند شد و گفت: -سلام عزیزم.خوبی؟؟؟ آب دهانم را قورت دادم و گفتم: -ممنون. -پات بهتره؟؟؟ -آره خوبه، یکم درد میکنه ولی خوب میشه. هرلحظه منتظر واکنشش نسبت به موهای بیرون ریخته و دستان پیدایم بودم، ولی او همچون کسی که چیزی نمی بینید... بدون توجه به تیپ من با من برخورد خوبی دارد... مقنعه ام را عقب تر کشیدم ولی او باز هم با من رفتار خوبی داشت... چادرش را روی سرش مستقر کرده بود صورتش هیچ گونه آرایشی نداشت ولی زیباییش چشم گیر بود... بیسکویتم را طرفش گرفتم و گفتم: -بفرمایین... تصور می کردم که دستم را رد می کند اما یکی از بیسکویت هارا برداشت و گفت: -ممنونم عزیزم. نگاهش کردم و گفتم: -سختت نیست؟؟ لبخندی زد ابروهایش را بالا انداخت و گفت: -چی؟؟؟ دستم را بین موهایم بردم و گفتم: -اینکه چادر سرته... لبخندش عمیق تر شدو گفت: -اگر چادرم نباشه سختمه. -مگه میشه؟؟؟ -چادرم صدف منه... اون لحظه منظورشو نفهمیدم بهش گفتم: -ولی من هیچوقت نمیتونم با چادر کنار بیام! واقعا سخته پوشیدنش، جمع کردنش. این لبخند همیشگی روی لب هاش منو کفری می کرد... گفت: -نه اصلا سخت نیست...آدم وقتی چیزی رو دوست داشته باشه هیچ سختی نمی کشه... لبخندی زدم و گفتم: -موفق باشی... چشم هایش را به نشانه ی تایید روی هم فشار داد و با لبخندی که زد گفت: -همچنین... ادامه دارد... ✍سـرخـه اے ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
مسیر روشن🌼
#دوراهــــــــــے #قسمت7 رفتم سمت صندوق... آستین هایم را بالاتر دادم میخواستم بدانم که واکنش آن دخ
ساعت کاری من به پایان رسیده بود، صدای زنگ موبایلم به گوشم خورد... پشت خط...یلدا... من_جونم؟؟ یلدا_سلام دوست جون چطوری؟ -قربونت تو خوبی؟ -منم خوبم.وقت داری بریم یه سر بیرون؟؟ -اره بی کارم میام تازه کارم تموم شده! -پس یک ساعت دیگه میاییم دنبالت. -با کی؟؟ -با فرشید. -باشه فعلا خداحافظ. یلدا دختر بدی نیست ولی خیلی سرو گوشش میجنبه... فرشید هم دوست یلداست... یلدا هم دختری مثل من مانتوییه و در سن و سال من حدود 23... لباس هایم را عوض کردم شالم را انداختم روی سرم دسته ای از موهایم را به طرف راست صورتم ریختم. یلدا تماس گرفت و گفت که سر خیابان منتظره... با عجله از خانه خارج شدم تا مادرم گیر نده... سر خیابان پژوی نقره ای رنگ فرشید برقی زد... دست تکان دادم و به طرفشان رفتم در ماشین را باز کردم با سلام و احوال پرسی به هر دوی آن ها راه افتادیم... من_حالا کجا می ریم؟؟؟ یلدا_بریم یه رستوران چند وقته باهم بیرون نرفته بودیم دلم تنگ شده بود... خندیدم و گفتم: -ایول ایول... تا رسیدن رستوران کلی حرف زدیم و خندیدیم... وقتی رسیدیم پشت یک میز چهار نفره نشستیم فرشید برای سفارش غذا کنار رفت و من و یلدا تنها شدیم... من_یلدا؟؟؟ -جونم؟؟ -اینجایی که تازگیا برای کار میرم.یه دختر چادری هست خیلی عجیبه!! یلدا لبخند تمسخر آمیزی زدو گفت: -چادری؟؟ با جدیت گفتم: -نه یلدا...چادری ها اون قدر هم آدم های خشکی نیستن. -نفیسه یه روزه رفتی اونجا مختو زدن؟؟؟ -نه یلدا جدی میگم!!!خیلی عجییه... -آخه من چی به تو بگم نفیسه؟؟؟ فرشید یا یک پسر دیگر بین ما آمد و حرفمان را قطع کرد... چشم هایم را به سمت بالا حرکت دادم و گفتم: -سلام!!! یلدا از جایش بلند شد و گفت: -اوه اومدی پیمان!! دوستم نفیسه که بهت گفتم ایشونن... بعد روکرد به هردویمان و گفت: -نفیسه پیمان...پیمان نفیسه... ابروهایم را در هم فروبردم و گفتم: -چی؟؟!!!یلدا میدونستم دعوت بی موقع تو بی علت نیست! یلدا طور عجیبی نگاهم کرد و گفت: -نفیسه...چی داری میگی...!!! سرم را پایین انداختم و گفتم: -خداحافظ... بعد هم سریع از رستوران بیرون رفتم... اما آبروی یلدا را جلوی آن پسر بردم! برای یلدا بودن با پسر ها خیلی عادیه و انتظار همچین حرکتی از من نداشت... نمیدانم چرا این حرکت رو انجام دادم اما نگاه های آن دختر چادری هنوز هم توی ذهنم هست... وای خدای من...چشم شده!!! پیامکی از یلدا به من رسید... -فکر نمیکردم انقدر بچه بازی در بیاری یه روز رفتی سرکار یه دختر چادری دیدی معلوم نیست چجوری مختو شست و شو داده... گوشیم را با عصبانیت پرت کردم داخل کیفم افکار مسخره ی یلدا راجع به چادری ها برایم اهمیت نداشت...من به چشم خودم دیدم که آن دختر چادری چقدر مهربان بود... ادامه دارد.... ✍سـرخـه اے ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
عید فطر خاص‌تون مبارک🌹😍🤲 رندترین عید فطر به تقویم شمسی 02/02/02 التماس دعای فرج 🤲
🌹 مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه🌙 به اَبی اَنتَ وَ اُمی یا اَباعَبدِالله. . .❤ اللهم ارزقنا زیارت کربلا 🙏