eitaa logo
مسیر روشن🌼
59 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
ارائه نظرات و پیشنهادات: @eshgh_yaani_ye_pelak
مشاهده در ایتا
دانلود
مسیر روشن🌼
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت #سی_و_هشتم . . قرآن رو آروم باز کردم سوره #نور اومد شروع کردم
💞 💞 . قسمت . با بغض یه نگاه به آقا سید کردم و اونم آروم سرشو بالا آورد سکوت عجیبی جمع رو فرا گرفته بود در بود ولی من کردم . ❤️(در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی)❤️ . یه لحظه باز با سید چشم تو چشم شدم . چشمامو آروم به نشونه تایید بستم و باز کردم که یعنی من راضیم لبخند کمرنگی توی صورت سید پیدا شد فهمیدم اونم مشکلی نداره . همون دقیقه سید روکرد به بابام و گفت _پس اگه اجازه بدید ما بریم اتاق حرفامونو بزنیم . همه شوکه شدن... این حرف یعنی که آقا سید شرطها رو قبول کرده. . بابام رو کرد سمت من و پرسید: _دخترم تو نظرت چیه؟! . هیچی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم . که مادر سید گفت _خوب پس به سلامتی فک کنم مبارکه . بابام هم گفت: _گفتم که عمق فاجعه بیشتر از این حرفهاست . مامانم اتاق رو به زهرا نشون داد و زهرا هم آروم ویلچر سید رو به سمت اتاق هل داد...منم پشت سرشون رفتم . وارد اتاق که شدیم زهرا گفت: _خب ریحانه خانم اینم آقا سید ما...نه چک زدیم نه چونه بالاخره اومد توی اتاق شما . یه لبخند ریزی زدم و سید با یه چشم غره زهرا رو نگاه کرد و گفت _خوب زهرا خانم فک کنم دیگه شما بیرون باشین بهتره . _بله بله...یادم نبود دوتا گل نوشکفته حرفهای خصوصی دارن . -لا اله الاالله . -باشه بابا الان میرم بیرون...خوب حرفاتونو بزنینا...جایی هم کمک خواستین صدام بزنین تقلب برسونم? و زهرا بیرون رفت . هم من سرم پایین بود هم آقا سید . آروم با صدای گرفته و ضعیفم گفتم: -آقا سید خیلی معذرت میخوام ازتون به خاطر رفتار پدرم . -خواهش میکنم ریحانه خانم..این چه حرفیه... بالاخره پدرن و نگران شما ...انشاالله که همه چیز درست میشه...فقط الان که از دستشون دلخورید مواظب باشین حرفی نزنین که دلش بشکنه و احترامشون حفظ نشه... . -نمیدونم چی بگم .راستیتش فکر میکردم از وقتی که دیگه به قول خودم به خدا نزدیک شدم باید دیگه دنیام قشنگ و راحت میشد ولی هر روز تر از دیروز شد . آقا سید یه لبخند آرامش بخشی زد و سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به بازی کردن با تسبیح قشنگ عقیقش و آروم این بیت رو خوند : _(پاکان زجور فلک بیشتر کشند/گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیاب) ریحانه خانم نگران نباشین...شما با خدا باشین خدا هم همیشه با شماست...اگه گاهی هم میکنه به خاطر اینه که ببینه حواستون بهش هست..میخواد ببینه واقعا دوستش دارین یا فقط ادعایین...مطمئن باشین اگه بهش ثابت بشه دوستش دارین یه کاری میکنه که صد برابر شیرین‌تر از قبل هست . حرفهاش بهش آرامش میداد...نمیدونستم چی بگم..فقط گوش میکردم. . . ادامه دارد... ✍بنی‌هاشمی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
مسیر روشن🌼
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 . قسمت #سی_و_نهم . با بغض یه نگاه به آقا سید کردم و اونم آروم سرشو ب
💞 💞 . قسمت (قسمت آخر) حرفهاش بهش آرامش میداد...نمیدونستم چی بگم..فقط گوش میکردم. . . -خوب ریحانه خانم...شما سوالی ندارید که بپرسین؟! . -نه آقا سید . -اما من یه حرفهایی دارم . -بفرمایید . -میخواستم بگم یه آدم نظراتش شاید با گذشت زمان تغییر کنه شاید تفکرش به یه چیز عوض بشه شاید یه کسی یا چیزی رو که قبلا دوست داشت دیگه دوست نداشته باشه به نظرم باید به همچین آدمی حق داد . -این حرفها یعنی چی آقا سید؟! . -یعنی که....چطور بگم آخه.. . -چیو چطور بگید . -میدونید شما حق دارید با خونواده و کنار خونوادتون زندگی کنین..راستیتش من هم نظرم نسبت به شما... . اینجا که رسید اشکام بی‌اختیار جاری شد . -راستیتش من هم نظرم نسبت به شما همون نظر سابقه و دوستتون دارم آخییشش از اشکاتون معلوم شد شما هم دوستم دارید . -خیلی بد هستین ! . -خواهش میکنم...خوبی از خودتونه . -به قول خودتون لا اله الاالله . -خوب بهتره خانواده‌ها رو بیشتر منتظر نذاریم...شما هم اشکاتونو پاک کنین فک میکنن اینجا پیاز پوست کندیما...بریم بیرون ؟! . -بله بفرمایین . -فقط زهرا رو صدا کنین بیاد کمکم کنه که بیام... . -اگه اجازه بدین خودم کمکتون میکنم . و آروم ویلچر آقا سید رو هل دادم و به سمت خانواده‌ها رفتیم... مادر آقا سید با دیدن این صحنه بی‌اختیار شروع به دست زدن کرد و مامان منم یه لبخندی روی لبش نشست اون شب قرار عقد رو گذاشتیم و یه روز بی سر و صدا و هیچ جشن گرفتنی رفتیم محضر و مراسم عقد رو برگزار کردیم... پدر آقا سید یه خونه کوچیک برامون خرید و با پول عروسی هم چون من گواهینامه داشتم یه ماشین معمولی خریدیم... . . 💞یک ماه پس از عقد... . -ریحانه جان . -جانم آقایی . -خانمی دلم خیلی برا امام رضا تنگ شده... همسفرمون میشی یه سفر بریم؟! . -شما هرجا بخوای بری ما در رکابتیم فرمانده . -آخه چه قدر یه نفر میتونه خانم باشه حالا با هواپیما بریم یا قطار؟! . -هیچکدوم . -یعنی چی؟!با اتوبوس بریم؟! . -نوچچچ....من خودم میخوام راننده آقای فرمانده بشم . -ریحانه نه ها...راه طولانیه خسته میشی... . -هرجا خسته شدیم میزنیم بغل استراحت میکنیم... . -لا اله الا الله...میدونم الان هرچی بگم شما یه جواب میخوای بیاری...بریم به امید خدا... داعش نتونست مارو بکشه ببینم شما چیکار میکنی؟! . . آماده سفر شدیم و به سمت مشهد حرکت کردیم... تمام جاده برام انگار ورق خوردن یه خاطره شیرین بود تو ماشین نشسته بودیم و من پشت فرمون و داشتیم اولین سفر دونفره با ماشین خودمونو تجربه می کردیم -ریحانه جان چرا از این جاده میری جاده اصلی خلوته که . -کار دارم . -لا اله الا الله...آخه اینجا چیکار داری؟! . -صبر داشته باش دیگه راستی آقایی؟! . -جانم ریحانه بانو؟؟ . -اون مسجده کجا بود دقیقا ؟! . -کدوم مسجد؟! . -همون مسجده که اون‌روز وایساده بودیم برای نماز درش بسته بود... . -آها...آها...یکم جلوتره...حالا اونجا چیکار داری؟؟ . -آخه اونجا اولین جایی بود پی بردم شما چه قدر خوبی . -امان از دست شما بانو . -ریحانه جان؟ -جان ریحانه -اون موقع ها یه آهنگی داشتی نداری الان؟ . -ااااا سید . -خوب چیه مگه..چی میگفت آهنگه ؟!؟آها آها خوشگلا باید برقصن . -سید؟! . -باشه باشه...ما تسلیم... . _ریحانه ؟! . -جان دل . -ممنون که هستی . جلوی مسجد ترمز کردم و پیاده شدم و به سیدم کمک کردم رو ویلچرش بشینه...و رفتیم سمت مسجد... . -اااا ریحانه انگار بازم درش قفله . -چه بهتر مثل اون موقع بیرون نماز میخونیم... . -آخه الان وقت اذان نیست که . -دو رکعت نماز شکر میخوام بخونم... . -ریحانه همه چی مثل اون موقعه به جز من و تو... اون موقع من دو تا پا داشتم که الان ندارم... ولی الان شما دو تا بال داری که اون‌موقع نداشتی...ریحانه جان الان میفهمم که تو فرشته‌ای . ✍بنی‌هاشمی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
عید همگی مبارک❣ الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین علیهم السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی تو دو جمله خلاصه می‌شه: 🌸 لذت بردن از روزای خوب 🌸 صبر کردن تو روزای بد اگه حالِ خوبی داری، شکرگزار باش و لذت ببر. و اگه حالت بده، صبر داشته باش روزای خوب خواهند آمد...🌸🍃 ✍عین 🌺🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺گول زدن مردم با تغییر کلمات توسط شیاطین جن و انس❗️ 🔸با تغییر کلمات، به جای اصلاح خودشون گناه رو توجیه میکنند تا از انجام گناه احساس بدی نداشته باشن!
سلام و صدسلام بیصبرانه منتظر محتواها و کپشن و پادکستهاتون واسه برنامه های عیدغدیر امسالیم بفرستید لطفا مخصوصا از مهمونی ۱۰ کیلومتری تهران💚
علی مع الحق غدیر طرح الهی بود،برای رهبری انسانی برانسانهای دیگر. دستور برایستادن نبود !!! دستور براینکه رفتگان باز گردند وعقب ماندگان برسند نبود!. این اجتماع فقط در یک شهر بود.بااین جمعیت انبوه! حال تصور کنیم، اگر اجتماع مخصوص سراسر جهان بود. مانند عید غدیر خم، در زمان پیامبر ودستور بر رسیدن عقب ماندگان وبازگشت رفتگان بود .چه می شدوچه جمعیت انبوهی جمع می شد. علی مع الحق والحق مع علی ولن یفترقا ✏️F_gh..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا