مسیر روشن🌼
💠بسم الله الرحمن الرحیم 📚#چراغ_همیشه_روشن 📖#قسمت_دوم علی با آن لحن شیرینش لبخندی بهم زد و گفت: _م
💠بسم الله الرحمن الرحیم
📚#چراغ_همیشه_روشن
📖#قسمت_سوم
مصطفی مستأصل شده بود، میدانستم جانش برای خانوادهاش در میرود.
مرد من، پایههای زندگی را روی محبت خودش بنا کرده بود و همهجوره از خودگذشتگی میکرد برای من، برای علی...
آن روز هر دوی ما بین زمین و آسمان گیر کرده بودیم و مثل مرغ سرکنده بال و پر میزدیم.
شب رفتیم بهشت زهرا؛ سر خاک شهید نَیِّری، مصطفی خیلی بیتابی کرد.
حالش را میفهمیدم. مرد من، مرد مبارزه است، اول از همه هم با نفس خودش مبارزه میکند.
اما حالا بحث خودش نبود؛ بین خانوادهاش و دفاع از حریم آلالله مانده!
من هم آرام و قرار نداشتم؛ شرایطمان خیلی سخت بود و با رفتن مصطفی سختتر هم میشد.
من بنای خودخواهی نداشتم؛ مثل مصطفی باید با هوای نفسم میجنگیدم.
آری! باید خیال این مردِ جنگ را از کاشانهاش راحت میکردم تا برود و برای دفاع از اهلبیت علیهمالسلام با تمام توانش بجنگد.
درد و دلی را که با شهید نیّری کردم به مصطفی هم میگویم:
-خودت میدونی که من عاشقانه دوستت دارم، البته این رو هم میدونی که حاضرم کل زندگیم رو فدای اهلبیت کنم.
من زندگی با یک مرد مبارز را انتخاب کردم که درکنار او، خودم هم مبارزه کردن را یاد بگیرم؛ نه اینکه مانعش شوم بهخاطر هوای نفسم.
-برو مصطفی... با خیال راحت هم برو. بِدون که با تمام توانم مواظب پسرمون هستم تا برگردی...
آه که چقدر بد قولی کردم با مصطفی.
بعد از دو ماه از رفتنش، حالا پسرکم را باید روی تخت بیمارستان ببینم و برای ساعتی به پارک بردنش از دکتر اجازه بگیرم.
-مامانیییی! بیا دیگه بابا جون خسته شده، اینقدر دنبال من دویید و نتونست من رو بگیره که حالا از خستگی نمیتونه پاشه؛ دیگه موقع خونه رفتنه...
نگاهی به پدرم انداختم و او هم نگاهی به من.
اشکش را جوری پاک کرد که من نبینم؛ من هم بغضم را فرو خوردم تا آنها نفهمند.
حالا باید علی را راضی میکردم که قرار نیست به خانه برویم و تو دوباره باید بخوابی روی همان تختی که اجازه بلند شدن از رویش را نداری.
-علی! حسابی باباجون رو خسته کردی ها...
-آره مامان، باباجون خسته شد اما ببین من چقدر قویام که اصلاً خسته نشدم.
-آره گل پسر من، شما یه قهرمانی.
توی راه برگشت یکدفعه علی فریاد کشید:
-مامانیییی پامممم.
-چی شد مادر؟!
-آخ مامانیییی پام خورد به این سنگ، خیلی درد گرفت، نمیتونم پاشم.
با عجله سوارش کردیم و راهی بیمارستان شدیم...
📕☘✏️ز.فرخی
〰️〰️🌸🌱〰️〰️
🌹 سلام علیکم ✋
🌸هنگامی که چيز زيبايی
در دیگران می بینیم
آن را به آن ها بگوییم ....
🌸گفتن و ستودن یک رفتار یا پندار
یا گفتار زیبا شاید برای ما چند ثانیه
بیشتر زمان نبرد ،اما تاثیر آن بر روی
دیگران سال ها باقی می ماند.
🌸و آنها را تشویق می کند تا
آن رفتار و گفتار و پندار خوب
و زیبا را بیشتر انجام دهد و برای
انجام آن ها انگیزه ی افزون تری پیدا کند .
✍عین
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
🌙 #تعامل_با_خدا
🤲🏻 مناجات شعبانیه
✅ خوش گمانی در ارتباط با خدا، یکی از نکات مهم است که در روایات و ادعیه متعددی به آن تأکید شده.
❌ و بدگمانی به خدا، زمینه مؤثری است برای نا امید شدن از او‼️
😞 مشکل از آنجایی شروع میشود که خدا را معاذالله یکی مثل خودمان میبینیم.
در حالی که اینگونه نیست؟!
⬅️ برای رحمت و غضب او، تعریف و تطبیق انسانی نمیتوان متصور شد.
اگر قرار بود خداوند همچون ما انسانها باشد!
و بخاطر گناهانمان، از ما رویگردان شود،
که دیگر «خدا» نبود...
#به_خدا_برگردیم #مناجات_شعبانیه
⚠️ این پازل را حل نکن
😈 گاهی یک حرف، نقشه دشمن رو عملی میکنه!
😎 پس ترفندهای جدیدش رو بشناسین
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
مسیر روشن🌼
💠بسم الله الرحمن الرحیم 📚#چراغ_همیشه_روشن 📖#قسمت_سوم مصطفی مستأصل شده بود، میدانستم جانش برای خا
💠بسم الله الرحمن الرحیم
📚#چراغ_همیشه_روشن
📖#قسمت_چهارم
سریع دکتر را صدا کردند.
علی را معاینه کرد.
حرفش باورکردنی نبود.
_استخوانهای علی خیلی ضعیف شده.
این زمین خوردن باعث شده... باعث شده پاش آسیب جدی ببینه.
باید تحت مراقبت ویژه باشه.
دیگر حتی ناله هم نداشتم.
دردم نیاز به تسکین داشت و فضای بیمارستان دیوانهام میکرد.
نیاز داشتم به سنگ صبورم، کسی ک هر غم و ناخوشی را که داشتم به او میگفتم و او آرامم میکرد.
مصطفی کجایی؟!
علی رو سپردم به پدر و مادرم و از بیمارستان بیرون زدم.
بدون مقصد خیابان های شهر را گز میکردم که یکدفعه سر از بهشت زهرا و قبر شهید نیّری درآوردم.
مزار شهید بر خلاف همیشهاش خلوت بود.
به گمانم شهید وقتش را اختصاصی به من داده بود.
صورتم را روی سنگ قبر سرد و خیس شهید نیری گذاشت وفقط زااااار زدم.
نمیدونم چند ساعت گذشت که با صدای یک خانم به خودم آمدم.
- دخترم این آب رو بخور. خیلی وقته که داری گریه میکنی؛ اینجوری از کف میری مادر!
نای حرف زدم نداشتم. با سر ازش تشکر کردم و آب را گرفتم.
وقتی اون آب سرد رو به صورتم پاشیدم انگار تازه سلولهایم یادشان آمد نفس بکشند.
اون شب وقتی به مصطفی قول میدادم که مواظب علی باشم، روحمم خبر از تقدیر پسرکمون نداشت.
وقتی به مصطفی گفتم برو. آنچنان برق رضایتی در چهره اش درخشید که تا به حال ندیده بودم.
میدانم خوشحالیاش بیشتر از این بود که رشد من را میدید تا اینکه اجازه رفتن گرفته باشد.
📕🍀✏️ز.فرخی
〰〰🌸🌱〰〰
#شبهه_پنجم
#پاسخ
💎 قرآن و پیامبران همه دروغ هستند و انبیاء نابغههایی بودند که هوش فوق العادهای داشتند که در جهت رشد جامعه تلاش میکردند. و وحی هم که به آنها نازل شده همان اندیشههای آنها بوده و دینی هم که آوردند قوانینی بوده که برای مردم گفتند و فرشته وحی هم روح و نفس پاک آنهاست چون آدمهای پاک و درستکاری بودند دارای نفس و روح پاک و مطهری بودند. قرآن هم جمع آوری آن قوانینی بوده که برای مردم گفتند؟
🔶 اول: نابغهها هر چند هم که نابغه باشند نمیتوانند از غیب خبر بدهند. ولی انبیاء از غیب خبر میدادند.
🔷 دوم: اگر انبیاء نابغه بودند که وحی، اندیشهی آنها و فرشتهی وحی روح پاک آنها و دین و قرآن آنها هم قوانین آنها بودند چه نیازی بود اینها را به خدا نسبت دهند و بگویند از جانب خدا است؟!
🔻 از اول میگفتند اینها کشفها و اختراعات خود ماست و چون این قوانین، دستورات خوبی بودند، مردم بهتر آنها را قبول میکردند و کسی به خاطر حسادت که چرا تو پیامبر خدا شدی و ما نشدیم با آنها مخالفت نمیکرد بلکه به عنوان یک دانشمندی که علم و آگاهی دارد حرفش را قبول میکردند. اما همین که میگفتند از طرف خدا هستند خیلیها مخالفت میکردند که چرا تو باید پیامبر خدا باشی؟!
🔶 سوم: اگر بگویید که آنها برای اینکه مردم را با خود همراه کنند آن را به خدا نسبت دادند!
🔻 میگوییم چطور ممکن است کسی که روح و نفسش پاک و مطهر بوده و اندیشههای پاک و خوب داشته است و به پاکی و راستگویی معروف بوده، دروغ بگوید و کار خودش را به خدا نسبت دهد؟!
🔻 چرا پیامبران باید مردم را فریب دهند و چیزی که برای خودشان باشد را به خدا نسبت دهند در حالی که هیچ نابغه و دانشمندی مردم را فریب نمیدهد، به طریق اولی پیامبران مردم را فریب نمیدهند.
🔷 چهارم: برای هر مسالهای به کارشناسان باید مراجعه کرد همانطور که برای کشف امور باستانی به باستان شناسان مراجعه می شود در اینجا هم برای صحت و غلط این مطالب باید به کارشناسان این امر مراجعه کرد.
🔶 پنجم: بالفرض که قرآن ساخته و پرداخته نابغهها باشد و ما آن را به عنوان یک مجموعه قوانین خوب قبول داشته باشیم پس باید بپذیریم که این قوانین الهی هستند و مربوط به خود نوابغ نمیشوند چرا که در همین کتاب آمده است خدا وجود دارد، خدا پیامبرانی را برای هدایت انسانها فرستاده است، پیامبران حق ندارند از خودشان حرفی به خدا نسبت دهند و...
🔷 ششم: اگر همه این انبیاء و به تعبیر شما نوابغ بر امری اتفاق داشته باشند مانند توحید و وحی و غیب و معاد و ... عقل حکم میکند که احتمال درستی آنها را بدهیم و با قاطعیت نگوییم دروغ است.
🔻 و عقل حکم میکند که حرف نوابغ و قوانینی که برای سعادت بشر آوردهاند را با احترام برخورد کنیم و تا زمانی که یقین به بطلانش پیدا نکردیم آنها را رد نکنیم.
🔶 هفتم: مسائلی مانند قیامت و ریزه کاریهای آن را هیچ نابغهای نمیتوانست تشخیص بدهد مگر از طریق وحی و خداوند.
📎 #پاسخ_به_شبهات
📎 #قرآن_پیامبر_دروغ_اند