eitaa logo
مسیر روشن🌼
59 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
ارائه نظرات و پیشنهادات: @eshgh_yaani_ye_pelak
مشاهده در ایتا
دانلود
بهش گفتند: برامون یه شعر می‌خونی؟ گفت: میشه دعای فرج بخونم؟ گفتند بخون و چقدر زیبا خوند! گفتند: بَه‌بَه چقدر زیبا خوندی! گفت: من روزی هزار بار دعای فرج می‌خونم! ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟! گفت:اینقدر‌ می‌خونم‌ تا امام‌ زمان‌ ظهور کنه آخه میگن: اگه ظهور کنه، شهدا هم باهاش میان شاید یه بار دیگه بابامو ببینم😢😍 فرزند اکبر زوار
لطفا دور بزنید!!! خداوند توبه کنندگان را دوســــت دارد صرفا جهت اطـــلاع یادت باشد هیچ وقت برای برگشت دیر نیست. هرکجا فهمیدی اشتباه رفتی بلافاصله دور بزن و برگرد 🌺🌺🌺🌺
مسیر روشن🌼
بخش پایانی مبحث #حکمرانی ▪️آنچه که حائز اهمیت است، ضرب و ترکیب و تجمیع داده‌ها در سطوح مختلف این ه
این مبحث تا چه حد گویا بود⁉️ تا چه حد براتون ملموسه، که یه اقلیتی، حاکم این فضای به ظاهر ولنگارن⁉️ آیا شده، حس کنید عملکردهاتون، رفتارتون، حتی گفتارتون، داره از یه جایی خط می‌گیره که نمی‌دونید کجاست و چیه⁉️ ولی مطمئنید که مال خودتون نیست❗️
🔆 فضای مجازی، کلاغ‌ها رو توی چشماتون قناری می‌کنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. احتمالاً این تصویر را تاکنون ندیده‌اید... 😍👆👆 کم‌کاری •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• = گسترش آگاهی فضای مجازی ساخته شده است برای تبدیل کردن یک به میلیون و سانسور میلیون به یک
مسیر روشن🌼
#دوراهــــــــــے #قسـمـت24 نگاهی بهش انداختم و از جایم بلند شدم. دوباره بغض گلویم را فشرد. دیشب
ساعت چهار صبح صدای آلارم گوشی من را از خواب بلند کرد.دستانم را روی صورتم کشیدم، چشم هایم باز نمی شد، حس خستگی هنوز هم در من موج می زد. دومرتبه صدای آلارم گوشی بلند شد. -وای خدای من!! به این صدا آلرژی دارم!!! از روی تخت بلند شدم.گوشی ام را روبه روی صورتم گرفتم تا سر از زنگ و پیامک هایم در بیاورم اما خبری نبود! به سمت دستشویی رفتم. شیر آب را باز کردم. دستانم را زیرش گرفتم. مشتی از آب سرد کردم و روی صورتم پاشیدم.دو مرتبه این کار را انجام دادم.مسواک زدم و بعد وضو گرفتم صورتم را خشک کردم.به آیینه نگاهی انداختم و لبخندی از سر رضایت زدم. به این معتقدم که "یک مومن واقعی همیشه شادی در چهره اش نمایان و غم در دلش پنهان است" برای همین ترجیح می دهم همیشه بخندم. به اتاق برگشتم صدای اذان به گوشم رسید... روی تخت نشستم و مشغول دعا ڪردن شدم. -خدایا...خودت میدونی که من از هدیه دادن به نفیسه یا هر کاری مربوط به این قضیه قصد بدی نداشتم.خودت مواظب نفیسه باش. لبخندی لب هایم را به سمت راست صورتم کشاند. از روی تخت بلند شدم.مقنعه ی سفید گل گلی ام را از داخل کمدم برداشتم، روبه روی آیینه ایستادم و سرم کردم. بعد هم سجاده ام را پهن کردم و چادرم را سرم کردم. و روبه قبله ایستادم. دو رڪعت نماز صبح میخوانم برای "رضای خداوند"...(قربةً إلیَ اللهْ) رکعت آخر نماز و سلام آخر... "السلام علیکم و رحمة الله و برکاته" دستانم را سه مرتبه به سمت بالا آوردم و صورتم را به چپ و راست حرکت دادم. کمی مکث کردم و صلواتی فرستادم. خم شدم تسبیحم را برداشتم و مشغول ذکر گفتن شدم. ادامه دارد.... ✍سـرخـه اے ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
مسیر روشن🌼
#دوراهــــــــــے #قسـمـت25 ساعت چهار صبح صدای آلارم گوشی من را از خواب بلند کرد.دستانم را روی ص
صدای برخورد انگشتی به در اتاق به گوشم خورد. -بفرمایین. محمد در را باز کرد و داخل شد. -به به سلام خواهر قشنگ خودم. -سلام برادر سحر خیز. بوسه ای به پیشانیم زد و گفت: -وسایلات آمادست؟یک ساعت دیگه حرکت میکنیما. -آره آمادست مامان و بابا بیدار شدن؟ -آره نماز میخونن.توام نمازت تموم شد چمدونتو بیار بیرون از اتاق. -باشه باشه. لبخندی زدم و محمد از اتاق بیرون رفت. سجاده ام را جمع کردم چادرم را تاکرده کنار چمدانم قرار دادم از اتاق بیرون رفتم. مادرو پدرم نمازشان را تمام کرده بودند و مشغول ذکر گفتن بودند. اول سمت مادرم رفتم دست هایش را بوسیدم و صبح بخیر گفتم بعد هم سمت پدرم رفتم و همین کار را تکرار کردم. برادرم که حس شوخ طبعی شدیدی دارد و همیشه هم سر به سر من می گذارد دستش را روبه رویم دراز کرد و با صدای نازکِ دخترانه ای گفت: -صبحت بخیر عزیزم. بلند خندیدم و دستش را پس زدم. -تو آدم نمیشی؟! بدون منتظر ماندن برای شنیدن جواب سمت اتاقم رفتم. مانتوی سفیدم را تنم کردم و روسری مشکی ام را با شلوارم ست کردم. بعد هم چادرم را روی سرم گذاشتم.به آیینه نگاهی کردم سعی کردم لبخندی بزنم ولی فکر به نفیسه کمی ناراحتم می کرد. از اتاق بیرون رفتم. جلوی آیینه داخل پذیرایی محمد توجهم را به خودش جلب کرد.چشم های عسلی ریش های کوتاه، قد بلند و هیکلی متوسط چهره ی بانمک و تو دل برویی هم دارد.موهایش را یک ور ریخته بود و جلوی آیینه یقه ی لباس سفیدش را آخوندی می بست. من_اوه!!!! کی می ره این همه راهو؟؟ لبخندی زدو گفت: -خوشگل شدم نه؟ قیافه ام را کج کردم و گفتم: -تو از خودت تعریف نکنی کی تعریف کنه!!! ادامه دارد.... ✍سـرخـه اے ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ در ۳۰ ثانیه ❌️واقعا بشر غربی در حال سقوط
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فکرهای منفی بعضی‌ها رو تا جهنم میکشونه‼️ 🔰
بچه ها خوب درس بخونید امتحاناتونو عالی بدید بعد امتحاناتون، دوباره بیان و رفع شبهات رو پی می‌گیریم💚
همه‌مون میدونیم که تو این دوره زمونه هم، هنوز تو میدان مبارزه و جنگ با دشمنیم فرق این جبهه با جبهه دهه شصت و دفاع مقدس، اینه که اون یکی، بیشترش جنگ سخت بود💣 ولی اینبار کلا درگیر جنگ نرم هستیم🤯😟 لازمه بدونیم که هر بار که وارد این میدان و جبهه میشیم، 👈انگار که وارد یه عملیات میشیم این عملیات هم مثل اون عملیاتها، واسه بچه شیعه باید رمز مقدس✊ داشته باشه 👌من رمز عملیاتهام "یازهرا"ست💪 رمز عملیات شما چیه؟؟🤔