برده طاقت از دلم روی مَهَت زیبای من
از شقایق ها سَری ای تك گُلِ مینای من
من ز داغِ عشقِ تو شبها نخوابم تا سحر
خستگیم را ببین در چهره و سیمای من
زُلفِ تو مثلِ غزل لعلِ لبانت چون عسل
می سرایم شعرِ چشمانِ ترا رعنای من
با تو قلبم پر ز مهر و مهربانی می شود
بی تو میمیرم دگر ای یارِ بی همتای من
در فراقِ روی ماهت ناله ها سر داده ام
گر نیایی وای من، ای وای من، ای وای من
ای طبیبِ من بیا دردِ مرا درمان نما
من مریضِ عشقم و تو بوعلی سینای من
می کنم فرشِ دلم گسترده زیرِ پای تو
عاشقم بر خنده ات ای دلبرِ شیدای من
عصر که میشود دلت میخواهد
یک چتر باشد و باران ببارد
و تمام جهان را قدم بزنی
کنارکسی که
تمام حواست را
پرت خودش کرده
سوگند به آن حس غریبانه ی چشمت
بی یاد تو هرگز سخن آغاز نکردم
رفتی و دلم بست به سوی همه در را
جز روی تو در را به کسی باز نکردم
گفتم که بگویم غزلی لایق عشقت
حس غزلم را به تو ابراز نکردم
شبها که به خاطر گذرد یاد عزیزت
در خواب به جز نام تو آواز نکردم
زنجیر به پای دل من بست نگاهت
بی حال و هوای تو که پرواز نکردم
صبح يعنى
همه ى شهر پراز بوى خداست
عابرى گفت
که اين مطلق ناديده کجاست؟؟
شاپرک پرزد و با رقص خود آهسته سرود
چشم دل بازکن
اين بسته به افکار شماست.
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به پاییزی که رفت ،
زمستانی که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی.
هر جور که باشی می گذرد،
روزها را دریاب...
#امیر
مهم ترين اتفاقاتِ زندگى هم
به وقتش اگر اتفاق نيفتد
مزه اش را از دست ميدهد!
مثلاً همين من
"تو" را
درست در همين لحظه
در همين حال
در همين فصل
كنارِ همين روزهاى كسل كننده ام ميخواهم
مى دانى؛
آمدنت
سالها بعد هم اگر برايم رخ دهد،
نه اينكه آن روزها دوستت نداشته باشم ، نه
ولى قبول كن،
انتظار زيادش آدم را خسته ميكند...
من از احساسى كه حيف ميشود اين روز ها حرف ميزنم
از دوست داشتنى كه بايد كنارِ گوشَت زمزمه كنم و كيفى كه از ديدن صورتت وقتى با شنيدنش سرخ ميشود
من نبودنت را هر روز
مثل يك بغض مى خورم و
ميترسم از هضم نبودنت
گلايه اى نيست،
اما بايد بدانى،
اينقدر دست نيافتنى بودنت
دارد مجابم ميكند به دست كشيدن از
دوست داشتنى كه پر است از نداشتنت!
#امیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام خدمت دوستان گرامی
میلاد باسعادت امام زمان(عج) ونیمه شعبان مبارکباد
ان شاءالله بحق این عید فرخنده:
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم اشفع کل مریض
اللهم ادخل علی اهل القبور السرور
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
عیدتان مبارک
#مهدے_جان_مولاےمن❤️
🌺پنجره را باز میکنم
ذرههای هوا را سر میکشم
شاید بوی پیراهنت، همین حوالیها باشد!!
🌙نیمه شعبان نزدیک است و من هر روز
آمدنت را بہ دلم قول میدهم ...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸یا مهدی یا صاحب الزمان (عج)
💐مژده ای اهل ولا نیمه ی شعبان آمد
💐بوی عطر ختن و نرگس و ریحان آمد
🌸نرگس آورد به دنیا پسری فرخ روی
🌸که ز یمن قدمش دیده به حیران آمد
🌸 ولادت با سعادت
💐حضرت مهدی صاحب الزمان(عج)
بر شما مبارک🌸🎊🌸
🌸 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج
ودر آن عصر رویایی در آن کافه چه ها کردی
در این دنیای وانفسا ،مرا از غم رها کردی
همان یک لحظه ء اول پریدم سمت آغوشت
توهم مشتاقتر بودی،رفاقت را ادا کردی
خجالت میکشیدی و نگاهت را که دزدیدی
ودر اخر خجالت را برای من فدا کردی
تو از شعرو غزل گفتی،چشیدی طعم چشمانم
منم درگیر لحن تو،چه غوغایی به پا کردی
رضا خانی شدی،من هم برایت کشف میکردم
حجاب و قلب و جسمم را، و در من کودتا کردی
دلم میخواهد
پس از مرگم
تابوتم را
از تنهی درختی بتراشند
که در زیر سایهاش
تو را بوسیدم...
چه شبیخون قشنگـی زده آغاز نگاهـت
باز هم صید خودش کرده مرا ، بازِ نگاهت
چشم هایت به من افتاد و مرا باز صدا زد
می کَشد پای مرا ســوی تو آواز نگاهت
چشم زیبای تو را دیدم و این معجزه کافی ست
من که ایمان به تو آوردم و اعجاز نگاهت
آمدم با تو بگویم که به من بی تو چه رفته ست
مات و مبهوت شدم من به برانداز نگاهت
دوستت دارم و دانی که گرفتار تو هستم
می کُشد این دل بیـمار مرا ناز نگاهـت
گوی جادویی چشم تو چنان شیفته ام کرد
آمدم تا که بگویـی به من آن راز نگاهت
تو که زیبایی آمیزش موسیقی و شـعری
به! چه آهنگ قشنگی ست درآن ساز نگاهت
میل بوسه از لبت دارد دل احساسی ام!
وای! دل دل میکنم درگیر رودرواسی ام!
در میان گونه هایت مانده ام در انتخاب
من همیشه مبتلای عادت وسواسی ام!
لحظه ای عکس تورا دیدم ولی از آن زمان
عاشق دوربین عکس و عالم عکاسی ام!
شعرهایم را برای هرکسی "شر" میکنم
تا مگر شعرم بخوانی، تا مگر بشناسی ام!
تو به من گفتی حواست...! هیچ میدانی کجاست؟
غرق چشمانت دچار درد بی حواسی ام!
سیب را می آفریند.. منع خوردن می کند
من از این پرهیزهای بی سر و ته عاصی ام!
یک طرف موی شرابی، یک طرف چشم خمار
باز من در گیر و دار آن لب گیلاسی ام!
پنج شنبه ها؛
یک کوله می خواهد فقط ،
یک جاده ی بی انتهاا
باید جدا شد از همه
از دلهره
از غصه ها...
نرگس_صرافیان_طوفان
عشق یعنی در کنارش حس آرامش کنی
بوسه را پیوسته از لبهای او خواهش کنی
عشق یعنی شمع باشی وبسوزی تا سحر
با تمام ناز های دلبرت سازش کنی
عشق یعنی با وفا باشی و عشقت پاک پاک
بازوانت بهر خواب دلبرت بالش کنی
عشق یعنی صادقانه مهر ورزی بهر دوست
یک نفر باشد مرادت گرم گفتارش کنی
عشق یعنی دل یکی دلبر یکی باشد فقط
در فراقش مثل باران لحظه ها بارش کنی
عشق یعنی مثل پروانه بگردی دور یار
هی بگویی دوستت دارم و تکرارش کنی
عشق یعنی منتظر ماندن به پای لحظه ها
چشمها را مایل دیدن به دیدارش کنی
عشق یعنی محو باشی بردو چشمان سیاه
مثل یک سنگ صبور محرم به اسرارش کنی
چای دم كن با محبت ميهمانت ميشوم
من همان قند دو پهلوی لبانت ميشوم
در دل تنگم عجب جا كرده ای جانان من
گر بخواهی در دل تنگ تو جانت ميشوم
يك اشاره از تو بنيادِ دلم را ميكٓند
گر تو خواهی بهتر از جان جهانت ميشوم
ناز كم كن من كه گفتم ميخرم ناز تو را
آنقدر ميخواهمت آهو ، شبانت ميشوم
شب شدی تو ماه تابم ، روز خورشيد منی
مهربانی ديدم از تو ، مهربانت ميشوم
چشمهء عشقی كه ميجوشی درون سينه ام
حكم دريايیّ و من آب روانت ميشوم
گفته بودی دوست داری يك نفر مهمان كنی
چای دم كن با محبت ميهمانت ميشوم
صدایم کن در این باران، صدا را دوست میدارم
تو باشی عاشقی در این هوا را دوست میدارم
چه حالی میدهد با تو شراب و شعر و موسیقی
نمی دانی چه بیحد این فضا را دوست میدارم
سرآمد در بلا هستی، بکش رویِ سرم دستی
بلا بالایِ من! با تو، بلا را دوست میدارم
طبیعی هست اگر چون بید، مجنونت شوم لیلا!
منم دیوانه و دیوانه ها را دوست میدارم
به فرهنگِ لغت، دلداده خیلی ساده یعنی من
منِ عاشق از این رو دهخدا را دوست میدارم
دلم را قرصِ ماهِ نسخه یِ خوش خط و خالت کن
که با هر بوسه قانونِ شفا را دوست میدارم
اگرچه بی نیاز از نازِ هر نقش و نگاری تو
به دستانِ تو گلبرگِ حنا را دوست میدارم
خزر چشمِ قزل آلا لبِ جنگل پریشانم!
شمالی! با تو این جغرافیا را دوست میدارم
دل آرایی و زیبایی و رعنایی و غوغایی
به توصیفِ تو رقصِ واژه ها را دوست میدارم
عوض شد قصه و این بار "داش آکُل" دمِ رفتن
به "مرجان" گفت با بغضش: شما را دوست میدارم
خدا را حافظت کردم که سرشار از غزل باشی
از آن روزی که نقشت زد خدا را دوست میدارم..
مرد اگر عاشق شود شب زنده دارى ميكند
زن ولى در عاشقــى ها بيقــرارى ميكند
مرد ساكت ميشود بسيار و با بغض زياد
در درونش موجى از افكار جارى ميكند
زن اساساً در نبرد عاشقى بازنده است
درد را آرامتر با گريه زارى ميكند
مرد كم صبر است اين در چهره اش معلوم نيست
زن وليكــن بيشتر چشــم انتظارى ميكند
مرد گـاهــــى ميرود سمت نياز و اشتياق
عمدتاً زنهــاى عاقــل را فــرارى ميكند
در شكست عاشقى هم باز زن بازنده است
چنگ بر دل، جنگ هــا با زخمِ كارى ميكند
مرد اگر بازنده شد در جنگ ميگردد خموش
مثل زن ، جنگى چنين كِـى انتحــارى ميكند؟
اى خوش آن رندى كه از بيم و هراس عاشقى
شعر ميگويد فقط ،
شب زنـــده دارى ميكند ...
آغازِ دل انگیز ترین حسّ منـــــی تو
یک مَحرم نزدیک تر از پیرهنـــــی تو
خون در شریانم شده با عشق تو مأنوس
با رگ به رگم در پیِ قاطی شدنـــــی تو
تو جلوهء شیرینی از ارکان و هجـــــایی
هر لحظهء مضرابیِ مُستَفعَلَنـــــی تو
از اخم تو لکنت به زبان غـــــزل افتاد
اصلاً تو تَ تَن ،تَن ،تَ تَن ،تَن ،تَ تَنـــــی تو
در لحن نگاهت چقَـــــدَر وسوسه داری
دلچسب ترین خواهش تنخواهِ زنـــــی تو
سرکردهء چشم تو دل آشوب نبـــــرد است
آمادهء یک معرکهء تن به تنـــــی تو
خورشید ! به شوق غزل من فقـــــط امشب ..
ای کاش از آغوش سحر سر نزنـــــی تو !!!!
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منی
نفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منی
رها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی
عجب صبح دل انگیزی٬ که با اسم تو همراه شه
چقدر زیباست اون چشمی٬ که با لبخند تو وا شه
چقدر خوبه هم آغوشی٬ توی دنیای بی هوشی
خوشا شهزاده ی این شعر٬ که تو آغوش تو جا شه
ببین از تو که میخونه٬ میشه دنیاش « مِی» خونه
نگو هذیوونه این حرفاش٬ نذار بیشتر از این تا شه
شبا وقتی که می خوابه٬ فقط خواب تو می بینه
چه رویایی از این بهتر٬ که خواب چون تو رویا شه
تموم آرزوش اینه٬ که لبخند باشه رو لبهات
اگه زیبا نشد این شعر٬ بخند جونم که زیبا شه
با بوسه اگر سعی کنم زنده بمانم
باید که خودم را به تهِ خط برسانم
افتادم و بدجور شکستم که خودم را
هر جور شده پشت سرِ تو بکشانم
می رفتم و این شعر فریدون مشیری
بر لب:«سفر از پیش تو هرگز نتوانم»!
می خواستم این عشق شود ورد زبان ها
تا لحظه ی بوسیدن تو شعر بخوانم
فردا اگر این شعر شود پخش، حسابی
قول خودمان، با غزلم می ترکانم!
ای وای که من آذری ام آخر شعرم!
#عشقم؟؟ تو کجایی که چنین دل نگرانم؟
چاى دم كن بامحبت ميهمانت ميشوم
من همان قند دوپهلوى لبانت ميشوم
در دل تنگم عجب جاكرده اى جانان من
گر بخواهى در دل تنگ تو جانت ميشوم
يك اشاره از تو بنياد دلم را ميکند
گر تو خواهى بهتر از جان جهانت ميشوم
ناز كم كن من كه گفتم ميخرم ناز تو را
آنقدر ميخواهمت آهو، شبانت ميشوم
شب شدى تو ماهتابم، روز خورشيد منى
مهربانى ديدم ازتو، مهربانت ميشوم
چشمه عشقى كه ميجوشى درون سينه ام
حكم دريايى و من آب روانت ميشوم
گفته بودى دوست دارى يك نفر مهمان كنى
چاى دم كن بامحبت میهمانت میشوم
من به اندازهٔ غم های دلم پیر شدم
از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم
عقل میخواست که بعد از تو جوان باشم و شاد
من ولی با غَمِ عشقِ تو زمین گیر شدم
بعد تو شادترین رخت تنم مشکی شد
طعنه ها خوردم و پیش همه تحقیر شدم
کاش میکشت مرا عشق تو اینبار اما
من اسیرم که چنین تابع تقدیر شدم
عشق برگشت انالحق زند اما بی تو
دید در حنجره اش بغض گلو گیر شدم
تا شدم رود تو هم صخره شدی در راهم
بی صدا ماندم و با درد تو تبخیر شدم
مـردها دلتنگی هایشان را سیگار نمی کشند...
یا تویِ خیابان قدمش نمی زنند...
طفلکی ها مثل زن ها، لاک قرمز هم تسکین هیچکدام دردهایشان نیست...
مردها دلتنگی هایشان را توی عکس هایِ پروفایلشان فریاد نمی زنند...
مردها مغـرورند...
نمی توانند نیمه شب...
مدت ها پس از رفتنت برایت پیغام بفرستند که"دلم برایت تنگ شده، بانویِ هنوزِ شعـرهایِ شبانه ام..."
مردها
دلتنگی هایشان را نمی نوشند...
مست نمیکنند...
فراموش نمیکنــند...
مـردهــا
دلتنگی هایشان را می خـوابند...
آنقدر عمیق که...
شاید دیگـر هیچ صبحـی بیدارشان نکننـد...
#امیر