eitaa logo
[اܩـاܩ زَܩــانـےـہا عـجـღ]
1.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج:) آقا جان! اگࢪ دیدم‌ونشناختم سلامٌ علیڪم(: کپی: با ذکر یک صلوات برای سلامتی امام زمان(عج) 🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی استاد عالی ✍️موضوع: چرا امام زمان(عج) به فکر ما نیست؟ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @lmamaj حتما ببینید
سالروز ازدواج سراسر نور حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت خدیجه کبریٰ (سلام اللّه علیها) مبارک باد. گاه تنها يک نفر هم يار دين باشد بس است يک نفر بانوى سرشار از يقين باشد، بس است مال و ثروت -هرچه هم باشد- فداى راه دوست همنشين رحمةٌللعالمين باشد بس است... ديگران هم، همسر پيغمبرند اما فقط مادر زهرا که «أمّ المؤمنين» باشد بس است دخترش زهرا کجا و دختران اين و آن؟! حاصل عمرش اگر تنها همين باشد بس است دختر او مادرى کرده براى شيعيان مادرى مثل خديجه در زمين باشد بس است ما کجا و مدح او گفتن؟ معاذالله... نه نام ما تنها «گداى خوشه‌چين» باشد بس است واژه‌هاى گنگ و بى‌معنا چه مى‌فهمند از او؟ انتهاى شعر بايد نقطه‌چين باشد... بس است @lmamaj
خداوندا با ذکر ویادتو😍 حتی چای ☕️دم صبح من از روزهای پیش دل چسب تر است؛ روزتون بخیر و شادی😃 به امید ظهور اقا انشاءالله🕊🦋 @lmamaj
مامان نگاهش به من افتاد اشکهای صورتش رو پاک کرد و صداشو بالا برد و گفت: معلوم هست کجایی؟ چرا گوشیت خاموشه ؟ نمیتونستی یه خبری از خودت بدی ؟ دستهای مشت شده جواد رو میدیدم که از عصبانیت به هم فشرده میشده معصومه: این خانم اصلا به فکرش هم خطور نکرده که خانواده اش از نگرانی دارن دِق میکنن ،خوش گذشت ؟؟ _رفته بودم امام زاده صالح ،بچه ده ساله نیستم که مدام گزارش بدم دارم چیکار میکنم نگرانی های شما هم به من ربطی نداره ،شما دلتون به حال خودتون بسوزه که تو آتیش گناه دارید دست و پا میزنین بابا نزدیکم شد و روبه روم ایستاد دست مردانه اش روی صورتم نشست اولین بار بود این چشمهای پر خشم رو دیده بودم چشمهایی که از عصبانیت به رنگ خون شده بود.. گُر گرفتگی صورتم رو حس میکردم دستم رو روی صورتم گذاشتم بابا: وقتی تو خونه پدرت هستی پس کارات به ما ربط‌ داره ...وقتی تو خونه پدرت هستی رفت و آمدهات به ما ربط داره ...وقتی تو خونه پدرت هستی درست صحبت کردن با بزرگترت به ما ربط داره ..متوجه شدی؟؟ بغضمو در گلو خفه کردم و با صدای بلند گفتم :مگه من کجا رفتم که باید جواب پس بدم ؟ مگه رفتم کار خلافی کردم ؟ مگه رفتم عیش و نوش که مثل متهم ها باهام برخورد میکنید؟ مگه امام زاده رفتن نیاز به بازخواست کردن داره؟ بزن بابا جان اشکال نداره تو راهی که من قدم برداشتم پی همه چیز رو به تنم مالیدم پس منو با این تهدیدات و زدن ها نترسونید من برای سید ع حتی از جونمم میگذرم از کنارش‌گذشتم و به داخل خونه رفتم نگاهی به سفره افطار کردم که دست نخورده بود و این نشون میداد که از دلشوره و اضطراب حتی افطار هم نکرده بودن وارد اتاقم شدم و در قفل کردم رو به روی اینه ایستادم ،دستمو از روی صورتم برداشتم .رد انگشتهای بابا روی صورتم جا خوش کرده بود نمیدونستم چی شد که صدامو برای بابا بالا بردم .تاحالا هیچ وقت اینطوری با بابا صحبت نکرده بودم صدای جواد رو از پشت در شنیدم جواد: مریم جان درو باز کن برات غذا آوردم با شنیدن صداش عصبانی شدم و گفتم: اشتها ندارم جواد: نمیشه که ..زن عمو گفت دیشب سحری هم نخوردی اینجوری فشارت میافته ،باید جون داشته باشی که فردا رو هم روزی بگیری یا نه! _اینکه میخوام غذا بخورم یا نه به خودم مربوطه نیازی ندارم به دلسوزی کسی ،اصلا میخوام از گرسنگی بمیرم به شما ربطی داره؟ جواد: خیلی بیمعرفتی مریم به من ربط نداره؟ یه نگاه به حلقه تو دستت بنداز ببین به من ربطی نداره؟ یه نگاه به شناسنامه ات بنداز ببین به من ربطی نداره ؟ به من ربطی نداره که جونم به جونت بسته اس؟ اینکه حال خرابت و میبینم و دلم میخواد زمین دهن باز کنه و بلعیده بشم..خیلی بیمعرفتی مریم باشه اشکالی نداره سینی غذا رو پشت در میزارم.. بعد از چند لحظه صدای خداحافظی جواد با بابا و مامان رو شنیدم کنار پنجره رفتم و پرده رو کمی کنار زدم جواد از داخل حیاط به پنجره اتاقم نگاهی کرد و رفت افطارم رو با نقل هایی که خادم امامزاده داده بود باز کردم بعد از مدتی در اتاق و باز کردم نگاهی به سینی غذا انداختم. مامان گوشه ای نشسته بود و در حال قرآن خوندن بود به سمت آشپز خونه رفتم ، وضو گرفتم وبه اتاق برگشتم نیمه های شب فدایی احمد آیدی شخصی رو فرستاد وگفت که این خانم یکی از انصار سید احمد ع هست و قم زندگی میکنه برای مدتی به تهران میاد حتما به ملاقاتش برو خیلی میتونه تو این شرایط کمکت کنه از اینکه میتونستم با یکی از انصار حضوری صحبت کنم خوشحال شدم از فدایی احمد تشکر کردم و به آیدیش که اسم کاربریش "خادم الیمانی" بود پیام دادم و خودمو معرفی کردم بعد از مدتی جواب پیامم رو داد بعد از احوالپرسی گفت هفته بعد برای کاری به تهران میاد تو اون مدت میتونیم باهم در مورد خیلی از مسائل صحبت کنیم اینقدر خوشحال بودم که مثل بچه ها روز شماری دیدارش رو میکردم چند رو گذشت ... خونه انگار بی روح شده بود هیچ کس تمایلی برای صحبت کردن نداشت . انگار خوشی هم از خونه رفته بود. صدای خنده ها مون گم شده بودن به دانشگاه رفتم و آخرین امتحان رو دادم تو حیاط دانشگاه منتظر لیلا بودم که باهم به خرید بریم که گوشیم زنگ خورد معصومه بود گریه میکرد، حرفاش بریده بریده بود. @lmamaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرامی باد هفته ی وحدت، که در آن میثاق ها تحکیم می شود، پیمان ها استوار می گردد، خون ها در هم می جوشد، دست ها و بازوها درکنار هم قرار می گیرد، چهره ها بر یکدیگر لبخند پیروزی و صفا می زند، قشرها همه باهمند، امت، یکپارچه و منسجم است🕌 @lmamaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شخصی شنید که غیبتش را کرده اند ، کت و شلوار ، و شیرینی خرید و به عنوان چشم روشنی برای غیبت کننده فرستاد. شخـص غیبت کننده پرسید: چرا به من چـشم روشنی داده ای؟! جـواب داد: شما ۴٠ روز ، تمامی نـماز و روزه و عباداتت را به مـن دادی و من به جایش این هـدیه را برای شما فرستادم! آیت‌‌الله مجتهدی تهرانی(ره) @lmamaj
😭یارب چه شودزان گل نرگس خبرآید آن یارسفرکردهٔ ماازسفرآید 😭شام سیه غیبت کبری به سرآید امیدهمه منتظران،منتظرآید 🌸🍃اللهم عجل لولیک الفرج(صلوات)🍃🌸 @lmamaj
"📻🔗" • • 🚫مهديار‌ گناه‌ نکن !! هر گناهی ڪه میڪنی روز به روز‌ تو رو از امام‌ زمان‌ دور‌ میکنه☹️ امام‌ زمان‌ امیدش‌ به ماست :)🌱 به‌قوله ‌استاد‌رائفی‌پور: این‌همه‌روایت‌درباره‌مهدویت‌هست! آقا‌توی‌یکیشون‌نفرمودن‌اگر‌مردم‌دنیا بخوان‌‌!ظهوراتفاق‌میفته..! توی‌همشون‌فرمودن‌: اگر‌شیعیان‌ما اگر‌شیعیان‌ما.. بابا‌گره‌ خودهههه ماییم🙄🤦‍♂ • • ✾———————————————✾ @lmamaj