eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
490 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
71 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ده دعا و ذکر برای بخت گشایی 1⃣ جهت بخت گشایی ذکر یا لطیف را هر روز ۱۲۹ مرتبه بخواند. 2⃣ از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که اگر دختری در خانه مانده باشد و کسی به خواستگاری نیاید سوره احزاب را بر پوست آهو یا پاره ای کاغذ بنویسد و در کوزه ای کوچکی قرار داده و آن کوزه را در خانه ای که آن دختر زندگی می کند قرار دهد پس خواستگار آن دختر زیاد شود ، همچنین برای سریع آمدن خواستگار نیز همین طریق مفید است. انشاء الله 3⃣ آیه ۳۲ نور را به وقت اذان بخواند: وَ أَنکِحُواْ الْأَیَامَى‏ مِنکمُ‏ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمُ‏ وَ إِمَائکُمْ إِن یَکُونُواْ فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ 4⃣ چنانچه دختر خانمی هنوز شوهر نکرده باشه و یا خواستگاری هنوز برایشان نیامده و و یا آمده وهنوز کار به پایان نرسیده و به خانه بخت نرفته است به مدت چهل روز بعد از هر نماز واجب بلافاصله بدون اینکه با کسی حرف بزند یک صلوات بفرستد و هفت مرتبه این آیه مبارکه را تلاوت کند : 🔺 رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ (سوره انبیا آیه ۸۹ ) 5⃣ از آیت الله بهجت جهت بخت گشایی دختران جوان دستوری خواستند. در جواب فرمودند: آیه «رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا»(سوره فرقان آیه ۷۴) را زیاد بخوانند. بار دیگر هم از ایشان سوال کردند دستور دیگری فرموند: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن دعایی که در کتاب زادالعماد مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود بخواند و بعد به سجده برود و تلاش کند که حتما گریه کند(هرچند کم) و همین که چشمش را اشک گرفت حاجت خود را از خدا بخواهد. این کار را تا زمانی که حاجتش روا شود انجام دهد. 6⃣ برای بخت گشایی دختران نقل شده از عارف عالیقدر آیت الله شوشتری : دعای یستشیر را ۴۰ روز با توجه و تدبُّر در معنی آن بخوانند (بهتر است بعد از نماز صبح باشد) 7⃣ بسیار استغفار نماید حداقل روزی ۱۰۰ مرتبه.( دختران و پسران) 8⃣ برای ازدواج سریع دختر خانمها، به اذن خداوند تبارک و تعالی دعای ذیل را بر روی کاغذ بدون خط (ترجیحا با گلاب و زعفران) بنویسد و در جیب خود به همراه داشته باشد. ان شاء الله پس از چهل روز در صورتی که مانعی مثل سحر یا بستگی وجود نداشته باشد ازدواج خواهد نمود. آن دعا این است : (لا اله الا الله والله اکبر أسالک اللهم بعد أربعین ورحمتک ان تتفضل على فلانه بنت فلانه ببعل مبارک فإنها بیدک ولا یملکها غیرک یا ذو الفضل العظیم والوجه الکریم والإحسان القدیم وصلى الله على محمد واله الطیبین الطاهرین ). توجه: به جای فلانه بنت فلانه نام خود و مادرش را بنویسد. 9⃣ ختم صلوات چهارده هزار مرتبه درچهل روز روزی سیصدوپنجاه بار.( ویژه دختران) 0⃣1⃣ برای دخترانی که امر ازدواج آنها قدری به تاخیر افتاده و میخواهند که سریعتر ازدواج کنند دعا و حرز ذیل برای تسهیل و انجام ازدواج فوری و گشایش بخت آسان و سریع بسیار موثر است. آن حرز و دعا این است : بیست و پنج مرتبه حرف واو ( و ) را بر پارچه ای از حریر سبز بنویسد. سپس این آیه شریفه را بنویسد : بسم الله الرحمن الرحیم ” وأذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا وعلى کل ضامر یأتون من کل فج عمیق لیشهدوا منافع لهم “. این حرز را با خود به همراه داشته باشد. ان شاء الله ازدواج سریع و آسان خواهد داشت. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام بعد از نماز صبح 🔵 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، عَنْ جَمیعِ‏ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى‏ مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَیِّهِمْ وَمَیِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدَىَّ وَوَُلَْدى‏، وَعَنّى‏ مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِیَّاتِ زِنَهَ عَرْشِ اللَّهِ وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى‏ رِضاهُ، وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ کِتابُهُ وَاَحاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اُجَدِّدُ لَهُ‏ فى‏ هذَا الْیَوْمِ وَفى‏ کُلِّ یَوْمٍ، عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَهً فى‏ رَقَبَتى‏، اَللّهُمَ‏ کَما شَرَّفْتَنى‏ بِهذَا التَّشْریفِ، وَفَضَّلْتَنى‏ بِهذِهِ الْفَضیلَهِ، وَخَصَصْتَنى‏ بِهذِهِ النِّعْمَهِ، فَصَلِّ عَلى‏ مَوْلاىَ وَسَیِّدى‏ صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَنْصارِهِ وَاَشْیاعِهِ وَالذّآبّینَ عَنْهُ، وَاجْعَلْنى‏ مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ‏ بَیْنَ یَدَیْهِ، طائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ فِى الصَّفِّ الَّذى‏ نَعَتَّ اَهْلَهُ فى‏ کِتابِکَ، فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوُصٌ، عَلى‏ طاعَتِکَ وَطاعَهِ رَسوُلِکَ‏ وَآلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، اَللّهُمَّ هذِهِ بَیْعَهٌ لَهُ فى‏ عُنُقى‏ اِلى‏ یَوْمِ الْقِیمَهِ 📚 مفاتیح الجنان زیارت امام زمان بعد از نماز صبح ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
حمایت از پویش👇👇 «برخورد با رواج بی حجابی در کتابخانه ملی» 🔹 کتابخانه ملی به محلی برای عرضه و نمایش دختران بی‌حجاب و پسران و دختران مختلط و سیگاری تبدیل شده است. 💠 در پویش از مسئولین فرهنگی کشور، شرکت کنید. 👇👇 https://farsnews.ir/my/c/183788
« تجارتی به نام » پشت صحنه حجاب استایل ها چیست؟ 👈 فقط پوشاندن مو ولی بدون حیا 🔹خودنمایی و تبرج حجاب استایل ها برای کسب درآمد از تبلیغ چادر و لباس پوشیده برای قشر مذهبی. 🔹تبدیل چادر ساده به چادرهای سنگ دوزی و بسیار گران و سپس برداشتن چادر و ارائه لباس‌های بلند و سپس... 👇👇 💠 مطالبه از مسئولین فرهنگی کشور برای سامان بخشیدن به فضای بی در و پیکر مجازی و مزون های طراحی لباس
AUD-20230204-WA0011.mp3
5.17M
مرگ بر دیکتاتور؟!!! ما آقامون رو خوب معرفی نکردیم فرمانده ارتش میگه این رهبری سید علی از هفت جنگ قطعی مارو عبور داده پوتین: رهبری هرچه تحلیل و پیش‌بینی می‌کنه همون میشه... فایل صوتی فوق رو تا آخر گوش دهید پسند بود برای دیگران ارسال کنید نشر حداکثری🛑🛑🛑 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
4_6019279567355645579.mp3
9.99M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی. ۱۴۰۱/۱۱/۲۹ @madare0120
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه هنوز هم با فرمون «فرزند کمتر=زندگی بهتر» جلو بریم، چه اتفاقی می‌افته؟😭😭😭 در این کلیپ سوار بر ماشین زمان می‌شید و آینده رو به وضوح می‌بینید.😳😳 ✅نشر حداکثری
🔴 پخش سریال "حبیب" محصول مشترک ایران و سوریه از یکشنبه ▪️سریال حبیب محصول مشترک دو کشور ایران و سوریه با روایتی جدید و متفاوت از مدافعان حرم در ۲۶ قسمت از یکشنبه ۳۰ بهمن هرروز ساعت ۲۱:۱۰ از شبکه ۲ سیما پخش می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای 🔥☔️ داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد … هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره … یه خانم؟ کی هست؟ … هیچی مرد … و با خنده های خاصی ادامه داد … نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه … . پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در … چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد … زن حنیف بود … یه گوشه ایستاده بود … اولش باور نمی کردم … . یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود … کم کم حواس ها داشت جمع می شد … با عجله رفتم سمتش … هنوز توی شوک بودم … شما اینجا چه کار می کنید؟ … . چشم هاش قرمز بود … دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم … بغض سنگینی توی گلوش بود … آخرین خواسته حنیفه … خواسته بود اینها رو برسونم به شما … خیلی گشتم تا پیداتون کردم … نفسم به شماره افتاد … زبونم بند اومده بود … آخرین … خواسته … ؟ دو هفته قبل از اینکه … . بغضش ترکید … میگن رگش رو زده و خودکشی کرده … حنیف، چنین آدمی نبود … گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده … مغزم داشت می سوخت … همه صورتم گر گرفته بود … چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن … تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم … اسلحه به دست رفتم سمت شون … داد زدم با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید کثافت ها؟ … و اسلحه رو آوردم بالا … نمی فهمیدن چطور فرار می کنن … . سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم … سوار شو … شوکه شده بود … با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین … در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو … . مغزم کار نمی کرد … با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم … آخرین درخواست حنیف … آخرین درخواست حنیف؟ … چند بار اینو زیر لب تکرار کردم … تمام بدنم می لرزید … . با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم … تو عقل داری؟ اصلا می فهمی چی کار می کنی؟ … اصلا می فهمی کجا اومدی؟ … فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ … . پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد … دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم … فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت … کشیدم کنار و زدم روی ترمز … . چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت … من نمی دونستم اونجا کجاست … اما شما واقعا دوست حنیفی؟ … شما چرا اونجا زندگی می کنی؟ … گریه ام گرفته بود … نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم … استارت زدم و راه افتادم … توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم … . رسوندمش در خونه … وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم … . دعا؟ … اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود … اینو تو دلم گفتم و راه افتادم … ⬅️ ادامه دارد... 📚 نویسنده شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی @TARANOM_EHSAS
رمان زیبای 🔥☔️ بین راه توقف کردم … کنترل اشک و احساسم دست خودم نبود … خم شدم و از صندلی عقب بسته رو برداشتم … . قرآن حنیف با یه ریکوردر توش بود … آخر قرآن نوشته بود … خواب بهشت دیده ام … ان شاء الله خیر است … این قرآن برسد به دست استنلی … . یه برگ لای قرآن گذاشته بود … دوست عزیزم استنلی، هر چند در دوریت، اینجا بیش از گذشته سخت می گذرد اما این روزها حال خوشی دارم … امیدوارم این قرآن و نامه به دستت برسد … تنها دارایی من بود که فکر می کنم به درد تو بخورد … تو مثل برادر من بودی … و برادرها از هم ارث می برند … این قرآن، هدیه من به توست … دوست و برادرت، حنیف … دیگه گریه ام، قطرات اشک نبود … ضجه می زدم … اونقدر بلند که افراد با وحشت از کنارم دور می شدند … اصلا برام مهم نبود … من هیچ وقت، هیچ کس رو نداشتم … و حالا تنها کسی رو از دست داده بودم که توی دنیای به این بزرگی …. به چشم یه انسان بهم نگاه می کرد … دوستم داشت … بهم احترام میذاشت … تنها دوستم بود … دوستی که به خاطر مواد، بین ما فاصله افتاد … فاصله ای به وسعت ابد … . له شده بودم … داغون شده بودم … از داخل می سوختم … لوله شده بودم روی زمین و گریه می کردم .. برگشتم ... اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم ... . گوشی رو به ریکوردر وصل کردم ... صدای حنیف بود ... برام قرآن خونده بود ... از اون به بعد قرآن روی گوشم بود و صدای حنیف توی سرم می پیچید ... توی هر شرایطی ... کم کم اتفاقات عجیبی واسم می افتاد ... اول به نظرم تصادفی بود اما به مرور مفهوم پیدا می کرد ... . اگر با قرآن، شراب می خوردم ، بلافاصله استفراغ می کردم ... اگر با قرآن، مواد تقسیم می کردم حتما توی وزن کردن و شمارش اشتباه می کردم ... اگر سیگار می کشیدم یا مواد مصرف می کردم ... اگر ... اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ... اول فکر کردم خیالاتی شدم اما شش ماه، پشت سر هم ... دیگه توهم و خیال نبود ... تا جایی که فکر می کردم روح حنیف اومده سراغم ... . من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح اما کم کم داشتم می ترسیدم ... تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم ... . از ضربش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ... ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می زد ... - تو معلومه چه مرگت شده؟ ... هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره ... می دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ... . خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم ... اسلحه رو گذاشتم روی میز و به ویل گفتم: -من دیگه نیستم ... ⬅️ ادامه دارد... 📚 نویسنده شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی @TARANOM_EHSAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا