12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات خاصه #امام_جواد علیه السلام
یک صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) قرائت بفرمایید 🌱
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
قسمت (۴۹). « انتظار عشق»
اصلا فکرشو نمیکردم یه روزی همچین حرفی به مرتضی بزنم که مهریه امو میخوام
ولی باید ازش میخواستم این سفرو بریم
فردا صبح که بیدار شدم مرتضی خونه نبود
دست و صورتمو شستم ،صبحانه مو خوردم
خونه رو مرتب کردم
یه دفعه صدای زنگ در و شنیدم
انگار عزیز جون خونه نبود
چادرمو سرم کردم
رفتم جلوی در ،درو باز کردم
باورم نمیشد 😂
مرتضی با ۱۲ تا شاخه گل نرگس پشت در بود
مرتضی: سلااام به خانوووم عزیزم
- سلام ،واییی چه خوشگله 😍
مرتضی : قابلتونو نداره
داخل یه پارچ آب ریختم و گلا رو گذاشتم داخلش
کل خونه بوی خوبی گرفت 😇
عاشق گل نرگس بودم
- خوب مهریه بعدی!🤪
مرتضی خندید و دست داخل جیب کتش کرد
دوتا بلیط هواپیما آورد بیرون
اصلا باورم نمیشد ،این پسره دیونه اس ،واقعن برای رفتن چقدر عجله داره
مرتضی: واسه سه روز دیگه 😉
- شوخی میکنی ؟
مرتضی: اگه بدونی چه جوری گرفتم 😂،آبروم همه جا رفت
- آخه چه جوری
مرتضی: شناسنامه و پاسپورتت و بردم دادم به حاجی،اونم داد به دامادش که تو حج و زیارت کار میکنه ،اونم دست بر قضا دوتا از مسافراش کنسل کرده بودن
که قسمت ماشد
- اصلا باورم نمیشه
مرتضی : باورت بشه، اقا طلبید مارو 😊
وایی نگار دارم خواب میبینم،انگار همه چیز دست تو دست هم داده که مرتضی به سفر بره
این سه روزی مثل برق و باد رسید
پروازمون غروب بود
صبح رفتم خونه فاطمه
زنگ درو زدم ،فاطمه دروباز کرد رفتم داخل خونه ،اولین باری بود که خونه فاطمه میرفتم
( بغلش کردم): سلام عزیزم! مامان کوچولوی ما چه طوره 😊
فاطمه: سلام گلم،چقدر دلم برات تنگ شده بود
- ببخشید که دیر اومدم پیشت
فاطمه: اشکالی نداره، میدونم که تو هم حالت این روزا خوب نیست پس درکت میکنم☺️
- اقا رضا زنگ میزنه؟
فاطمه: اره ،هر دوسه روز یه بار تماس میگیره
- خوب خدا رو شکر ، چرا اینجایی؟ چرا نرفتی خونه بابات اینا؟
فاطمه: خونه خودم راحت ترم ، میترسم جایی برم, رضا زنگ بزنه خونه نگران بشه
- الهی فدای اون دلت بشم من ، نی نی کوچولومون چه طوره ؟
فاطمه: خوبه خدا رو شکر
- فاطمه جون اومدم خدا حافظی کنم😊
فاطمه: کجا به سلامتی
- باورت نمیشه اصلا، کربلا
فاطمه: واییی شوخی نکن ،مگه آقا مرتضی نباید میرفت سوریه؟
- چرا میره ،داستانش مفصله بعدن بهت میگم
فاطمه: هانیه جان ،ما رو فراموش نکنیااا التماس دعا فراوون دارم😔 ،واسه آقا رضا هم دعا کن😢
هانیه: چشم حتمن ،تو هم مواظب خودت و نی نیت باش
فاطمه: چشم
- من دیگه برم ،کلی کار دارم ،به خانواده هم سلام برسون
فاطمه: چشم تو هم به آقا مرتضی سلام برسون
- چشم ،خدا نگهدار
فاطمه: به سلامت
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
قسمت (۵۰). « انتظار عشق»
نزدیکای ظهر رسیدم خونه
عزیز جون: هانیه جان اومدی؟
- سلام عزیز جون اره
عزیز جون : لباسات و عوض کن ناهار بیا اینجا
- چشم عزیز جون
رفتم داخل اتاق ،دیدم مرتضی چمدونا رو بسته گذاشته دم در اتاق 😊
لباسمو عوض کردم ،چادر رنگی مو سرم کردم رفتم خونه عزیز جون
وار خونه عزیز جون شدم دیدم مرتضی نشسته
- سلام
مرتضی: سلام بر خانم مهریه بگیر 😄
- الان پشیمونم چرا چند تا چیز دیگه هم اضافه نکردم 😂
مرتضی: عع پس میخواستی کل دنیا ما رو بچرخونی پس 😄
عزیز جونم خندش گرفت : انشاءالله به سلامتی برین و برگردین
مرتضی: انشاءالله
ناهارمونو خوردیم
بعد ناهار همه اومدن برای خدا حافظی
حسین آقا هم ما رو تا فرودگاه رسوند
پرواز زیاد تأخیر نداشت ،خیلی خوشحال بودم ،این اولین سفری بود که همراه عشقم میرم
بعد یه ساعت نشست
اول رفتیم نجف
دل تو دلم نبود که برم زیارت
به همراه کاروان اول رفتیم هتل یه اتاق دوتخته به ما دادن
چمدونارو یه گوشه اتاق گذاشتیم بعد ،حمام رفتیم غسل زیارت کردیم
نزدیکای غروب رفتیم به سمت حرم امام علی
وایی که چقدر قشنگ بود ،ایون طلاییش بوی غریبی میداد
نمیدونم چرا هرموقع فاطمیه میرسید دلم بیشتر برای بی کسی علی میسوخت 😢
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
قسمت(۵۱). « انتظار عشق»
مرتضی: هانیه جان یه ساعت دیگه بیا همینجا منتظرت هستم
- باشه
مرتضی: هانیه جان ،مواظب خودت باشیااا ،گم نشی یه وقت
- خیالت راحت ،گم نمیشم 😄
وارد حرم شدم ،انگار دنیا رو به من داده بودن
رفتم کنار ضریح صورتمو به ضریح چسبوندم بغض این همه روزها ی سخت شکسته شد 😔
بعد دو رکعت نماز زیارت خوندم یه دفعه به ساعت نگاه کردم نزدیک دوساعت شده بود که داخل حرمم زمان از دستم در رفت
فورا بلند شدم رفتم بیرون
دنبال مرتضی گشتم
وایی حتما مرتضی فکر کرد گم شدم 🤦♀
یه دفعه از پشت سر مرتضی گفت: زیارت قبول خانوم
برگشتم سمتش : زیارت شما هم قبول آقا 😊
مرتضی: بریم یه جا بشینیم دعا بخونیم
- اره بریم
بعد از خوندن دعا و زیارت برگشتیم هتل بعد چند روز حرکت کردیم سمت کربلا ،با چشمان گریان از حرم امیر المؤمنین خدا حافظی کردم ،و دلم رو راهی سرزمین عشق کردم
واقعن شنیدن کی بود مانند دیدن ،
شنیده بودم کربلا بهشت روی زمینه ولی وقتی با چشمانم دیدم باورم شد
که بهشت اصلا همینجاست ،مگه بهتر از اینجا هم جایی هست !
با مرتضی تو بین الحرمین سر در گم بودیم که اول کدوم حرم بریم واقعن لحظه ای سختی بود
که مرتضی گفت : به رسم ادب اول بریم حرم امام حسین بعد میریم حرم حضرت عباس
بعد از زیارت کردن ،یه گوشه در بین الحرمین نشستیم
توی کاروان ما یه مداح هم بود
شروع کرد به مداحی کردن ،از عاشورا گفت، از بی حرمتی ها گفت😔
از تنهایی زینب گفت، از قتلگاه گفت 😢
دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم
چادرمو کشیدم روی صورتمو شروع کردم به گریه کردن
حالم دست خودم نبود
مرتضی: هانیه جان ،حالت خوبه ؟
( سرمو بالا گرفتم) : بریم قتلگاه ؟
مرتضی: چشم ،پاشو بریم
( مرتضی دستمو گرفت )
مرتضی: هانیه دستات خیلی سرد شده ،انگار فشارت پایین اومده
- نه خوبم
مرتضی: بریم هتل یه چیزی بخوری ،باز بر میگردیم
- گفتم که خوبم ،بریم
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
حل مشکلات مادی با توسل به جواد الائمه
🔹 برای امور مادی از محضر حضرت آیت الله سید عبدالکریم کشمیری رحمه الله علیه راهنمایی میخواستند، آن بزرگوار می فرمود:
🔹 سوره یاسین بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام هدیه کنید، حاجت شما را خواهند داد.
🔹 گاه می فرمودند: صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم علیه السلام مجرّب می دانستند.
📚 روح و ریحان؛ صفحه ۹۳
#امام_جواد
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
*⚫ زَيّارَةُ الإِمَامُ مُحمّدٌ الجَوَاد(عَليهِ السَلَامُ)⚫*
ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا جَعْفَر مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَرَّ ٱلتَّقِيَّ ٱلإِمَامَ الْوَفِيَّ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلرَّضِيُّ ٱلزَّكِيُّ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نَجِيَّ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَفِيرَ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سِرَّ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ضِيَاءَاللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَنَاءَ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا كَلِمَةَ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَحْمَةَ اللهِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلنُّوُرُ ٱلسَّاطِعُ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَدْرُ ٱلطَّالِعُ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلطَّيِّبُ مِنَ ٱلطَّيِّبِينَ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلطَّاهِرُ مِنَ الْمُطَهَّرِينَ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلآيَةُ الْعُظْمَىٰ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحُجَّةُ الْكُبْرَىٰ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ ٱلزَّلاَّتِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلاَتِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلِىُّ عَنْ نَقْصِ ٱلأَوْصَافِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلرَّضِيُّ عِنْدَ ٱلأَشْرَافِ، ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ ٱلدِّينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ وَلِيَّ اللهِ وَحُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ وَأَنَّكَ جَنْبُ اللهِ وَخَيَرَةُ اللهِ وَمُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللهِ وَعِلْمِ ٱلأَنْبِيَاءِ، وَرُكْنُ ٱلإِيمَانِ وَتَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مَنِ ٱتَّبَعَكَ عَلَىٰ الْحَقِّ وَالْهُدَىٰ، وَأَنَّ مَنْ أَنْكَرَكَ وَنَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ عَلَىٰ ٱلضَّلاَلَةِ وَٱلرَّدَىٰ أَبْرَأُ إِلَىٰ اللهِ وَإِلَيْكَ مِنْهُمْ فِي ٱلدُّنْيَا وَٱلآخِرَةِ، وَٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ ٱللَّيْلُ وَٱلنَّهَارُ.
🍁🍂🍁
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
•|💚🍃|•
اگر به جاے گفتن:
دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد، بگوییم:
"فرشته ها در حال نوشتن هستند..."
نسلے از ما متولد خواهد شد ڪه به جاے مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
قصه از جایے تلخ شد ڪه در گوش یڪدیگر با عصبانیت خواندیم:
*بچه را ول ڪردے به امان خدا!
*ماشین را ول ڪردے به امان خدا!
*خانه را ول ڪردے به امان خدا!
و اینطور شد ڪه "امانِ خدا" شد:
مظهر ناامنی!
اے ڪاش میدانستیم امن ترین جاے عالم،امانِ خداست..
#به_خدا_اعتمادکنیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️
الهی ⭐️
ای آرامش مطلق
ای که دلها با نام و یاد تو
آرام میگیرد⭐️
دنیای آشفته درونم را⭐️
با لالایی مهربان خود آرام کن
#شبتونمملوازعطرخدا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
﷽
✨خرد هرکجا گنجی آرد پدید
✨زنام خدا سازد آن را کلید
✨به نام خداوند لوح و قلم
✨حقیقت نگار وجود وعدم
✨خدایی که داننده رازهاست
✨نخستین سرآغاز آغازهاست
🍃 الهی به امید تو..🍃
#بسماللهالرحمنالرحیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa