eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
495 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🍁لطفِ خدا🍁
روز از نو روزی از نو با توکل به اسم اعظمت به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
هدایت شده از 🍁لطفِ خدا🍁
•﷽• °|چشم‌دلم‌به‌سمت‌حرم‌باز‌می‌شود با‌یڪ‌سلام‌صبح‌من‌آغاز‌می‌شود|° اللهـُـمَ‌عجݪ‌الولیــڪ‌اݪفرج🌱 به‌کانال🍁لطفِ‌خدا🍁بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ شب رفت ورفت برتن عالم لباس روشن شد آسمان شب از انعکاس صبح خیل ملک به حالت تعظیم دور اوست اما به سوی تمام حواس صبح 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 😊 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ٺو اگہ موقعـ گـناه ڪردنـ... یاد همیــن یه جملہ بیوفتے مطمئــن باش اون گنـاه ڪوفتٺــ میشــہ... ••[هر گناه= یـہ سیلے به صورٺ امامـ زمان(عج)]••💔😔 💠و حاجـ حسیــــن یڪتا همـ میگہ: به خــدا از شهداهمـ جلو میزنیــد اگہ لذّت گناه گردنـ ڪوفتتونــ بشـہ): به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
خدايا تڪيہ بر لطف تو دارم ڪہ جز لطفت ندارم تڪيہ گاهى دل سرگشتہ ام را رهنما باش ڪہ دل بے‌رهنما افتد بہ چاهى... 🍃🌸🍃 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
بنویسید رضا هم، علی‌اکبر دارد... (ع)✨🌺 ✨🌺 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🍃💐در روز ولادت جگر گوشه امام رضا(ع)، حضرت جواد علیه السلام مبارک باد. ❤️ 10 صلوات هدیه بفرستید محضر امام جواد علیه السلام و باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام ♦️با پخش این پست در ثواب سیل صلوات شریک شوید... به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرِ ما و قدوم یار نُهُم دل ما و تب نگار نهم بارالها سری به سجده ی شکر میگذارم برای بار نهم (ع)✨🌺 ✨🌺 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🔵رﻭﺯﯼ ﻋﻤﺮبه حضرت على(علیه السلام)گفت: ✨ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﮔﺮ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ بگو من امروز ﻧﻬﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ؟ 🌷ﺍﻣﺎﻡ فرمودند: ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ 🔹ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ.سپس ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ. ﺩﯾﺪ ﻧﻬﺎﺭ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ! 🔹ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺪ ﻧﻬﺎﺭ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ. ⚡️ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻧﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﻣﻄﺒﺦ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ، ♨️ﻋﻤﺮ ﻭﻗﺖ ﻧﻬﺎﺭ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﻏﺬﺍ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ،ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﺩ،ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺷﮏ ﺑﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺳﻢ ﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻭﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ! ⭕️ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﺘﮏ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺧﻮﺭﺩ،ﻭ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ.... 🍁ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ... 🌹ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻭﯼ ﮔﻔﺖ: بلاخره برای ناهارﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩی؟ ♨️ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ.... 🌹ﺍﻣﺎﻡ فرمود:ﭼﺮﺍ هم ﻧﻬﺎﺭ را ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﻫﻢ ﮐﺘﮏ. ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ. ﮐﺘﮏ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻧﻬﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩی! 📚مستدرک الوسائل ج1ص159وص162،کنزالفوا به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
❣پدر و‌مادرتان را چشم انتظار نگذارید قبل ازآنکه باجای خالیشان روبرو شوید هیچ چیز باارزشتراز داشتن پدرومادر نیست 🤛دستان پدر و مادرتان را ببوسید قبل ازآنکه مجبور باشید سنگ سردی را ببوسید به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
باب الحوائج آمده حاجت بگیرید عیدانه از دست ولی نعمت بگیرید شش گوشه می خواهید بسم الله امروز از کودک اربابتان رخصت بگیرید (ع)🎊 ✨🌺 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
احترام به خود با چندتا قانون ساده🌺🌸 قانون اول: اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده!👏 قانون دوم: در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته👏 قانون سوم: هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری👏 قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.👏 قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن.👏 قانون ششم: هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.👏 قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.👏 قانون هشتم: از بله گفتن هم نترس.👏 قانون نهم: با خودت مهربون باش.👏 قانون دهم: اگه نمی‌تونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش.👏 قانون یازدهم: سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی.👏 قانون دوازدهم: برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری.👏 قانون سیزدهم: سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن.👏 قانون چهاردهم: در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار.👏 قانون پانزدهم: حرفی رو که نمی‌پسندی تائید نکن.👏 قانون شانزدهم: به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن و سپاس‌‌گذار باشن.👏 قانوون هفدهم: با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن.👏 قانون هجدهم: در یاد دادن، بخشنده باش.👏 قانون نوزدهم: اگه از کسی ناراحت هستی، بهش ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو و انتظار عذرخواهی داشته باش.👏 قانون بیستم: عاشقی کن.👏 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
💥راه کارهایی ساده ولی مهم برای داشتن سالم و تغذیه اصولی 🔸آهسته غذا خوردن 🔹انتخاب نان سبوس دار به جای تصفیه شده 🔸آشامیدن آب کافی برای داشتن رژیم سالم 🔹افزایش مصرف پروتئین برای داشتن رژیم غذایی سالم 🔸کباب یا آب پز کردن به جای سرخ کردن 🔸میوه را به جای نوشیدنی ها بخورید 🔹خواب خوبی داشته باشید 🔸در رژیم غذایی روغن سالم انتخاب کنید 🔹از بشقاب های کوچک تر استفاده کنید. به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|عَسَی‌أن‌تَكرَهُ‌شَيئًاوَهُوَخَیرٌلَكُم...| گاهی دعاهایمان و اصرار بر آن ، خود گره‌ای بر زندگیمان می‌شود! پس؛ دعا کن و "خیر" بخواه، اما نھ آن خیری که تو فکر میکنی...! :) ‌‌ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
♥️ یه مثلی هست که میگه : "سرم بره،قولم نمیره" قول منِ بانو به شهدا‍‍ چادرمه! ♡"سرم بره،چادرم نمیره.."♡ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت سمیه از در وارد شد و لبخند زد، گفت: _به به مامان خانوم مارو، ببین چقدر ذوق کردی که غش کردی خخ.😉😄 لبخندی زدو گفتم: _اره غش کردم از نبود پدرش الان. سمیه با تعجب و نگرانی گفت: 😨 _ی.. یعنی.. یعنی چی فاطمه؟ علی اقا؟؟ - نترس ، رفته..رفته سوریه.😔 سمیه انگار که بمب زدی از جا پرید و جیغ و داد راه انداخت و گفت -آخه الان وقت رفتنه؟ یعنی چی؟ اونا به ما چه؟ اهههه فاطمه این دیگه چی بود؟😕😑 ناراحت نگاهش کردم که گفت: -تروخدا منو ببخش میدونی که منظوری ندارم فقط.. فقط نگرانتم عزیز دلم همین. سرم را پایین انداختم و گفتم: -میدونم بابا ... ورقه 📃ازمایش را گرفتم و درکیفم گذاشتم ، باید برمیگشتم، نمیدانم چرا حس خوبی نداشتم، انگار اتفاقی افتاده، به دنبال گوشی گشتم دیدم نیست، بدتر دلهره گرفتم، جا گذاشته بودم، سریع از سمیه خداحافظی کردم و بیرون زدم، لرز بدی به اندامم افتاده بود، خیلی سرد بود خیلی......❄️🌨 🌺🍃ادامه دارد.... نویسنده؛ نهال سلطانی @nahalnevesht به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت البوم خاطرات📗 را میبندم، دوباره همان سردرد های همیشگی 😣به سراغم می آیند، فردا🇮🇷 پیکر علی👣🇮🇷 من را می آورند، پیکر.. فکر کنم یا غرق خون است یا گلوله به قلبش خورده یا اینکه ترکشی بی رحم نفسش را گرفته... نمیدانم.. الان فقط نبودش را احساس میکنم، سمیه چندین بار تماس گرفته بود، هه فکرش را هم نمیکردم بعد از ازمایش بفهمم فرزندم پدر ندارد.... بغض به گلویم چنگ میزند، 😖😢پدر.. علی کجایی ببینی پدر شدی؟؟ کجایی ببینی فاطمه ات مادر شده؟؟ یادت است میگفتی اگر فرزندمان دختر باشد اسمش را نرگس میگذاری و اگر پسر بود مهدیار میگذاریم! علی؟ من تنها چه کنم با این بچه؟ کجایی مانند همه پدرها برای فرزندت ذوق کنی و جشن بگیری؟ کجایی که مواظبم باشی وسایل سنگین برندارم و نازم را بکشی؟؟ کجایی؟؟ آرزو داشتم باهم به خرید وسایل فرزندمان برویم اما حالا.. علی اصلا من این بچه را بدون تو نمیخواهمممم. اه لعنت به من... لعنت به دیوانگیم... نفسی عمیق میکشم و اشک از چشمانم جاری میشود،😭 روی زمین به سجده میروم و به غلط کردن میفتم، همیشه میگفتی شاکر باش فاطمه، خدا انسان های شاکرش را ارج میدهد. خدا غلط کردم، 😭✋خدایا ارامم کن، خدایا مواظب این مادر دیوانه باش، خدایا یعنی لایقش هستم؟؟ نمیفهمم خدایا چرا الان؟چرا من؟چرا؟؟ صدای باز شدن در می آید، زینب را میبینم که با چشم هایی گود افتاده نگاهم میکند، کنارم روی زمین مینشیند و میگوید: _ فاطمه جان، تروخدا اینطور نکن با خودت، علیم راضی نیست بخدا فاطمه... سرم را پایین می اندازم، دست های زینب دور شانه ام حلقه میشود، سرم را روی شانه اش میگذارم، یاد شانه های برادرش میفتم... بغضم دوباره 😭و دوباره 😭و دوباره😭 سر باز میکند.. دوباره میشکنم، در آغوش زینب گریه میکنم، زینب اما اینبار گریه نمیکند، مرا آرام میکند، یک آن حالت تعوع 😥میگیرم، بین بغض و گریه به طرف سرویس بهداشتی🚽 که در اتاق بود میروم ، هنوز نمیدانند من باردارم! زینب کمرم را مالش میدهد ، فکر میکند مسموم شده ام،اب به صورتم میزنم وبه دیوار تکیه میدهم، زینب میگوید: _چیشد فاطمه خوبی؟؟ چیزی خوردی؟ همانطور نگاهش میکنم، لبخند پر درد ی میزنم و میگویم: - عمه شدی زینب خانوم، عمه بچه برادرت... زینب همانطور نگاهم میکند، ناباورانه با درد..😟😣 اما به روی خودش نمی آورد، لبخندی از اجبار برای آرام کردنم میزند ولی دیگر طاق نمیاورد، روی زمین زانو میزند و بغضش میشکند،😭 بیچاره بچه من، که با اعلام وجودش همه زیر گریه میزنند.... لحظه ای دلم برای فرزندم سوخت، ناخودآگاه دستم را روی شکمم گذاشتم و گفتم: _اشکال نداره ، من هستم باهات، قول میدم تنهات نزارم، من مثل بابات بدقول نیستم... هنوز نمیتوانستم بگویم مامان جان، هنوز خودم را در غالب مادری احساس نمیکردم، روی زمین نشستم و زینب را در آغوش گرفتم ، سرش را که بلند کرد، دستانش را دوطرف سرم گذاشت و گفت: _فاطمه جان! مامان شدی! خداروشکر، ببخش دلتنگیای منو، باور کن خیلی خوشحالم، خیلی، فقط نبود داداشه که.. حرفش را قطع میکنم و میگویم: _زینب! من دیگه از هر ادمی نبود رو بهتر درک میکنم، نگران نباش! فقط، فقط اگر من نبودم مواظب... نگذاشت حرفم را کامل کنم، انگشتانش را جلوی دهانم گرفت و گفت: _فاااطمه! تو انقدر ناشکر و ضعیف نبودی! چرا اینطور میکنی؟ خدا هست، ماهستیم پیشت، داداشم هست.. مطمینم، همینجا...😊 لحظه ای وجودم ارام 😌💖گرفت، احساس کردم علی نگاهم میکند، احساس کردم کنار خدا ایستاده و مرا مینگرد! 🌺🍃ادامه دارد.... نویسنده؛ نهال سلطانی @nahalnevesht به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُــــر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه می ڪنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتــیاط راه می رویم تا خــود را حفـظ ڪنیم... 👌بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـــده اند.‌‌‌‌ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa