☕️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم
#قسمت_هشتاد_و_پنج
دیدنِ حسام آن هم درست در نقطه ی صفر دنیا، یعنی نهایت عاشقانه ها..
دستم را گرفت و به گوشه ای از خیابان برد. و من بی صدا فقط و فقط در اوج گنگیِ شیرینم تماشایش کردم.
خستگی در صورت و سفیدیِ به خون نشسته ی چشمانش فریاد میزد..
راستی چقدر این لباس های نیمه نظامی، مَردم را پر جذبه تر میکرد.. دوستش داشتم، دیوانه وار..
ایستاد بالبخندی بر لب و سری کج شده نگاهم کرد ( خب حالا دیگه جواب منو نمیدی؟؟
حساب اون دانیالو که بعدا صاف میکنم.. اما با شما کار دارم.. )
به اندازه تمامِ روزهایِ ندیدنش، سراپا چشم شدم.
از درون کیسه ی پلاستیکی که در دستش بود، پارچه ایی مشکی بیرون آورد و بازش کرد.
چادر بود،آن هم به سبک زنان عرب… لبخند زد (اجازه هست؟؟)
باز هم مثل آن ساق دست. اینبار قرار بود که چادر سرم کند؟؟
نماد تحجر و عقب ماندگیِ برایِ سارایِ آلمان نشین …؟؟
چادر را آرام و با دقت روی سرم گذاشت و آستین هایش را دستم کرد.
یه قدم به عقب برداشت و با تبسمی عجیب تماشایم کرد. سری تکان داد ( خانوم بودی.. ماه بانو شدی.. خیلی مخلصیم، تاج سر.. )
خوب بلد بود به در مسیری که دوست داشت، هدایتم کند. بدون دعوا.. بدون اجبار.. بدون تحکم..
رامم کرده بود و خودم خوب میدانستم.. و چه شیرین اسارتی بود این بنده گی برای خدا..
و در دل نجوا کردم که ” پسندم هر چه را جانان پسندد” این که دیگر تاج بندگی بود..
روبه رویم ایستاد.
شال را کمی جلوکشید و آرام زمزمه کرد ( شما عزیز دلِ حسامیااا..
راستی، زبونتونو پشتِ مرزایِ ایران جا گذاشتین خدایی نکرده؟؟)
خندیدم ( نه.. دارم مراعاتِ حالِ جنگ زدتو میکنم..)
صورتش با تبسمهایِ خاص خودش، زیباتر از همیشه بود ( خب خدا رو شکر.. ترسیدم که از غم دوریم زبونتون بند اومده باشه.. که الحمدالله از مال من بهتر کار میکنه..)
چادرم را کمی روی سرم جابه جا کردمو نگاه به تنِ پوشیده شده ام انداختم ( اونکه بله، شک نکن.
راستی داداش بیچارم کجاست..؟؟ این چرا یهو غیب شد؟؟ یه وقت گم وگورنشه..)
دستم را گرفتم به طرف خیابان برد ( نترس.. بادمجون بم آفت نداره..
اونو داعشیام ببرن؛ سرِ یه ساعت برش میگردونن..
میدونه از دستش شکارم، شما رو تحویل دادو فلنگو بست.. )
فشار جمعیت آنقدر زیاد بود که تصورِ رسیدن، محال مینمود..
کمی ترسیده بودم و درد سراغِ معده ام را میگرفت. حسام که متوجه حالم شد در گوشه ایی مرا نشاند. (همین جا بشین میرم برات آب بیارم.. اینجا این وقت سال اینجوریه دیگه..)
دستش را کشیدم و او کنارم نشست ( نمیخواد.. الان خوب میشه.. چیزی نیست..)
کاش میشد حداقل از دور چشمم به ضریح پسرانِ علی میافتاد.
این همه راه آمدن و هیچ؟؟ بغض صدایم را بم کرده بود (یعنی هیچ جوره نمیشه بریم تا من بتونم ضریحشونو ببینم؟؟)
دستم را میانِ مشتش گرفت ( نبینم گریه کنیااا..
من گفتم میبرمت،پس میبرم.. امشب، شبِ اربعینه.. خیلی خیلی شلوغه.. تقریبا ۲۴میلیون زائر اینجاست.. از همه جای دنیا اومدن، تک تکشونم مثه شما آرزوشونه که حداقل فقط چشمشون به ضریح آقا بیوفته.. پس یه کم صبر کن..
امشب بچه های موکب علی بن موسی الرضا خانوما رو میبرن واسه زیارت.. ان شالله با اونا میبرمت داخل.. قول )
و قولهایِ این مرد، مردانه تر از تمامِ مردانه هایِ جهان بود.
با دانیال تماس گرفت و مکان دقیق مان را به او گفت.
کاش میشد که نرود ( میخوای بری؟؟ نرو..)
بیسکوییتی از جیبش بیرون آورد و باز کرد ( بخور.. باید برم، ناسلامتی واسه ماموریت اینجاما..
اما قول میدم امشب خودمو بهت برسونم.. باید دوتایی با هم بریم واسه زیارت آقا..
کلی حاجت دارم که تو باید واسم بگیریشون..)
نفسی عمیق وپرسوز کشیدم. من کجایِ عاشقیِ این بچه سید قرار داشتم که لیاقت پا درمیانی داشته باشم.
صدای پوزخندم بلند شد ( من؟؟ من انقدر سیاهم که دعام تا سقف اتاقم بالا نمیره.. )
زانویش را بغل کرد و به رو به رویش خیره شد ( تو؟؟ تو انقدر سفیدی که منِ بچه سید، یه عمر واسه اومدن به اینجا نذرو نیاز کردمو تو فقط هوسش از دلت گذشتو اومدی..)
بودن کنارِ دوست داشتنی ترین مردِ زندگیم، وسطِ زمینِ کربلا.. شنیدنِ یاحسین خوانی و گریه هایِ بی اَدا.. حالی بهشتی تر این هم میشد؟؟
دانیال آمد با چشمانی متعجب شده از چادرِ رویِ سرم.
به سمتم چرخید (ظاهرا دیگه از دست رفتی سارا خانووم..
رشته ایی بر گردنم افکنده دوست.. میکشد هرجا که خاطرخواهِ اوست..)
و حسام به آغوشش کشید.. بماند که چه زیر گوشش پچ پچ کرد و برادر بیچاره ام، قیافه ایی مثلا ترسیده به خود گرفت و کامم شیرین شد از خوشبختیم..
خوشبختی که حتی به خواب هم نمیدیدم. هرگز نداشتمو حالا نفس به نفس هم آغوشش بودم..
حسام مرا به دانیال سپرد و رفت...
به هتل رفتیم و بعد از کمی استراحت ساعت یازده شب درست در مکانی که امیرمهدی گفته بود حاضر شدیم..
آسمان تاریک اما گنبدِ طلایی رنگِ حسین میدرخشید..
قیامت برپا بود و من با چشمم میدیدم دویدن و بر سر و سینه کوبیدنهایِ عاشقانه را..
پرچمهای عظیم و قرمز رنگ منقش به نام حسین در آسمان میچرخید و انگار فرشتگان با بالهایی گرفتارِ آتش به این خاک هجوم آورده بودند..
مسیحی اشک میریخت.. خاخام یهودی می بارید.. دانیال سنی حیران ودلباخته میشد ..
و شیعه ی علی، میسوخت و جنون وار خاکستر میشد..
خدایا بهشت را بخشیدم، این ساعت را به نامم بزن..
گیج و گنگ سر میچرخاندم و تماشا میکردم.. زمین طاقتِ این همه زیبایی را یکجا داشت؟؟
اشک، دیدم را تار میکرد و من لجوجانه پرده میگرفتم محضِ عشق بازی دل، چشم وگوش..
باید ظرف نگاه پر میشد .. پر از ندیده هایی که دیده بودم و شاید هیچ وقت دیگر نمیدیدم.
حسام نفس نفس زنان آمد. حالِ پریشانم از صد فرسنگی نمایان بود..
دانیال و حسام کمی حرف زدند و امیرمهدی دستام را در انگشتان قفل کرد و به دنبال خود کشید.
قدم به قدم همراهیش میکردم و او کنار گوشم نجوا کرد ( حال خوبتو میخرم بانو..)
و مگر میفروختمش؟ حتی به این تمامِ دنیام..
(من
مفاتیح الجنان را
زیرو رویش کرده ام
نیست..
یک حرزو دعا
اندر دوامِ وصلِ تو..)
#ادامہ_دارد...
نویسنده متن👆زهرا بلنددوست
#مدافع_بانو_زینب_سلام_الله_علیها
╲\╭┓
╭❤️🍃
┗╯\╲
@taranom_ehsas
#به_وقت_رمان
✨﴾﷽﴿
❤️نظرسنجی
https://EitaaBot.ir/poll/ho9x3
.
❤️نظرات
https://harfeto.timefriend.net/16839554312771
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
به نام آن که
خالق جهان است
امید بی پناه
وبی کسان است
به نام آن که
یاد آوردن او
تسلی بخش
قلب عاشقان است
🍃روزتون زیبا در پناه امن الهی🍃
🌺باتوکل بهنام اعظمت🌺
#بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#هرروزدرپناهاهلبیتباشید
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍃 اعمال روز دحوالارض:
🌼 ۱- غسل
🌼 ۲- روزه
▫️ روز دحوالارض یکی از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و از برای روزهدار این روز هرچه بین آسمان و زمین است، استغفار میکنند.
▫️روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است، و هر كه اين روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود.
🌼 ۳- دو رکعت نماز که مستحبّ است در آغاز روز، هنگامی که آفتاب کمی بلند شود (هنگام چاشت) خوانده شود و بخواند در هر رکعت:
▪️سوره «حمد» ۱ بار
▪️سوره «شمس» ۵ بار
▫️و بعد از نماز هم بگوید:
▪️لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلیِّ الْعَظيمِ
▫️سپس دعا كند و بخواند:
▪️يا مُقيلَ العَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ اَجِـبْ دَعْـوَتی، يـا سامِعَ الاَْصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی، وَارْحَمْنی وَتَجاوَزْ عَنْ سَيِّئاتی وَما عِنْدی، يا ذَاالْجَلالِ وَالاْكْرامِ.
▫️ای ناديده گيرندهی لغزشها! لغزشم را ناديده گير، ای اجابت كنندهی دعوت ها! دعوتهايم را اجابت كن، ای شنوای صداها! صدايم را بشنو و به من رحم كن، و از بدیهايم و آنچه نزد من است درگذر، ای صاحب جلال و اکرام.
🌼 ۴- خواندن دعایی که شیخ طوسی رحمت الله علیه توصیه نموده است:
▪️اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِی هَذَا الْيَوْمِ مِنْ أَيَّامِكَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ وَدِيعَةً وَ إِلَيْكَ ذَرِيعَةً وَ بِرَحْمَتِكَ الْوَسِيعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ ..... (برای خواندن متن کامل دعا به مفاتیحالجنان مراجعه فرمایید)
🌼 ۵- زیارت امام رضا علیهالسّلام
#مراقبات_ماه_ذیالقعده
#دحوالارض
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🕊🪴 بسمِ رَبِّ الرِضا(ع) 🪴🕊
وقتیدلتونگرفتوگرفتارشُدین
ذکرِ"یارئوف"را،زیادبگویید...
وبااینذکربهامامرضا{؏}متوسل
شویدگویاخداوقتیبخواهدبرای
اینذکرِشمااثریبگذاردکارتانرا
بهامامرضا{؏}میسپُرد!💚
#رئوفمن
#نذر_ظهور
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
خاک پای زائر شاه خراسان میشوم
یارضا میگویم و آیینه بندان میشوم
هر کجا باشم گدای کوی این آقا منم
همچو موسی سائل دستان سلطان میشوم
بازهم ازلطف این آقا که صاحب سفره است
بر سر این سفره جزء ریزه خواران میشوم
پنجره فولاد او را در بغل حس میکنم
هر زمان دلتنگ عطر و بوی باران میشوم
بعد عمری گر نصیب من شود کرببلا
تا ابد ممنون آقای خراسان میشوم
#یاامـام_رضـا
باز هم میل زیارت کردهایم از راه دور
نیّت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
#چهارشنبتون_امام_رضایی
🥀به یاد شهید مدافع حرم ابوذر غواصی
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُـم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ این خانم را می شناسید؟
💠 نخبه ایرانی خانم دکتر فاطمه رضایی ۳۷ ساله صاحب ۷ اختراع که هر جای دنیا از سوئیس و کره و رومانی رفت با چادر رفت ...
🔻 دلیل معروف نبودن این خانم نخبه، چادر اوست.
🚫 افتخار به وجود این جوانان برای رسانه های غربگدا فایده ای ندارد، چون این خانم با #حجاب است.
حتما تا انتها ببینیم و به دختران پاک و پرتلاش سرزمین خود افتخار کنیم ...
#حجاب_محدودیت_نیست
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تعجب مردم از طومار بلند بالای فواید تکنولوژی هسته ای!😳
🔹 غربی ها فقط به خاطر بمب هسته ای نیست که با هسته ای شدن ایران مخالف هستند.
کشور #امام_زمان (عج) را بهتر بسازیم.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa