eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
497 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
7.2هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 سلام ای سر خونین، سر برادر من سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من لبی که بوسه بر آن میزده‌ست پیغمبر یزید میزندش چوب، خاک بر سر من صدای شیون و افغان به گوش می‌آید صدای وا‌ابتا، ناله‌ی برادر من چه خوب شد سر عباس‌من نبود اینجا ندید وضع سر‌ تو، لباس و معجر من یزید مست شد الباقی شرابش را نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من همین که حرف کنیزی ما وسط آمد نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من زنی به طفل خودش شیر می‌دهد، ای وای رباب زمزمه دارد؛ بخواب اصغر من...😭😭 💔 هرکه را میبینم از رفتن حکایت میکند🕊 جان زینب اشک ما جاماندگانت را بخر😭 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم جواد الله كرم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 موکب مدعی دروغین یمانی بسته شد 🔵 دیشب با عنایت امام زمان ارواحنا فداه موکب فتنه‌ی احمدالحسن در مسیر نجف به کربلا، در عمود ۵۱۹، توسط دولت عراق بسته شد! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 زیارتی که رزق را زیاد می‌کند 🔹امام صادق علیه‌السلام: 🌕 مَنْ زَارَهُ كَانَ اللَّهُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ حَوَائِجِهِ وَ كَفَى مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ إِنَّهُ يَجْلِبُ الرِّزْقَ عَلَى الْعَبْدِ وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ مَا يُنْفِقُ 🔵 هر که امام حسین علیه‌السلام را زیارت کند، خدواند نیازهایش را برآورده کرده و آنچه از امور دنیا که برایش اهمیت داشته را کفایت میکند. رزق و روزی بنده را زیاد میکند و آنچه را برای زیارت هزینه کند، برمیگردد. 📚 تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۴۵ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
📌 چرا دولت اینقدر برای اربعین هزینه می‌کند؟! ✳️یکی از سؤالات پرتکرار این روزها، درباره «هزینه‌های جمهوری اسلامی ایران برای پیاده‌روی اربعین» است. چرا در شرایط اقتصادی فعلی به جای رفع مشکلات مردم، چنین هزینه‌هایی انجام می‌شود؟ اگر منصفانه به این قضیه نگاه کنیم: ۱. هزینه‌های دولت برای اربعین مربوط به داخل ایران است و بخش زیادی از آن، صرف احداث یا تقویت زیرساخت‌ها می‌شود. دولت وظیفه دارد زیرساخت‌های کشور را بهینه کند و چه فرصتی بهتر از اربعین که به این مناسبت، استان‌های محروم غرب کشور، از راه، امکانات حمل و نقل و رفاهی مناسب برخوردار شوند. در شرایط عادی این استان‌ها کمتر مورد توجهند، بنابراین سفر اربعین، فرصت خدمت دولت به این استان‌ها را فراهم می‌کند و نه تنها هزینه نیست که نوعی سرمایه‌گذاری است. ۲. وزارت گردشگری وظیفه دارد مردم را به سفر به نقاط مختلف کشور تشویق کند تا کسب و کار مردم از راه توسعه گردشگری، رونق بگیرد. حتی برای این هدف، هزینه‌های سنگینی همچون احداث دریاچه‌های مصنوعی صورت می‌گیرد. اما در سفر اربعین دولت با کمترین هزینه، این هدف را محقق می‌کند. ۳. بخش زیادی از هزینه‌های سفر اربعین، مردمی است و دولت حتی در ایجاد زیرساخت‌ها هم کمتر از مردم و کمک‌های مردمی مشارکت دارد. مردم با عشق و علاقه در این راه هزینه می‌کنند. ۴. هزینه‌های کم دولت در سفر اربعین برای همه است و فقط برای مسافران اربعین نیست. بسیاری از مردم از این مسیرها استفاده می‌کنند و از امکانات بین راهی بهره می‌برند، بدون اینکه بخواهند به سفر اربعین بروند. ۵. وقتی دولت برای یک برنامه هزینه می‌کند، طبیعی است که عده‌ای از این هزینه استفاده کنند و عده‌ای استفاده نکنند. اما راه برای استفاده همگانی از امکانات اربعین باز است و به بخش خاصی از جامعه اختصاص ندارد. همانطور که وقتی دولت سینما یا سالن تئاتر می‌سازد، برای همه می‌سازد ولی ممکن است عده‌ای از آن استفاده نکنند. عدم استفاده عده‌ای از این امکان، دلیل نمی‌شود چنین فرصتی برای بقیه فراهم نشود. ۶. هزینه دولت برای سفرهای مشابه که جنبه تفریحی دارد و هیچ نقشی در فرهنگ‌سازی و هویت‌سازی شهروندان ندارد، به مراتب بیشتر از سفر اربعین است. برای نمونه، کافی است تسهیلات سفرهای تفریحی به کشورهای دیگر و ارزهای مسافرتی که به این سفرها داده می‌شود را با تسهیلات سفر اربعین مقایسه کنیم. موضوع، روشن‌تر از آن است که پنهان بماند. ۷. کشورهای دنیا به دنبال رشد و تقویت بنیان‌‌های اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی خود هستند و این را از وظایف حکومت خود می‌دانند. ایران هم به عنوان یک کشور مسلمان شیعی، همین رویه عاقلانه را پیش گرفته و با فراهم کردن سفر اربعین، به تقویت فرهنگ دینی خود می‌پردازد. چه فرصتی بهتر و والاتر از زیارت امام حسین علیه‌السلام و پیاده‌روی اربعین که مدرسه خودسازی و مایه‌ی شادابی، نشاط و سلامتی جسم و جان است و باعث انسجام ملی و اتحاد بین‌المللی می‌شود. 🖌 انتشار این یادداشت به همت گروه‌‌ تبلیغی‌ آفاق در قدس‌آنلاین ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🖼آنچه درباره ی پدیده ی شوم حجاب استایل باید بدانید... آیا درست است حجابی که آمده برای جلوگیری از خودنمایی و دیده‌شدن زنان در جامعه، خود وسیله‌ای برای جلب‌توجه قرار بگیرد و از آن برای دیده‌شدن استفاده شود؟ آیا این کار تبلیغ است یا تحریف حجاب؟ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
35.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کودکان مایه نشاط و شادی و لطافت روح هستن😍😄😁😳❤️ _عجب خلاقیت هایی دارن این فسقلی ها 😳 خدا نگهدار شون باشه ان شاءالله 🤲 برا اینکه هر کی آرزوش رو داره خدا قسمتش کنه صلوات 🌹❤️ کانال آرامش ❤️🌹 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @Arameshe14 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۱۷ و ۱۸ رها نفس عمیقی کشید و دستش را روی قلبش گذاشت. چند ثانیه مکث کرد و گفت: _دنبال مادرتون میگشتم! +حتی تو صورت اونم نگاه نکردی؟! اونم نمیشناسی؟! اگه من متوجه نمیشدم میخواستی چیکار کنی؟ _خدا هوامو داره. شام حاضره لطفًا تا سرد نشده مهمونا رو دعوت کنید! رها به آشپزخانه رفت و صدای همسرش را شنید که مهمان‌ها را برای شام دعوت میکند. ظرفهای میوه و شربت بود که روی میزها گذاشته شد و هرکس ظرف غذایی کشید و مشغول شد. رها ظرفها را جمع کرد و نشست. در آن میان گاهی ظرف غذایی را برای شام پر میکرد ظرف‌های میوه را شسته بود و خشک کرده بود که صدایی شنید: _خانم بیا بچه رو بگیر، تمیزش کن، شامشو بده! رها به در آشپزخانه نگاه کرد. پسرک پنج ساله‌ای تمام صورتش را کثیف کرده بود. به سمتش رفت و او را در آغوش کشید. متوجه شد مردی که او را آورده بود، رفته است. صورت پسربچه را شست،دستای کوچکش را هم شست و با حوله خشک کرد و روی میز درون آشپزخانه نشاندش. پسرک ریز نقشی بود با چهره‌ای دوست‌داشتنی! _اسمت چیه آقا کوچولو؟ +من کوچولو نیستم، اسمم احسانه! چهره‌ی رها در هم رفت. احسان... باز هم احسان! احسان کوچک فکر کرد از حرف اوست که چهره در هم کشیده است، پس دلجویانه گفت: -ناراحت شدی؟ اشکال نداره بهم بگی کوچولو رها لبخندی زد به احسان کوچک... _اسمت چیه؟ +رها! _من رهایی صدات کنم؟ لبخند رها روی چهره‌اش وسیع‌تر شد: +تو هر چی دوست داری صدام کن! _رهایی من گشنمه شام میدی؟ +چی میخوری؟ کباب بیارم؟ _نه! دوست ندارم؛ کشک بادمجون دوست دارم! رها صورتش را بوسید و گفت: +کشک بادمجون نه کشک بادمجون! احسان پاهایش را تاب داد: _همون که تو میگی، میدی؟ +اینجا ندارم که... برو از روی میز بیار بهت بدم. احسان اخم در هم کشید: _اونجا نیست؛ کلی نقشه کشیدم که بذارن بیام اینجا که از تو بگیرم، آخه میگن من نباید بیام پیش تو! رها آه کشید و به سمت یخچال رفت: +صبر کن تا برات درست کنم. رها مشغول کار بود: +تعریف کن چه نقشه‌ای کشیدی بیای اینجا؟ _هیچی جون تو رهایی! ××جون خودت بچه! صدای همان مردش بود .. همسرش! رها لحظه‌ای مکث کرد و دوباره به کارش ادامه داد. ××یعنی با صورت رفتی تو ظرف سالاد هیچی نبود؟ بعدشم، آقا احسان کشمش هم دم داره ها، رها چیه میگی؟ رها جونی، رها خانومی، خاله رهایی چیزی بگو بچه! _من و رها با هم این حرفا رو نداریم که مگه نه رها؟ ××رهایی؟! _گیر نده دیگه عمو صدرا! ××راستی رها... احسان به میان حرفش پرید: _ عمو! کشمش هم دم داره ها! زن‌عمو رویا بشنوه ناراحت میشه ها! مامانم گفته که نباید اسم رهایی رو جلوی زن‌عمو رویا بیاری، میگه طفلی دلش میشکنه! ××ساکت باش بچه، بذار حرفمو بزنم! رها یه کم کشک بادمجون به من میدی؟ رها نگاهی به ظرف کشک بادمجانی‌ انداخت که برای احسان آماده کرده بود. نصف آن را در بشقابی ریخت و به سمت همسرش گرفت، همسری که هنوز هم چهره‌اش را ندیده بود. _نده رهایی، اون مال منه! +برای شما هم گذاشتم نگران نباش! احسان لب برچید: _اما من میخوام زیاد بخورم! +خیلی زیاد برات گذاشتم. صدرا رفته بود. رها هم لقمه لقمه به دست احسان میداد. احسان شیرین زبان بود، لبخند به لب می‌آورد. مثل وقتهایی که احسان بود، آیه بود، سایه بود، مادر بود. _آخیش! یه دل سیر خوردم... خدا بگم چیکار کنه این شوهرتو رهایی! رها با چشمهای گرد شده به احسان نگاه کرد: 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۱۹ و ۲۰ +شوهرم؟ _آره دیگه، کشک بادمجون منو برداشت برد و خورد. یکی نیست بگه تو که هر روز برات غذا درست میکنه، عین منِ بدبخت نیستی که مامانش از بوی غذا بدش میاد و غذا نمیپزه! +کم پشت سر مادرت حرف بزن احسان خان! _چشم پدر من! +بیا بریم دیگه! مامانت الان عصبانی میشه ها! احسان از میز پایین پرید و مقابل رها ایستاد، دستش را گرفت و به سمت خود کشید... رها روی زانو مقابل او نشست. _تو خیلی خوبی رهایی، مامان میگه عمو صدرا حیف شد؛ اما تو خیلی خوبی! من خیلی دوستت دارم، میشه با من دوست بشی؟! رها احسان را در آغوش کشید: _مگه میشه که نشه عزیز دل رها؟ احسان در آغوش رها بود که صدای صدرا آمد: _تو که هنوز اینجایی، برو پیش مامانت تا جیغ‌جیغش شروع نشده! احسان نگاهی به صدرا کرد: _خب رهایی رو دوست دارم، رهایی هم منو دوست داره! احسان رفت... رها بلند شد و خود را مشغول کار کرد، صدرا رفت...نمیدانست چرا بی‌تاب است؛ نمیدانست چرا پاهایش گاه به این سمت کشیده میشود! صدای زنی را از پشت سرش شنید. شب سختی برای رها بود و انگار این سختی بی‌پایان شده بود: -پس رها تویی؟ تو صدرا رو از من گرفتی؟ تو آرزوهای منو خراب کردی! تو با این چادر گلگلی! تو اُمل عقب مونده! تو لیاقت هم‌صحبتی با خانواده‌ی ما رو هم نداری رها هیچ نگفت...خوب میدانست که باید سکوت کند. سکوت کردن را از مادرش یاد گرفته بود. _دوست ندارم جلوی چشم صدرا باشی،البته دخترایی مثل تو به چشم اون نمیان! از خانواده‌ی قاتل برادرشی! توی این خونه هیچی نیستی؛ اما بازم دوست ندارم دور و برش بچرخی! +چی شده رویا جان؟ رویا پوزخندی زد: _اومده بودم هووم رو ببینم! +این حرفا چیه میزنی؟ ما صحبت کردیم. _صحبت چی؟ اسم این دختره تو شناسنامه‌ی توئه! چرا نذاشتی عقد عموت بشه؟ اون تصمیم گرفت جای قصاص این دختر رو بگیره، چرا نذاشتی؟ چرا زندگیمونو خراب کردی؟ +آروم باش رویا، این حرفا چیه میزنی؟! ما قبلا درباره‌ی این موضوع صحبت کردیم! رویا اشک ریخت، حس کسی را داشت که اموالش را غارت کرده‌اند. _زندگیمونو خراب کردی! +این حرفا چیه؟ هیچی عوض نشده! الان قرار شده که بعد سالگرد سینا مراسم بگیریم و بریم سر خونه زندگیمون، رها هم پیش مامان میمونه! _من طبقه‌ی بالا زندگی کنم، اینم طبقه پایین؟ که همه‌ش جلوی چشمت باشه؟ +رویا... الان خرابش نکن، بعدا صحبت کنیم! با رویا از آشپزخانه خارج شدند و رفتند... بدون توجه به دختری که قلبش درد میکرد، بدون توجه به قرصی که در دستان لرزانش داشت، بدون توجه به اشکهایی که روی صورتش غلتان بود. شب سختی بود برای معصومه، برای رویا، برای صدرا و برای رها... شبی که سخت بود، اما گذشت.... صدرا: _چرا بیداری؟ +هنوز کارام تموم نشده. _باقیشو بذار صبح انجام بده. +تموم میکنم بعد میخوابم. _به خاطر امشب ممنونم! این مهمونی کار یه نفر نبود. رها هیچ نگفت... رها نگفت سختتر از کار این خانه درِد نبوِد احسان است...درِد سربار شدن روی زندگی مردی که عاشق است. رها هیچ نگفت از دردهایش... _چند سالته رها؟ +بیست و نه! _چرا تا حالا..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جاماندگان اربعین، حتماً ببینند! 🔵 فرمولی مهم برای ازدست ندادن اربعین! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️کلیپ تکان دهده دختران گربه ای و سگی! دختران گربه ای با طراحی کاراکترهای فانتزی مختلف توی انیمه ها و مانگاها به زندگی علاقه مندان این آثار راه پیدا کرد... پوشیدن لباس های مشابه این شخصیت ها و ادای اونها رو در اووردن اولش فقط به نظرشون یه تفریح و تنوع بود... اما کم کم این مساله جدی تر شد... و حالا برخی دختران دائما تلاش می کنند، نقش گربه بازی کنند و با پوشیدن لباس هایی مثل گربه یا گریم مثل گربه ها، خودشون و به عنوان گربه یا دختر گربه ای معرفی کنند، تا ب قولی مثل گربه ها ملوس و ناز به نظر برسن! همون زنانی که بهشون گفته میشد مثل مردها باشن، لطیف نباشن، احساساتی نباشن، خودشون و لوس نکنن... حالا برای اینکه جذاب باشند به جای لطافت و ظرافت خدادای زنانه رسیدن به جایی که ادای گربه دربیارن تا مثل اونها بتونن لوس و ملوس و لطیف به نظر بیان و جلب توجه کنن... این عاقبت فاصله گرفتن از اصالتی است که خدا برای زن در نظر گرفته بود...
"روایتگرے حاج حسین کاجی" 🌷رفتم سر مزار رفقای شهیدم و فاتحه ای خوندم و برگشتم شب تو خواب رفقای شهیدم رو دیدم گفتن: فلانی خیلی دلمون برات سوخت گفتم: چرا جواب دادن: وقتی اومدی مزار ما فاتحه خوندی ما شهدا آماده بودیم هرچی از خدا میخوای برات واسطه بشیم ولی تو هیچی طلب نکردی و برگشتی خیلی دلمون برات سوخت... 🌹رفتین مزار شهدا حاجت هاتون رو بخواهید برآورده میشه.. 『• @fadaeian_hosein •』🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا