🍃 پيامبر خـدا صلىاللهعليهوآله
إنَّ في الجَنّةِ قَصْرا لا يَدخُلُهُ إلاّ صُوّامُ رَجَبٍ.
در بهشت قصرى است كه وارد آن نمىشود مگر آنان كه #ماه_رجب را روزه مىگيرند.
📚 بحار الأنوار، ج٩٧، ص۴٧، ح٣۲
#حدیث
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#سخنان_ناب
🎙 آیت الله فاطمی نیا
👈🏻عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، «حرف پشت سر مردم» است، غیبت، تهمت… یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، «گرهگشایی از کار مردم» است.
برزخ را گناهان، تاریک میکنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
👈🏻خواهش میکنم حاضر جواب نباشید.
من به جوانها میگویم دیر نمیشود، بعداً جواب بدهید.
کمی تأمل کنید.
حاضر جوابی بعضی وقتها آدم را محروم میکند.
همینطوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید.
👈🏻 مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند! بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات میرود و دیگر چیزی نمیماند!
حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است.
#حواسمونباشه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ اثر فوقالعاده زیارت عاشورا در برزخ
💚 خانمی که بعد از مرگ سه بار امام حسین علیه السلام به دیدارش آمد و مرتبه سوم دستور دادند عذاب از تمام این قبرستان برداشته شود
🌤 این خانم در دنیا چکار میکرده که اینگونه امام حسین علیه السلام به او عنایت داشته است ؟
🌹 هر روز زیارت عاشورا میخوانده است
👤 حجتالاسلام والمسلمین فرحزاد
👌 روزانه زیارت عاشورا را به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور آقاجان مان #امام_زمان بخوانیم این کلیپ زیبا را از دست ندهید
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#تلنگر
⁉️ یک سؤال 👇👇
اگر شرکت در انتخابات و رای دادن، اثری در رشد و تعالی کشور ندارد، چرا دشمنان قسم خوردهی ما مثل آمریکا اینهمه خرج میکنند و بودجه کنار میگذارند برای رای ندادن من و تو؟!
#انتخابات
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥آینده هولناک
❌ ما از حرمله بدتریم ... !
باید سنگ بر سرِ ما ببارد😭
حرفهای تکان دهنده نائب #امام_زمان از زبان حاج مهدی رسولی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌠☫﷽☫🌠
بیاید #کاشت_ناخن رو از چند دیدگاه بررسی کنیم👇👇
۱۱ نوع دلیل داریم برای مضرات وحشتناک این عمل که برای نابودی شیعه ترویج داده شد:
۱_فقر و کم شدن حافظه ناشی از غسل صحیح نداشتن بخاطر کاشت و احتمال ابتلا به بیماری پیسی:طبق روایت
۲_ناخنها ،از مراکز اصلی جذب ویتامینD خورشید،محسوب میشن که با حنا گذاشتن ناخن،جذب ویتامینDچند برابر میشه طبق روایات که تاکید بر حنا گذاشتن بر ناخن هست.اما ...وقتی رویه ای بر ناخن قرار میگیره چه کاشت ناخن،چه لاک،مانع از جذب ویتامینD و در نتیجه موجب جذب نشدن کلسیم خواهد شد و آسیب به کل بدن خواهد رسید.
۳_ناخن ها با رشد خود،بیماری ها رو از بدن خارج میکنند و حتی به عبارتی جنس ناخن از بیماری هست در روایات اهل بیت(طب اهل بیت) که توضیح آن مفصله. کوتاه کردن ناخن،کمک به خروج بیماری ها از بدن میکنه و خصوصا روز ۵شنبه و جمعه طبق روایات،تاثیرات وضعی عجیب و مفیدی داره.مثلا
از حضرت رسول روايت شده:هر كس ناخنهاى خود را در روز جمعه بگيرد، خداوند دردهايش را از سر انگشتانش بيرون كرده، دواى درد را جايگزين آن مىكند.ثواب الأعمال، ص ۴۱، ح ۱
و کاشت ناخن موجب حبس بیماری،احتباس انرژیکی و ایجاد اختلالات عصبی میشود با توجه به محل قرارگیری آن ها
۴_از دیدگاه پزشکی هم عوارض گزارش شده:تغییر رنگ ناخن،التهاب دور ناخن،عفونت های قارچی،اگزمای تماسی،شل شدن ناخن ها،ترک و شکاف ناخن هست.
۵_در بحث شرعی،دیدن ناخنهای کاشته شده ی لاک زده،یا کلا ناخن لاک زده توسط نامحرم،حرامه. #حجاب
۶_در بحث غسل و وضو،نظر تمام مراجع،اینه که باید مانع #کاشت_ناخن رفع بشه مگر آسیب جدی به ناخن قرار باشه وارد بشه که قطعا با برداشتن کاشت با روشهای ساده و حتی خانگی،اسیب جدی به ناخن و دست وارد نمیشه.نظر آقای صانعی هم اگر غسل و وضوی جبیره بوده،چون فوت شدند،دیگه نمیتونه قابل رجوع باشه برای مقلدانشون و باید به مرجع تقلید زنده رجوع کنن
حالا فرض کنید سالها،نه نماز صحیح نه روزه ی صحیح داشته باشید.برای چی آخرت رو فروختید؟برای خوش آمدن مردم و دل خودتون! آیا ارزشش رو داره؟
۷_بعد از صد و بیست سال،که البته مرگ خبر نمیکنه،غسل میت شما هم به ناچار جبیره هست ولی صحیح نیست.فرض کنید که ناپاک،محشور بشید یا در برزخ باشید و...! اگر هم غساله ای بخواد کاشت ناخنی که به دلیل بافت پوست میت،سفت شده،به سختی جدا کنه،چه آسیبی به روح اون فرد که ناظر هست میرسه.و درک این آسیب رو داره قطعا
۸_در صورت اقدام به #فرزندآوری بدون غسل ها و ناپاک،احتمال جنون فرزند هست.امام رضا:آمیزش پس از آمیزش،بی آن كه میان آنها غسلی صورت پذیرفته باشد، دیوانگی فرزند را در پی میآورَد.بحار الأنوار،ج62، ص۲۶۸
۹_نداشتن غسل،احتمال بیماری های ماورایی ناشی از دخالت اجنه رو چندبرابر میکنه که مفصل هست .جنابت باعث باز شدن هاله و راه نفوذ جنیان به بدن میشن
۱۰_و تاثیر وضعی بدی که بر پخت غذا میذاره همسر یا مادری که بدون غسل صحیح،غذا درست کنه برای اهل منزل
۱۱_خوردن،خوابیدن،اشامیدن،قرائت قرآن و...در هنگام جنابت،همه ،عمل مکروه محسوب میشود طبق روایات
✍️دکترعارفه دهقانی
@SiasatoDianat
💚اسم رمان؛ #اسطوره_ام_باش_مادر
«جلد چهارم رمان از روزی که رفتی»
❤️ ۷۸ قسمت
نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🕊🌷🌷🕊🇮🇷🕊🌷🌷🕊
☘️رمان جذاب #اسطوره_ام_باش_مادر
☘️جلد چهارم؛ از روزی که رفتی
✍️قسمت ۱ و ۲
مقدمه:
بسم الله الرحمن الرحیم
مدیون شهدا میمانیم تا روز قیامت.
مدیون ایثار شما و خانواده شما.
مدیون مظلومیت فرزندانتان.
مدیون شهدا خواهیم بود همیشه و تا همیشه.
ظالم هست، مظلوم هست و همیشه مدافعی هم هست که ایمان دارد به خدا،به قیامت و به قیام منجی! انتخاب با ماست که ظالم باشیم یا مظلوم یا دست در آستین خدا.
«تقدیم به مهربانی های مادر مهربانم و همه مادران همیشه اسطوره.اسطوره های پنهان»
یادداشت نویسنده؛
سپاس از حمایت شما خوانندگان عزیز از مجموعه «از روزی که رفتی».
جلد چهارم این مجموعه به خواست شما آغاز شد. آغازی که شاید پایانی بر داستان زندگی این خانواده باشد. امید است این قصه هم مورد لطف و توجه و همراهی شما قرار گیرد. یا حق!
سنیه منصوری 98/12/15
زینب سادات ایستاد.
چادرش را سفت گرفت. چشمانش سرخ
بود و صورتش خیس، اما صدایش محکم ماند:
_از دادگاه تقاضای اشد مجازات را دارم.
ایلیا دستش را گرفت.
صدرا ایستاد و رو به قاضی کرد:
_جناب قاضی! همانطور که موکلم عرض کردند، ایشان و برادرشان به عنوان اولیای دم، تقاضای اشد مجازات را دارند.
دادگاه تمام شد.
رها، زینب سادات را در آغوش داشت. ایلیا دستان زینبسادات را رها نکرد و همراهشان رفت. همه آمده بودند. صدرا و رها، سایه و سیدمحمد، محسن و مهدی، حتی محمدصادق! اما نبود ارمیا، نبود آیه، زیادی خار چشم همه بود.
زینب سادات گفت:
_میشود برویم پیش حاج بابا؟ دلم برایش تنگ شده.
سیدمحمد او را در آغوش کشید. هنوز ایلیا سفت دستانش را گرفته بود و رها نمیکرد. حتی وقتی محسن و مهدی کنارش قرار گرفتند و سیدمحمد سخت زینب را در آغوش داشت.
زینب سادات دست برادرش را فشرد. میدانست که او بیشتر از همه احساس غریبی میکند.
زینب به یاد آورد....
آن شب بود که همه چیز فهمید. سومین روز از تدفین پدر مادرشان گذشته بود که با صدای گریه ایلیا به سمت اتاقش رفت. روی تختش نشست و ایلیا به آغوش خواهرش رفت.
زینب: _چی شده داداشی؟
ایلیا: _حالا من چکار کنم؟ من هیچکسی را جز تو ندارم.
زینب: _چی داری میگی؟ چرا هیچکس رو نداری؟ پس من چی هستم؟
ایلیا: _شنیدم که عمو گفت میخواد تو رو ببره پیش خودش. گفت برادرزادهش رو خودش نگه میداره. گفت مواظب یادگار برادرش هست! تو رو ببرن من چکار کنم؟ حالا که حاج بابا هم بیمارستان و معلوم نیست زنده بمونه، من چکار کنم؟ مثل بابا ارمیا منو میبرن پرورشگاه!
زینب او را محکم در آغوش گرفت:
_تو منو داری! من هیچوقت بدون تو جایی نمیرم. عمو محمد هم گفت برادرزادههاش! چرا فکر میکنی تو رو نمیخواد؟ تو برای عمومحمد از منم عزیزتری! تو عزیزترین منی! من بدون تو جایی نمیرم. تا همیشه خواهر برادریم و مواظب هم! باشه؟
ایلیا هق هق میکرد:
_منو رها نکن زینب. منو تنها نذار! من میترسم.
زینب کنارش نشست و آنقدر موهایش را نوازش کرد تا برادرش به خواب رفت. حرفهای برادرش دلش را به درد آورد. به راستی اگر حاج علی هم رخت سفر میبست، چه میکردند؟
آن شب در اتاق ایلیا ماند و هر وقت ایلیا با گریه بیدار میشد، او را نوازش میکرد و مادرانه آرامش میکرد.
سیدمحمد گفت:
_خسته ای، اول بریم خونه استراحت کن بعدا میریم بیمارستان.
زینب سادات از آغوش عمو بیرون آمد و گفت:
_خسته نیستم
بعد به ایلیا نگاه کرد و گفت:
_تو خسته ای؟
ایلیا سرش را به طرفین تکان داد و زیر لب گفت:
_نه!
حاج علی را از پشت شیشه های سیسییو نگاه کردند. گریه کردند. زهرا خانم که خیلی پیر و شکسته شده بود، روی صندلی نشسته و قرآن میخواند.
چهار ماه تمام پشت شیشه های بیمارستان بودند. چهار ماه انتظار. چهار ماه بود که آیه و ارمیا را به دست خاک سپرده بودند.چهار ماه بی پدری، چهار ماه بی مادری، چهار ماه انتظار برای نگاه حاج علی که همان شبی که دخترش چشم از جهان فروبست، قلبش را گرفت و پشت این شیشه ها خوابید.
محمدصادق به زینب سادات نزدیک شد. زینبسادات نگاهش را از حاج علی نگرفت. همانجا پشت شیشه ماند و ایلیا را نزدیک خود نگاه داشت.
محمدصادق گفت:
_حالش خوب میشه.
زینب سادات سکوت کرد. دلیل این رفت و آمدهای وقت و بی وقت محمدصادق را میدانست اما برایش اهمیتی نداشت. محمدصادق جوابش را گرفته بود.
دوباره گفت:
_میدونم وقت خوبی نیست اما باید قبل رفتن بگم تا بتونی فکراتو بکنی. من هنوز دوستت دارم و پای خواستگاری قبلی هستم. با این شرایطی که الان تو و ایلیا دارید، بهتره اینبار عاقلانه تر عمل کنی.
زینب سادات با خود فکر کرد،
خوب است میدانی الآن وقت گفتن این حرفها نیست و میزنی! و شرایط او چقدر فرق کرده که محمدصادق فکر میکند.....
☘️ادامه دارد.....
✍️نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
طبق قبل روزهای زوج رمان داریم
ولی چون تعداد درخواستی ها کم بود،
حدس زدیم که احتمالا هنوز فرصت نکردند رمان قبلی رو بخونن،
پس تصمیم گرفتیم فعلا شبی یک پارت بارگزاری کنیم تا بقیه خیلی عقب نیفتن از داستان
امیدوارم از این قسمت رمان هم مثل قبلی ها لذت ببرید😊