eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
497 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
71 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙آیت الله ناصری دولت آبادی 🔸 عجل الله فرجه هفتاد برابر از پدر و مادر مهربان‌تر است! 🔸بسیار شنیدنی و تأثیرگذار👌 👈حتما ببینید و نشر دهید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔹آیت‌الله حائری شیرازی🔹 🔸ترویج اذان گویی، مقدمه ترویج امر به معروف است🔸 ترک امر به معروف و نهی از منکر موجب می شود. هر چیزی خاصیت خودش را دارد. در هر شهری که امر به معروف و نهی از منکر رایج بشود، خدا بلا و زلزله و این مسائل را از او دفع می‌کند؛ چون خدای تعالی برای هرچیزی یک خاصیتی گذاشته، برای ترکش هم یک اثری گذاشته. اما مشکل است. کار سختی است. اولش آدم خجالت می کشد، از مردم می ترسد، شیطان توی دلش ولوله ایجاد می کند، دلش را خالی می کند. اما راه نشانت داده اند. اگر بخواهی ترس از مردم از دلت بریزد، می دانی چه کار باید بکنی؟ اگر بخواهی خجالتت بریزد و برای تذکر دادن رو پیدا کنی ! @haerishirazi
از وقتی صحبت‌های آیت‌الله حائری و خاطرات فدائیان اسلام رو که همیشه موقع اذان هرجا بودن مشغول اذان گفتن می‌شدند، خوندم. تصمیم گرفتم که در خونه یا هرجای دیگه بودم موقع اذان، اذان بگم. چون صدام خیلی خوب نبود خجالت می‌کشیدم ولی به هر حال این کار رو کردم و برکات زیادی گرفتم منجمله اینکه وقتی اذان می‌گفتم فضای نماز جماعت و نماز اول وقت در خونه یا میهمانی و... راه می‌افتاد. نکته بعد در مورد فرزند دار شدنمون بود. شش سالی خدا صلاح ندید روزی بچه بهمون بده، کم کم داشتیم نگران می‌شدیم. یکی روزیمون شد ولی سقط شد. از یه مدتی شروع کردم به اذان گفتن و خدا بچه‌ای رو روزیمون کرد و این بار هم تا نزدیکای سقط رفت ولی به لطف خدا ماند و سالم به دنیا آمد. بعد از این بچه که یک سال چهار ماهی‌اش شده بود، خدا سومی رو روزی داد. سر این یکی قلب جنین تشکیل نشده بود و مثل سری اول احتمال سقطش بالا بود و شرایط خانمم هم مثل اولی که سقط شد، شده بود. این بار شرایط هم خیلی سخت‌تر شده بود چون خانمم کرونا هم گرفته بود، حالش خیلی بد بود، بدنش هم خیلی ضعیف شده بود، خودمم کرونا گرفته بودم و حال خودم هم خیلی بد بود، تقریبا منتظر سقط بچه بودیم، فقط خودمان دوست نداشتیم سقطش کنیم منتظر بودیم خودش سقط بشه. حال خانمم خوب نبود بهم تیکه انداخت که بگو اذان بگو بلند هم بگو ببینم بلا از خونه دفع میشه! گفتم حالا صبر کن، من اذانم رو میگم بلند هم میگم ببینیم خدا چه میکنه. الان الحمد لله منتظریم این ماه به لطف خدا همون بچه‌ای که قلبش تشکیل نشده بود و با اون شرایط منتظر سقط قطعیش بودیم، بدنیا بیاد. @haerishirazi
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. شما موقع افطار از خدا چه می خواهید ؟ حتما ببینید 🎞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🚨 کارزار ممانعت از پیوستن ایران به معاهده پاندمی 🔴 تا چند روز دیگر پیمان پاندمیک در ژنو توسط کشورها خصوصا وزارت بهداشت ایران که همیشه تابع سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی بوده امضا و اجرا میشود ، با این پیمان همان استقلال باقی مانده کشورها به صورت قانونی به بهانه سلامت بشریت از بین خواهد رفت!! 🔴 در واقع در راستای تشکیل یک حکومت جهانی توتالیتر است که به سازمان بهداشت جهانی قدرت مطلق و اختیار کنترل بر امنیت زیستی جهانی می‌دهد، مانند: اختیارات اجرای شناسه های دیجیتال، کارت های واک.س.یناسیون، وا.کس.یناسیون های اجباری، محدودیت های سفر، مراقبت های پزشکی استاندارد و اجرای قرنطینه ها، محدودیت کشاورزی و ... ❌️ این معاهده به معنای واقعی بشریت را به بردگی خواهد کشاند و اساسی‌ترین حقوق و آزادی‌های ملتها را سلب خواهد کرد! ⛔️ معاهده پاندمی اساسا یک حمله مستقیم به حاکمیت و استقلال کشورهای عضو آن و همچنین حمله مستقیم به استقلال فیزیکی انسانهاست! لینک کارزار: https://www.karzar.net/106953
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 گناهی که بچه‌ها زود یاد می‌گیرند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 دعای شب هشتم ماه مبارک رمضان 🌕 در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس دو دعا برای شب هشتم ماه مبارک رمضان آمده است: 1⃣ دعای اول : اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الصَّلَاةَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ الْغِنَى مِنَ الْعَيْلَةِ وَ الْأَمْنَ مِنَ الْخَوْفِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ النَّعِيمَ الْمُقِيمَ الَّذِي لَا يَحُولُ وَ لَا يَزُولُ يَا اللَّهُ يَا نُورَ النُّورِ لَكَ التَّسْبِيحُ سُبْحَانَكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ لَكَ الْكِبْرِيَاءُ سُبْحَانَكَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ صَوْمِي وَ لَا تُنَكِّسْ بِرَأْسِي بَيْنَ يَدَيِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمْ وَ قَدْ بَلَغُوا وَ نَصَحُوا لِي اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْنِي عَلَى الْإِيمَانِ بِكَ وَ التَّصْدِيقِ بِكِتَابِكَ وَ رَسُولِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بَرَكَةَ شَهْرِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ أَوْ [وَ] أَنْتَ مَنْزِلُهُ [مُنْزِلٌ‏] فِيهَا مَغْفِرَةً وَ رِضْوَاناً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ ابْسُطْ عَلَيَّ وَ عَلَى عِيَالِي وَ وُلْدِي وَ أَهْلِي وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كِتَابٍ قَدْ سَبَقَ. 2⃣ دعای دوم : اَللَّهُمَّ هَذَا اَلشَّهْرُ اَلَّذِی أَمَرْتَ فِیهِ عِبَادَکَ بِالدُّعَاءِ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ اَلْإِجَابَهَ وَ اَلرَّحْمَهَ فَقُلْتَ وَ إِذٰا سَأَلَکَ عِبٰادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ اَلدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَأَدْعُوکَ یَا مُجِیبَ دَعْوَهِ اَلْمُضْطَرِّینَ یَا کَاشِفَ کَرْبِ اَلْمَکْرُوبِینَ یَا جَاعِلَ اَللَّیْلِ سَکَناً وَ یَا مَنْ لاَ یَمُوتُ اِغْفِرْ لِمَنْ یَمُوتُ قَدَّرْتَ وَ خَلَقْتَ وَ سَوَّیْتَ فَلَکَ اَلْحَمْدُ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی (اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشىٰ) وَ فِی (اَلنَّهٰارِ إِذٰا تَجَلّٰى) وَ فِی اَلْآخِرَهِ وَ اَلْأُولَى وَ أَنْ تَکْفِیَنِی مَا أَهَمَّنِی وَ تَغْفِرَ لِی إِنَّکَ أَنْتَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ 🔵 منتظران گرامی با توجه به اینکه این ادعیه در کتاب مفاتیح الجنان نیامده است در این شب های ارزشمند این ادعیه را از دست ندهید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷🌷🕊🇮🇷🕊🌷🌷🕊 ☘️رمان جذاب ☘️جلد چهارم؛ از روزی که رفتی ✍️قسمت ۳۳ و ‌۳۴ زینب سادات پرسید: _اون بیماری که خاله آمین رو کشت، خیلی بیماری بدی بود؟ رها آه کشید: _دوران بدی بود. هیچکس نمیدونست چکار کنه! مردم ترسیده بودن. دنیا آشفته شده بود!هیچ‌امنیتی تو دنیا نبود. باز وضع ما ایرانیها بهتر بود! ما ایمان به خدا داشتیم، ما سختی کشیده بودیم! بلد بودیم به همدیگه کمک کنیم! اما کشورهای مادی‌گرا، اونهایی که ایمانی به خدا نداشتن و فقط خودشون رو میدیدن و این دنیا رو، روزگار رو به خودشون و هموطن هاشون سخت کرده بودن! کاش هیچوقت اون دوران برنگرده! زینب سادات گفت: _شما ها هم رفتید کمک؟ رها لبخند زد و آن روزها مقابل چشمانش نشست: _اون روزها ایلیا و محسن خیلی کوچیک بودن. من و مادرت خونه‌نشین بودیم بخاطرشون اما عموت و سایه رو چند ماه ندیدیم. همش بیمارستان بودن! بابات هم خیلی کم میومد خونه و همش درگیر بود. کارهاشون چند برابر شده بود. آقا یوسف خدابیامرز هم که خودش رو وقف کار و خدمت به مردم کرده بود. کار ما هم خیلی زیاد شده بود. بخاطر اوضاع مطب ها تعطیل شده بود و فشار روانی این بیماری، اوضاع مراجعینمون رو بدتر کرده بود! روزای سختی از سر گذروندیم! ******** احسان ظرف خرما را در بهشت معصومه گرداند. گریه‌های بی‌صدای زینب سادات، بی قرارش کرده بود. همه سیاه پوش بودند. یک سال از سفر آیه و ارمیا گذشته بود. زینب سادات را بی‌حال و توان از سر خاک بلند کردند. سیدمحمد و صدرا محکم از دو سمت، دستانش را گرفته بودند تا روی پا شود. مراسم تمام شده بود و دخترک یتیم آیه پر درد تر از لحظه ای که آمده بود، میرفت. ایلیا را مهدی و محسن با خود برده بودند و احسان آخرین ظرف خرما را هم خیرات کرده بود. همه رفتند و احسان کنار قبر نشست و فاتحه ای خواند. بعد رو به ارمیا کرد: _سلام حاجی! خوش میگذره اونجا؟ رفتی و نگفتی من بدون تو و راهنمایی‌هات دوباره گم میشم؟ حاجی راه رو نشونم ندادی و رفتی ها! انگار براشون رسم شده که یکی رو تشنه کنن و بذارن برن، اما نترس! تنهات نمیذارم! رسم سیدمهدی و دوستاش تک خوری نیست. سیدمحمد بود که کنار احسان نشست: _سیدمهدی که رفت، ارمیا عوض شد! دوستی عجیبی داشتن! ازشون بخواه! تنهات نمیذارن! فاتحه‌ای خواند و سنگ قبر را بوسید: _دلم برات تنگ شده داداش بی‌معرفت! دوباره سنگ قبر را بوسید و گفت: _من برم که حال زینبت خوب نیست! حال ایلیات خوب نیست! حال هیچکس خوب نیست ارمیا! به آیه بگو هوای دخترش رو داشته باشه! بلند شد و رفت و احسان اشک چشمانش را خوب دید. بغض کرد: _حاجی! دلم برای دخترت رفته! کمک کن به من! دخترت سر سخته و من هنوز اول جاده خدا هستم! *********** زینب سادات وارد بیمارستان شد. روز اول کاری‌اش بعد از اتمام درس. برای دو سال پا در این بیمارستان گذاشت. بسم اللهی گفت. روپوشش را پوشید و مقنعه‌اش را مرتب کرد و کارتش را به آن وصل کرد. کفش‌های طبی‌اش را پوشید و همراه چند تن از هم دوره‌ای‌هایش مقابل سرپرستار ایستاد و به سخنانش گوش داد. پرستاری را دوست داشت. کمک به مردم را دوست داشت. زینب سادات خوب بودن را دوست داشت. ساعات کاری سخت و طولانی بود اما لبخند و دعای زیر لبی مردم، دلش را گرم میکرد. هفته‌ها میگذشت اما زینب سادات هر روز مشتاق تر بود برای دیدن لبخندهای از ته دل مردم بود. این ماه در بخش اطفال بود.برایش دوست داشتنی بودند. چهره‌ای آشنا در بخش دید. مقابل دکتر رسید و سلام کرد. احسان نگاهش را از سرپرستار گرفت و به زینب سادات متعجب دوخت. احسان: _سلام خانم علوی! اینجا چکار میکنید؟ زینب خواست صحبت کند که سرپرستار اجازه نداد و خودش گفت: _از بچه طرحی های جدیده! شما همدیگه رو میشناسید؟ احسان توجهی به او نکرد و ادامه دستوراتش را وارد پرونده کرد. بعد به زینب سادات گفت: _امیدوارم موفق باشید خانم! رفت و اخم های سرپرستار را برای زینب سادات گذاشت. چه میشود کرد؟ گاهی دیوار کوتاهی هستی که کوتاه تر از تو پیدا نمیشود! زینب سادات به بهای بی‌محلی‌های احسان، تا صبح مشغول کار بود و صبح خسته‌تر از هر روز سوار ماشینش شد. مقابل در خانه که رسید، احسان هم همزمان رسید و با لبخند گفت: _صبح بخیر! شب سختی داشتید؟ زینب سادات اخم کرد: _سلام. صبح شما هم بخیر! سخت؟وحشتناک بود! میشه وقتی من دور و بر نیستم، حال سرپرستارمون رو بگیرید که ترکش‌هاش منو نگیره دیگه؟ بخدا اگه دو روز دیگه از من اینجوری کار بکشه، خودم باید روی یکی از تختها بستری بشم! احسان اخم کرد و ایستاد: _اذیتتون کرد؟ زینب سادات سربه زیر انداخت و صدای اوهوم پر بغضی از گلویش شنیده شد. احسان گفت: _نگران نباش! درسی بهش بدم که.... ☘️ادامه دارد..... ✍️نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا💞 خانه امیدم را به یادت بر بلندترین قله دلم بنا می‌کنم ای آرام جان‌ها ما را آرامشی از جنس خودت ارزانی ده با نام و یادت امروزمان را آغاز می‌کنیم     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa