رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
#قسمت_یازدهم
داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد … هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره …
یه خانم؟ کی هست؟ …
هیچی مرد … و با خنده های خاصی ادامه داد … نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه … .
پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در … چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد … زن حنیف بود … یه گوشه ایستاده بود … اولش باور نمی کردم … .
یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود … کم کم حواس ها داشت جمع می شد … با عجله رفتم سمتش … هنوز توی شوک بودم …
شما اینجا چه کار می کنید؟ … .
چشم هاش قرمز بود … دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم … بغض سنگینی توی گلوش بود … آخرین خواسته حنیفه … خواسته بود اینها رو برسونم به شما … خیلی گشتم تا پیداتون کردم …
نفسم به شماره افتاد … زبونم بند اومده بود … آخرین … خواسته … ؟ دو هفته قبل از اینکه … .
بغضش ترکید … میگن رگش رو زده و خودکشی کرده … حنیف، چنین آدمی نبود … گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده …
مغزم داشت می سوخت … همه صورتم گر گرفته بود … چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن … تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم …
اسلحه به دست رفتم سمت شون … داد زدم با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید کثافت ها؟ … و اسلحه رو آوردم بالا … نمی فهمیدن چطور فرار می کنن … .
سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم … سوار شو … شوکه شده بود … با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین … در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو … .
مغزم کار نمی کرد … با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم … آخرین درخواست حنیف … آخرین درخواست حنیف؟ … چند بار اینو زیر لب تکرار کردم … تمام بدنم می لرزید … .
با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم … تو عقل داری؟ اصلا می فهمی چی کار می کنی؟ … اصلا می فهمی کجا اومدی؟ … فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ … .
پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد … دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم … فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت … کشیدم کنار و زدم روی ترمز … .
چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت … من نمی دونستم اونجا کجاست … اما شما واقعا دوست حنیفی؟ … شما چرا اونجا زندگی می کنی؟ …
گریه ام گرفته بود … نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم … استارت زدم و راه افتادم … توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم … .
رسوندمش در خونه … وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم … .
دعا؟ … اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود … اینو تو دلم گفتم و راه افتادم …
⬅️ ادامه دارد...
📚 نویسنده شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی
#به_وقت_رمان
@TARANOM_EHSAS
رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
#قسمت_دوازدهم
بین راه توقف کردم … کنترل اشک و احساسم دست خودم نبود … خم شدم و از صندلی عقب بسته رو برداشتم … .
قرآن حنیف با یه ریکوردر توش بود … آخر قرآن نوشته بود … خواب بهشت دیده ام … ان شاء الله خیر است … این قرآن برسد به دست استنلی … .
یه برگ لای قرآن گذاشته بود … دوست عزیزم استنلی، هر چند در دوریت، اینجا بیش از گذشته سخت می گذرد اما این روزها حال خوشی دارم … امیدوارم این قرآن و نامه به دستت برسد … تنها دارایی من بود که فکر می کنم به درد تو بخورد … تو مثل برادر من بودی … و برادرها از هم ارث می برند … این قرآن، هدیه من به توست … دوست و برادرت، حنیف …
دیگه گریه ام، قطرات اشک نبود … ضجه می زدم … اونقدر بلند که افراد با وحشت از کنارم دور می شدند … اصلا برام مهم نبود … من هیچ وقت، هیچ کس رو نداشتم …
و حالا تنها کسی رو از دست داده بودم که توی دنیای به این بزرگی …. به چشم یه انسان بهم نگاه می کرد … دوستم داشت … بهم احترام میذاشت … تنها دوستم بود … دوستی که به خاطر مواد، بین ما فاصله افتاد … فاصله ای به وسعت ابد … .
له شده بودم … داغون شده بودم … از داخل می سوختم … لوله شده بودم روی زمین و گریه می کردم ..
برگشتم ...
اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم ... .
گوشی رو به ریکوردر وصل کردم ... صدای حنیف بود ...
برام قرآن خونده بود ...
از اون به بعد #دائم قرآن روی گوشم بود
و صدای حنیف توی سرم می پیچید ...
توی هر شرایطی ...
کم کم اتفاقات عجیبی واسم می افتاد ...
اول به نظرم تصادفی بود اما به مرور مفهوم پیدا می کرد ... .
اگر با قرآن، شراب می خوردم ، بلافاصله استفراغ می کردم ...
اگر با قرآن، مواد تقسیم می کردم حتما توی وزن کردن و شمارش اشتباه می کردم ...
اگر سیگار می کشیدم یا مواد مصرف می کردم ...
اگر ...
اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ...
اول فکر کردم خیالاتی شدم اما شش ماه، پشت سر هم ...
دیگه توهم و خیال نبود ...
تا جایی که فکر می کردم روح حنیف اومده سراغم ... .
من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح #اعتقاد_نداشتم
اما کم کم داشتم می ترسیدم ...
تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم ... .
از ضربش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ...
ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می زد ...
- تو معلومه چه مرگت شده؟ ... هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره ... می دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ... .
خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم ...
اسلحه رو گذاشتم روی میز و به ویل گفتم:
-من دیگه نیستم ...
⬅️ ادامه دارد...
📚 نویسنده شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی
#به_وقت_رمان
@TARANOM_EHSAS
💔
راز عدد ۲۷ که کد تیپِ محمد رسول الله
به «حاج احمدِ متوسلیان» گفتند این عددِ «۲۷» چیه که تیپِ «محمد رسول الله» را بغلِ کرده و در مجموع «تیپ ۲۷ محمد رسول الله» را تشکیل داده؟!
حاج احمد گفت: “حکمت داره؛
اولاً «۲۷»، یادآوره ۲۷ رجب، عیدِ مبعثِ حضرتِ رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) هست؛😍 ثانیاً «۲» را در «۷» ضرب کنید، میشود «۱۴» و چهارده، عددِ معصومینِ ما علیهم السلام است؛😇
ثالثاً «۲» را از «۷» کم کنید، میشود «۵» و عددِ ۵ به پنج تنِ آل عبا بر میگردد و خامسِ آلِ عبا هم امام حسین است؛❤️
رابعاً «۲» را به «۷» اضافه کنید، میشود ۹ و تسعه المعصومین من ذریه الحسین؛😉
خامساً عدد ۲۷ را بالعکس کنید میشود «۷۲» و عددِ ۷۲ هم معرفِ حضورِ کربلائیها و عاشورائیان هست!👌
#عید_مبعث
#امام_زمان
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حضور بی حجاب ها در راهپیمایی؛ آری یا خیر/(قسمت دوم)
✍ اگر جامعه همجنسبازها از انقلاب اعلام حمایت کنند...
بی حجابها، ولو ناخواسته، ضربات بزرگی به انقلاب می زنند...
📌 اگر موافقید نشر بدید، اگر نکته ای دارید اینجا بنویسید👇
https://harfeto.timefriend.net/16759665538270
#طورسینا
@tore_sina
https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
✳️۲پرده خطرناک و هشدار آمیز
🔴پرده اول: فرزندآوری در سال ۱۴۰۱ به کمترین مقدار ۱۱ سال اخیر رسید.
⛔️براساس آمارهای سازمان ثبت احوال کشور، در ۱۰ماهه امسال ۸۹۳ هزار و ۷۸۶ نفر در کشور به دنیا آمدهاند که نسبت به تولد ۹۳۷ هزار و ۷۴۹ نفر در ۱۰ ماهه سال گذشته کاهش ۴۴ هزار نفری (حدود ۴/۷ درصد کاهش) را نشان میدهد. مقایسه آمار متولدین ۹ ماهه سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ نشان میدهد تعداد متولدین سال جاری کمترین تعداد فرزندآوری از سال ۱۳۹۰ تاکنون بوده است.
🔴پرده دوم: هر ساعت ۲ ایرانی در تصادفات کشته میشوند!
⛔️رئیس پلیس راهور: سال گذشته نزدیک به ۱۷ هزار نفر از هموطنانمان را در راهها و شهرها بر اثر تصادف از دست دادیم و ۳۰۰ هزار نفر نیز مجروح و مصدوم شدند! یعنی در هر ساعت تقریباً دو نفر کشته و ۴۰ نفر نیز در کشورمان مجروح میشوند..
🛑در تصادفات رانندگی، به لحاظ مادی به ازای هر جانباخته تصادفات حدود ۸ میلیارد تومان خسارت به کشور وارد میشود بطوریکه خسارات مادی ناشی از تصادفات، معادل ۷ درصد تولید ناخالص ملی می شود!
✍️پی نوشت: در کنار قرار دادن این دو حادثه تلخ چه تصور سیاه و وحشتناکی برای کشور در سال های آینده نه چندان دور که جمعیت ایران رو به پیری است جلوی چشم انسان قرار می دهد؟ باید تا دیر نشده در هر دو حوزه کاری کرد.
15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این فیلم بخشهایی از سریال تلویزیونی X-Files فصل ۱۰ (سال ۲۰۱۶) است.
🔹تمام آنچه که در دوسال اخیر رخ داده، و در حال حاضر در حال رخ دادن است، در این سریال شرح داده شده است.
🔹ایجاد پندمی مصنوعی، تغییر ژنتیک از طریق واکسیناسیون اجباری، تضعیف سیستم ایمنی بدن مردم، واکسیناسیون آبله در مرحله بعد، و در نهایت کاهش جمعیت دنیا و تقسیم دنیا به دو طبقه ارباب و برده.
🔹قبلاً هم عرض کردهام که شیطان باید به انسان اطلاع دهد که به چه طریق میخواهد او را گول بزند. در غیر این صورت اجازه گرفتن افسار انسان و به بردگی کشیدن او را ندارد.
🔹هر آن چیزی که در صحنه دنیا در جریان است، قبلاً بارها و بارها از طرق مختلف به مردم اطلاع داده شده است.
🔴اگر مردم باز هم، علیرغم همه هشدارها، گول میخورند باید خود را ملامت کنند.
#عوارض_واکسن
#ایلومیناتی
#فراماسونری
#اخرالزمان
🔴 خاصیت استغفار قبل از خواب
🔵 امام صادق علیه السلام فرمودند:
🌕 کسی که زمان خوابیدن صد مرتبه
استغفار کند گناهانش همچون برگ درختان فرو میریزد وصبح که بلند شود گناهی برایش نماند.
📚 مکارم الاخلاق، ص ۶۱۰
#ماه_رجب
#استغفار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa