فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ نام خداوند بخشنده مهربان
ڪزو ماندگار این زمین و زمان
ڪہ با نام او راست گشت آسمان
ڪہ با عشق او شدجهان بیڪران
❣الهے بہ امید تو❣
#بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
❤السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)
❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
💠 #یا_ابا_عبدالله ❤️
💫ای دل بیا به رسم قدیمی سلام ڪن
🔹صبح ست مثل باد و نسیمی سلام ڪن
💫برخیز نوڪرانہ و با عشق ، خدمتِ
🔸ارباب مهربان وصمیمے سلام ڪن
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا✋
#صبحتون_حسینی ⛅️
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌹
زیارت روز شنبه متعلق است به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. زیارت میکنیم آن حضرت را با عبارات زبر 👇👇
*أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ،*
*وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ*، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّٰهِ*
*وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ*
*وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ* وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللّٰهِ*
*بِالْحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ* وَأَدَّيْتَ الَّذِى عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ* وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ*
*وَغَلَظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ* وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً*حَتَّىٰ أَتيٰكَ الْيَقِينُ* فَبَلَغَ اللّٰهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ*
*الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالِ*
*اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ* وَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ*
*وَصَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ وَأَنْبِيائِكَ وَالْمُرْسَلِينَ*
*وَعِبَادِكَ الصَّالِحِينَ*وَأَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ*
*وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ*مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ*
*عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ*وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ*
*وَنَجِيبِكَ وَحَبِيبِكَ*وَصَفِيِّكَ وَصِفْوَتِكَ*
*وَخَاصَّتِكَ وَخَالِصَتِكَ*وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ*
*وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِيلَةَ وَالْوَسِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ*
*وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ*
*اللّٰهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ : ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً ﴾*
*إِلٰهِى فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِى ،*
*فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاغْفِرْها لِى ، يَاسَيِّدَنا*
*أَتَوَجَّهُ بِكَ وَبِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللّٰهِ تَعَالىٰ رَبِّكَ وَرَبِّى لِيَغْفِرَ لِى.*
*(إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾*
*(إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾*
*(إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾*
*أُصِبْنا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ*
*حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْىُ وَحَيْثُ فَقَدْنَاكَ*
*فَإِنَّا لِلّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ*
*يَا سَيِّدَنا يَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ*
*وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ*
*هٰذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ*فَأَضِفْنِى وَأَجِرْنِى*فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ*وَمَأمُورٌ بِالْإِجارَةِ*
*فَأَضِفْنِى وَأَحْسِنْ ضِيَافَتِى* وَأَجِرْنا وَأَحْسِنْ إِجَارَتَنا*
*بِمَنْزِلَةِ اللّٰهِ عِنْدَكَ وَعِنْدَ آلِ بَيْتِكَ* *وَبِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَبِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ*
*فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ*
🌹🌹🌹🌹🌹
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ*
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّٰه*
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللّٰهِ*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ*
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ*
*أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللّٰهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّٰهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ رَبِّكَ وَعَبَدْتَهُ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ*
*فَجَزَاكَ اللّٰهُ يَا رَسُولَ اللّٰهِ ، أَفْضَلَ ما جَزىٰ نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ*
*اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِ*
*أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلىٰ إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ*
*إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.*
ترجمه یا زیارت حضرت رسول اکرم به فارسی 👇
شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، یکتاست و شریکی ندارد و گواهی میدهم که تو فرستاده اویی و تویی محمّد فرزند عبدالله و شهادت میدهم که تو پیامهای پروردگارت را به مردم رساندی و برای امّتت خیرخواهی نمودی و در راه خدا با حکمت و اندرز پسندیده کوشیدی و آنچه را از حق بر عهدهی تو بود ادا کردی و همانا تو به مردمان مؤمن مهربانی نمودی و بر کافران سخت گرفتی و خدا را با خلوص کامل تا رسیدن مرگ بندگی کردی، پس خداوند تو را به شریفترین مقام اهل کرامت نائل گرداند؛ سپاس خدای را که ما را به وسیله تو از شرک و گمراهی رهانید؛
خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و درود خود و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان و بندگان شایستهات و همه اهل آسمانها و زمینها و هر آنکه از پیشینیان و آیندگان تسبیح تو گوید
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
آن دم که حــــق جمله عالـــــــم آفریـد
صدایی از حـق برگوش عـرشیان رسید
گفت حـــق این ذکــــر را دائم بگوئید
صلوات بر محمد و آل محمد شد پدید
شروع هفته تون را معطر کنید🌸
نفستون رو خوشبو کنید🌸🍃
به ذکر صلوات بر محمد وآل محمد
برای امروزتون برکتی عظیم 🌸🍃
ومعجزه هایی بی بدیل آرزومندم🤲
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
امام على عليه السلام:
الغَفلَةُ أضَرُّ الأَعداءِ
غفلت، زيانبارترين دشمن است
غررالحكم حدیث472
#حدیث
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴 یوم الله سیزده آبان، روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی و روز دانش آموز گرامی باد.
#عکس_نوشته
#سیزده_آبان
✅ @mandegari_mahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آقا زاده را کسی میشناسه ؟؟
خدا پدرشو بیامرزه با این نوع تربیتی که داشته
خیلی میتونست از رانت پدرش استفاده کنه ،
💠🇮🇷💠 راز موفقیت 👇
✅ @razmovafajh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #استوری
🇮🇷 سیزدهم آبان، یک روز تاریخی است
👤 مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی):
سیزدهم آبان، یک روز تاریخی است؛ فراموششدنی نیست و نباید هم فراموش بشود.👌
🇮🇷 #سیزده_ابان، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی وروز دانش آموز مبارک باد!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سید حسن نصرالله ماجرای کدام شکست را به یاد آمریکا آورد؟
#طوفان_الاقصی
#سید_حسن_نصرالله
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
📌#خبرمهم
انصار الله اختیارات این نبرد را به حزبالله سپرد !
یک منبع برجسته در جنبش انصارالله یمن در مصاحبه با شبکه RT روسیه:
بسیاری از برنامه ها، دیدگاه ها و اظهارات پیرامون تحولات این جنگ را به دبیرکل حزب الله واگذار می کنیم. اوست که مسیر این جنگ را توضیح می دهد و ما تمام تلاشمان را می کنیم تا موشک ها و پهپادهای ما به اهداف خود در عمق رژیم صهیونیستی برسند و بتوانند رینگ های پدافندی که مقابل ماست را دور بزنیم !
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🚦هنوز سید حسن صحبت نکرده، رژیم صهیونیستی تعدادی از کارگران فلسطینی را که پس از حمله ۷ اکتبر بازداشت و شکنجه کرده بود آزاد کرد.
✅۳۲۰۰ نفر از آنها که کلا هشت هزار نفر برآورد میشوند پیاده به گذرگاه کرم ابوسالم رسیدند.
💢نه از خانواده هایشان خبر دارند نه کسی از آنها خبر دارد
و کسی آماده انتقال آنها نیست.
/صابرین
#طوفان_الاقصی🌪
#فلسطین🏴
#سیدحسن_نصرالله
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج سعید قاسمی شب گذشته به دیدار خانواده شهید عجمیان رفت از خونخواهی پدر شهید حمایت کرد
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#اخبار_جنگ
🔹 دبیرکل حزبالله:
یک سوم ارتش اسرائیل اکنون در مرز لبنان حضور دارند
نیمی از نیروهای دریایی ارتش اسرائیل بر لبنان متمرکز شده اند
یک چهارم نیروی هوایی ارتش اسرائیل متوجه حزب الله لبنان است
یک سوم نیروهای لجستیک ارتش اسرائیل بر مرز لبنان تمرکز دارند
٤٣ شهرک در شمال فلسطین اشغالی تخلیه شدهاست
🔥🔥🔥
#هماکنون
عراق ، یمن ، لبنان
درحال کوبیدن مواضع اسرائیل با موشک هستند
🔥🔥🔥
نصرالله: آمریکاییها سریعا جنگ را متوقف کند وگرنه باید بهای ناوها و امکاناتش را پرداخت کند.
🔥🔥🔥
سید مقاومت: دشمن بداند ممکن است ما وارد جنگ تمام عیار بشویم
🔥🔥🔥
🔹 نصرالله: احتمال لغزش جبهه لبنان به یک نبرد گسترده یک احتمال واقعی است و ما باید برای آن آماده باشیم.
🔹سید حسن نصر الله : آمریکا میداند که اگر جنگ رخ دهد نه ناوهای شما به کار خواهد آمد نه سربازهایتان و شما بزرگترین زیان دیده خواهید بود....
سید حسن نصرالله:
امام خامنهای به من گفت غزه پیروز میشه
🔥🔥🔥
نصرالله:
خیلیا میگفتن سید میخواد وارد جنگ بشه.
ما خیلی وقته وارد شدیم
🔥🔥🔥
🔹در ساعات آینده اقدامات بیشتری از مقاومت عراق علیه آمریکا خواهید دید
🔹این نبرد یک جنگ معمولی نیست، یک جنگ سرنوشت ساز است...
🔹پیروزی غزه به نفع همه است...
🔥🔥🔥
🔹نبرد ما هنوز به مرحله پیروزی با ضربه نهایی نرسیده است اما با امتیازاتی پیروز خواهیم شد
🔹این نبرد، نبرد پایداری و صبر و تحمل و تراکم دستاوردهاست و مقابله با دستیابی دشمن به اهدافش است
#فلسطین
#غزه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⭕️به زودی پیروزی غزه را جشن خواهیم گرفت
🔻سید حسن نصرالله:
🔹امام خامنهای به ما در جنگ ۳۳روزه گفت ما پیروز میشویم و ما پیروز شدیم. چند روز پیش هم فرمودند غزه و مقاومت قطعا پیروز خواهد شد.
#فلسطین
#سید_حسن_نصرالله
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔹امام صادق علیه السلام فرمودند:
همانا قائم در جنگ خود با چیزی روبرو میشود که رسول خدا با آن روبرو نشد
زیرا رسول خدا به سوی مردم مبعوث شد در حالی که آنها سنگها و چوبهای تراشیده شده را (بت ها) عبادت میکردند اما قائم اینگونه است که مردم بر علیه ایشان خروج میکنند و قرآن را بر ضد حضرت تاویل میکنند و مطابق با قرآن با او میجنگند.
📚غیبت نعمانی صفحه ۳۰۸ حدیث ۳
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
💠حاج اسماعیل دولابی :
🔸️منتظر واقعی از شلوغی های آخرالزمان کلافه نمی شود.
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
❤️ما از جمله کدام دسته از یاران حضرت صاحب الزمان "عَلَیهِ السَّلام" هستیم؟
❇️بر اساس منابع معتبر یاران امام مهدی "ارواحنافداه" به چهار گروه تقسیم می شوند:
1⃣ اوتاد
افرادى هستند که به اندازه ی یک چشم برهم زدن از خداى خویش غفلت نمى کنند و به دنبال مال دنیا نیستند مگر آنچه که نصیب و روزى آنها شود و خطاها و لغزش هایى که از افراد دیگر صادر مى شود از آنها سر نمى زند و در آنها عصمت شرط نیست. این گروه بى واسطه با حضرت "عَلَیهِ السَّلام" در ارتباط هستند.
2⃣ ابدال
یک درجه از اوتاد پایین تر و در مرحله ی بعدى هستند که ممکن است گاهى از آنها غفلتى صادر شود ولى بلافاصله با تذکّر و تنبّه آن غفلت را از خود دور مى کنند و هرگز گناه عمدى از آنها سر نمى زند.
3⃣ نجباء
در رتبه ی بعد از ابدال قرار دارند و با واسطه ی اوتاد و ابدال با امام عصر "عَلَیهِ السَّلام" در ارتباط هستند.
4⃣ صلحاء
افراد با تقوایى هستند که متّصف به صفت عدالت هستند، اما ممکن است گاهى اوقات از آنها خطایى سر زند که بلافاصله استغفار کرده و پشیمان مى شوند.
صلحاء با سه واسطه با حضرت مهدى "عَلَیهِ السَّلام" در ارتباط هستند.
🔅اگر یکى از اوتاد کم شود، یکى از ابدال جایگزین او مى شود و جاى آن ابدال را یکى از نجباء پر مى کند و به جاى او یکى از صلحاء وارد دسته ی نجباء مى شود و هر گاه یکى از صلحا کم شود از بقیّه ی مردم که صلاحیّت و لیاقت داشته باشند جایگزین صلحاء مى شوند.
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَ
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🥀❤️🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️🩹🥀
🥀رمان عاشقانه شهدایی
❤️🩹جلد دوم؛ #شکسته_هایم_بعد_تو
🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی»
🇮🇷قسمت ۴۵ و ۴۶
حاج یوسفی: _شرمنده چیه؟ من شرمنده شدم که مهمون پشت در خونهم مونده!
دو ماشین پارک شده جلوی قنادی بود.
سه مرد و یک زن و یک پسربچه در پیادهرو ایستاده بودند که با دیدن ارمیای زینب به بغل، لبخند زده و نگاهشان را به او دوختند.
حاج یوسفی به سمتشان رفت:
_سلام؛ به خدا شرمندهام! تازه فهمیدم شما رو دم در نگه داشتن، بفرمایید بالا... بفرمایید.
همه یک به یک سلام کرده و تعارف کردند که مزاحم نمیشوند، اما با اصرار فراوان حاج یوسفی دعوتش را قبول کرده و پا به خانهاش گذاشتند.
حاج خانم از مهمانانش پذیرایی میکرد.
و ارمیا مشغول معرفی خانوادهاش شد:
_حاجی، مسیح و یوسف رو که میشناسی؟ صدرا، باجناقم و همسرشون رها خانم، خواهر زنم؛ این آقا کوچولو هم مهدی خان، پسرشونه. محمد هم برادرمه، و خانمشونم سایه خانم، همسر و دخترمم که معرفی کردم خدمتتون!
حاج یوسفی و همسرش به همه خوشآمد گفتند و اظهار خوشوقتی کردند.
صدرا رو به ارمیا پرسید:
_چی شده بود که زنگ زدی محمد و احضار کردی؟
ارمیا: _یکی از کارکنان حاج آقا، حالش بد شد و از حال رفت؛ الان تو اتاقن و زیر نظر دکتر!
حاج یوسفی: _آقا محمد خیلی به ما لطف کردین!
مسیح: این آقاسیدمحمد ما کلا دستش تو کار خیره حاجی.
حاج یوسفی: _خدا خیرت بده سید، این دختر دست ما امانته، خدابیامرزه پدرش رو، جانبازشیمیایی بود؛ گاهی موج انفجار میگرفتش و این دختر و مادرش مکافات؛ الآنم که چند ساله شهید شده و زنش افتاده تو بستر! همهی امید خواهر و برادرش به این دختره، چشم به راهشن.
غم در چهرهها نشست.
این خانواده چقدر با این درد آشنا بودند... درد #یتیمی، درد #شهادت.
کسی حرفی نداشت، عمق فاجعه آنقدر زیاد بود که دهانها بسته بود. چه میگفتند، وقتی همه این درد مشترک را میشناختند؟
زینب در آغوش ارمیا به خواب رفت.
آیه بلند شد تا زینب را از او گرفته و به اتاق ببرد که ارمیا خودش بلند شد و آرام گفت:
_برات سنگینه، من میارمش؛ از حاج خانم یه بالش پتو بگیر پهن کن!
حاج خانوم خودش زودتر بلند شد ،
و به اتاق رفت. وقتی از اتاق بیرون آمد، ارمیا تشکر کرد و زینب را به اتاق برد و روی رختخوابی که در گوشهی اتاق پهن شده بود خواباند. رویش پتو کشید و آرام موهایش را
نوازش کرد.
آیه دم در اتاق ایستاده بود ،
و به این پدرانهها نگاه میکرد. دلش هنوز با ارمیا نبود، دلش هنوز دنبال سیدمهدی میرفت؛ دلش غیرممکنها را میخواست، ارمیا هیچ نمیگفت... اعتراض نمیکرد... درک میکرد؛ اصلا چرا اینقدر درک میکرد حال آیه را؟
آیه سری تکان داد و قصد خروج از اتاق را داشت که صدای ارمیا مانع شد:
_خیلی شبیه شماست بانو؛ هم چهرهاش، هم رفتاراش؛ گاهی حرکتی میکنه که فکر میکنم شمایید، خیلی شبیه شماست!
آیه هنوز هم شما بود!
گاهی میشد که صمیمیتر میشدند اما دوباره از هم دور میشدند. یک جاذبه و دافعه داشتند انگار... چیزی شبیه جزر و
مد.
_مهدی همهش میگفت باید شبیه به من باشه؛ آخر به آرزوش رسید و زینب شبیه من شد.
ارمیا دست از نوازش زینب کشید و صورتش را به سمت آیه که پشت سرش بود چرخاند:
_وقتی یه مرد اصرار میکنه که بچهش شبیه همسرش باشه، به خاطر عشق زیادیه که به اون داره، اینکه میخواد هرجای خونه چهرهی زیبای همسرش رو ببینه!
آیه: _اما اون منظورش این نبود، مهدی فقط میخواست شبیه خودش نباشه، اون میخواست وقتی رفت، هیچ نشونی ازش نمونه؛ نگاه به محمد کردی؟ شبیه مادرشه، مهدی شبیه پدرش بود؛ پدرش رفت، خودش رفت... نذاشت یه یادگار ازش داشته باشم، این حق من نبود!
ارمیا دلش گرفت،
سرش را پایین انداخت. آب دهانش را به سختی فرو داد
و با صدای آرامی گفت:
_شاید چون شما باید زندگی کنید؛ منم اگه روزی بچهدار بشم، دوست دارم شبیه مادرش باشه!
آیه رو گرداند و رفت.
رفت و نگاه مانده بر روی خود را ندید. نگاه مردی که صبرش در این روزها زیادی زیاد شده بود.
مریم به سختی نشست،
سِرم در دست داشت، حالش بهتر بود.اینجا را میشناخت، خانهی حاج یوسفی بود، نگاهی به ساعت انداخت، ۹ شب بود؛ باید سریعتر به خانه میرفت، زهرا و محمدصادق تنها بودند و برای شام غذا نداشتند.
به سختی بلند شد و سرم را از رختآویز برداشت. چادرش هم همانجا آویزان بود. بر سرش کشید و در اتاق را باز
کرد.
صدای قاشق_چنگال و صحبت میآمد.
وارد پذیرایی که شد تعداد زیادی سر
سفره نشسته بودند.
زهرا به سمتش دوید:
_آبجی مریم، خوب شدی؟
با دست آزادش روی سر خواهرش دست کشید:
_آره عزیزم، خوبم، شما
اینجا چیکار میکنید؟
حاج خانم به سمتش آمد....
🥀ادامه دارد....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🥀❤️🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️🩹🥀
🥀رمان عاشقانه شهدایی
❤️🩹جلد دوم؛ #شکسته_هایم_بعد_تو
🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی»
🇮🇷قسمت ۴۷ و ۴۸
حاج خانم به سمتش آمد و دستش را گرفت:
_خوب شد بیدار شدی؛ بیا بشین برات سوپ بیارم بخوری، حاجی رفت دنبالشون؛ نگران مادرتم نباش، خواهرم مواظبشه! بهش زنگ زدم و گفتم چی شده، اونم گفت مواظب مادرت هست تا تو خوب بشی؛ میدونی که با این حالت نمیتونی بری خونه، مادرت نباید سرما بخوره، برای قلبش بده!
مریم: _اما بیبی با اون پا دردش چطور هی به مادرم سر بزنه؟
حاج یوسفی: _نترس، گفت همونجا میمونه. سید هم حواسش بهشون هست؛ بیا بشین بابا جان!
مریم به جمعیت نگاه کرد و آرام سلام کرد. همه با خوشرویی جوابش را میدادند انگار همه او را میشناختند.
محمدصادق هم بود، در میان مردها نشسته بود.
دختری که لبخند عمیقی داشت بلند شد و به سمتش آمد، دستش را گرفت و کنار خودش نشاند:
_من سایهام... اینم جاریم آیه، اینم خواهر جاریم رها؛ البته قبلش همه با هم دوست بودیما، یکهو همه فامیل شدیم؛ اون آقاهه که از همه خوشتیپتره محمد همسر منه، بغلیشم آقاارمیا برادرشوهرم. آقایوسف
و آقامسیح دوستای آقاارمیا و اونی که بچه بغلشه، آقا صدرا همسر رها؛ این دوتا فسقلی هم مهدی و زینبن که بغل باباهاشون نشستن دیگه، این از ما... حاال غریبی نکن عزیزم!
مریم مات اینهمه صمیمیت ناگهانی سایه شده بود. با صدای گرفتهاش اظهار خوشوقتی کرد.
که محمد رو به سایه گفت:
ُ _سایه جان، عزیزم! نمیخوای سرم رو از دست مریم خانم دربیاری؟ سرمشون تموم شده ها!
سایه لبخندی به پهنای صورت زد و دوباره دست مریم را گرفت و بلند کرد و به اتاق برد؛ سایه بود دیگر. گاهی عجیب احساس صمیمیت میکرد!
مسیح خیره به راهی که رفته بودند ماند. این دختر
جذاب شده بود. نگاهش را به دنبال خود میکشید؛ نامش را در ذهن تکرار کرد "مریم!"
نمیدانست تنهایی و غربت این دختر است که اینگونه ذهنش به دنبالش میرود یا چیزی فراتر؟ شاید او هم دلش همنفس
میخواست؛ شاید او هم داشت به چشم یک خواستگار نگاه میکرد...
به دختری که پدر بود، مادر بود، همهکس بود برای خواهر و برادر کوچکش.
نگاهش را به محمدصادق دوخت...
دوست داشت بیشتر بشناسد این خانواده را، دوست داشت بهتر درک کند این زندگی را؛ اصلا نمیدانست که میتواند با زنی زندگی مشترک تشکیل دهد؟ بعد از اینهمه سال که نتوانسته بود کسی را شریک زندگیاش کند، این دختر عجیب به دلش نشسته بود.
ارمیا رد نگاه مسیح را گرفت...
برادر بود دیگر، یک عمر با هم بزرگ شده
بودند؛ یک عمر بود که سر یک سفره نشسته و با هم روزگار گذرانده بودند، خط نگاه برادر را میشناخت... رد نگاه مانده بر راه آن دخترک، شبیه رد نگاهی بود که بیشتر از سه سال قبل به دنبال آیه میرفت؛ شاید مسیح هم دلش رفته بود؛ شاید مسیح هم دلش آرامش میخواست...
چیز عجیبی نیست برای مردی که در این سن و سال است و هنوز مجرد است. ترسهای مسیح را خوب میشناخت.
خیلی به خودش شباهت داشت... مثل یوسف... یوسف هم خط نگاه مسیح را دید و دلش گرفت؛
انگار این برادر هم قصد رفتن کرده بود؛ انگار مسیح هم چراغ روشن خانه
و عطر غذا میخواست؛ انگار مسیح هم خانهای پر از صدا و لبخند میخواست؛
انگار دلش خانواده میخواست؛
مگر خود یوسف دلش نمیخواست چیزی شبیه به آنچه ارمیا دارد، داشته باشد؟!
حاج یوسفی خودش را به سمت ارمیا کشید و زمزمه گونه در گوشش گفت:
_نگفته بودی بچه داره!
ارمیا با تعجب گفت:
_مگه فرقی داره؟
حاج یوسفی بیشتر ابرو در هم کشید و ارمیا زینب را روی آن پایش نشاند تا صدای حاج یوسفی را نشنود:
_فرق نداره؟! تو با این شرایطت رفتی با زنی ازدواج کردی که بچه داره؟
ارمیا: _اگه من بچه داشتم چی؟! اونموقع اشکال نداشت؟
حاج یوسفی: _اینا رو با هم مقایسه نکن!
ارمیا: _چرا نکنم حاجی؟ از شما انتظار نداشتم، آیه و زینب تمام آرزوی من از زندگیان!
حاج یوسفی: _خیلی زود پشیمون میشی!
ارمیا: _پشیمونی؟! اگه به پشیمون شدن باشه آیه باید پشیمون بشه که سرش کلاه رفته، مگه من چی دارم؟ به جز یک قلب عاشق؟ چی براش دارم؟ اون منو به اینجا رسونده؛ نگاه به #چادرش کن حاجی... یه روزی بود که تصور ازدواج هم نداشتم، یه روز بود که عاشق زنی شدم که قید و بندی توی رفتارش نداشت؛ یه روزی با خدا قهر کردم از اینکه نتونستم با اون دختر ازدواج کنم، اما خدا به جای قهر بهم هدیهی باارزشتری داد، خدا بهم آیهای رو داد که چادرش قید و بند داره! آیهای که نمازش تماشا داره، آیهای که لبخندش محجوبانهست و صدای قهقهههاش گوش فلک رو کر نمیکنه؛ آیه و زینب همه آرزوی منن!
حاج یوسفی: _دوست داشتن و بیتابیهاتو دیدم که این برام عجیبه، اونهمه عشق برای....
🥀ادامه دارد....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 الهی صبح را آفریدی
✨و ما را خلقتی
🌸دوباره بخشیدی
🌸خلقت دوباره ی تو را در
✨این صبح زیبا شاکریم
🌸الهـی بـه امیـد تــو 🌸
#بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa